به گزارش حلقه وصل، نهمین دوره آفتابگردانها که به کوشش موسسه فرهنگی شهرستان ادب از سهشنبه سوم خرداد در تهران آغاز شده بود، پس از سه روز نشست و کارگاه شعر با حضور شاعرانی چون یوسفعلی میرشکاک، محمدعلی بهمنی، مرتضی امیری اسفندقه، علی داوودی، علیمحمد مودب، محمدمهدی سیار، میلاد عرفانپور، مبین اردستانی، محمدرضا طهماسبی، فاطمه نانیزاد، سورنا جوکار و ... در مجتمع فرهنگی الزهرا (س) به کار خود پایان داد.
عرفانپور: تاکنون ۱۲۰۰ شاعر در اردوهای آفتابگردانها شرکت کردهاند
اولین روز اردوی سوم دوره نهم آفتابگردانها، سهشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱، در مجتمع فرهنگی الزهرا(س) در منطقه نیاوران تهران برگزار شد. میلاد عرفانپور، مدیر دفتر شعر مؤسسه شهرستان ادب در افتتاحیه اردو، ضمن خوشآمدگویی به آفتابگردانها اعلام کرد: «شهرستان ادب، نهادی مردمی است که از سال ۱۳۸۹ با هدف پرورش ادبیات در قالب شعر و داستان و با نگاهی متعالی آغاز به کار کرده است».
عرفانپور نگاه متعالی به ادبیات را نه فقط در شگرد و تکنیک، بلکه در قرار گرفتن شاعر در مسیر واقعی سلوک دانست و هدف دورههای آفتابگردانها را پرورش شاعران متعالی بیان کرد.
او در ادامه با بیان اینکه تاکنون بیش از ۱۲۰۰ شاعر در دورههای آفتابگردانها شرکت کردهاند، اذعان داشت: «هدف از اردوها در وهله اول، ایجاد فرصتی برای گپوگفت و همنفسی شاعران با یکدیگر و در مرحله بعد، قرار گرفتن ایشان در معرض بهرهگیری از کلام اساتیدی است که ممکن است در شرایط عادی، دسترسی به ایشان کمتر باشد».
وی با ذکر این نکته که سرودن درباره شهدا، باعث برکت در شعر شاعران میشود، اقدام به معرفی فراخوانی با موضوع سرودن شعر درباره راهیان نور و شهدا در طول دوره و اهدای جوایز نفیس به برگزیدگان کرد.
عابدینی: شعر باید مثل در باشد نه دیوار!
برنامه بعدی اردو در روز اول، کلاس فرهنگی حجتالاسلام والمسلمین عابدینی بود. او با ذکر این مقدمه که کار شاعر، زبان دادن به هستی است و اگر حقیقتی باطنی به صورت ظاهر درآمد، خلق و صورتدهی رخ داده است و خلق با خالق میماند و از او جدا نیست و نمایانگر اوست، به شاعران توصیه کرد تا اثری خلق کنند که حقیقت انسان را نشان دهد.
در ادامه عابدینی با بیان این نکته که اساس عالم هستی بر نیاز است، گفت: «برخلاف نیاز به نیازمند که ضعف است، نیاز به غنی مطلق که پرودگار است، مایه قوت است. هر نیازی باعث ارتباط با رافع نیاز است و هرچه ادراک نیاز در انسان بیشتر باشد، باعث ارتباط بیشتر او با رافع نیاز میشود».
او در این خصوص افزود: «بر خلاف شعری که از روی سیری و بینیازی سروده میشود، شعری که از روی ادراک نیاز باشد، باعث تأثیرگذاری در مخاطب میشود و هر قدر ادراک نیاز انسان بیشتر باشد، شدت حرکتش نیز بیشتر میشود و ارزش هر کس به اندازه ادراک نیاز اوست».
عابدینی با طبقهبندی نیازها به دو دسته نیاز جسمی مانند تشنگی و نیاز روحی مانند عدالتطلبی اذعان داشت: «نیازهای روحی نیازهایی هستند که شاعر باید در اولویت کار خود قرار دهد و به دنبالشان برود، زیرا در حالت عادی این نیازها برای او ایجاد نمیشود. هر چهقدر شاعر دردمندتر باشد، افق نگاهش گستردهتر از خود باشد و منِ توسعهیافتهتری داشته باشد، ادراک نیازش بیشتر خواهد شد و شعرش دستاوردهای شگفتتری خواهد داشت».
وی در پاسخ به سؤال یکی از آفتابگردانها، با تأکید بر این نکته که شعر باید مانند «در» باشد و نه «دیوار» گفت: «شاعر باید در پی این باشد که مردم را به سوی کمال بالاتر عبور دهد، نه اینکه بخواهد ایشان را جذب خود کند تا مقابل او زانو بزنند».
عابدینی در پاسخ سؤال یکی دیگر از آفتابگردانها گفت: «اگر انسان باور داشته باشد که هر نیازی که برای او ایجاد شود، خداوند قدرت عبور از آن نیاز را به او داده، آن نیاز به جای اینکه باعث ایجاد نامیدی در شاعر شود، باعث حرکتش میشود.»
برنامه بعدی آفتابگردانها، کارگاه نقد شعر با کارشناسی میلاد عرفانپور و افسانه غیاثوند برای بانوانِ شاعر و کارگاه نقد شعر با کارشناسی علی داوودی و سورنا جوکار برای آقایانِ شاعر بود که در این دو کارگاه، اشعار اکرم اسلامی، زینب محمدی، ستایش جعفری، شرویندخت سپهری، کوثر کوهستانی، فاطمهسادات قنادزاده، نرگس رحمانی، غزل عطاخانی، هانیه شاهی مریدی، شهاب مهری، یاسین ایزدی، محمدجواد خانبابایی، علی جلیلی، علی انصاری، مرتضی افتخاری و مهران طالبی قرائت و نقد شد.
میرشکاک: شاهنامه، سند هویت قومی و دینی ایران است
دومین روز اردوی سوم دوره نهم آفتابگردانها، در روز چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱، با کارگاه نقد شعر به کارشناسی مبین اردستانی و محمدرضا طهماسبی شروع شد. در این جلسه اشعار رسول یزدانی، محمد کریمی، سیدعلیرضا معزی، محمدرضا صبوریان و محمدعلی غروی مورد نقد قرار گرفت.
در ادامه، آفتابگردانها در کلاس یوسفعلی میرشکاک با موضوع «جهان فردوسی» شرکت کردند. میرشکاک با بیان اینکه شاهنامه فردوسی، سند هویت قومی و دینی این سرزمین است و بنیاد تشیع خاص ایرانی در شاهنامه شکل گرفته است، مباحثش را آغاز کرد و اذعان داشت: «فردوسی مورد تأیید اهلبیت بوده که توانسته است به حکمت شگرفی در شاهنامه دست پیدا کند».
میرشکاک در خصوص شهادت در شاهنامه گفت: «فردوسی میداند که اگر بخواهد شهادت را بدون بنیاد و بنیان مطرح کند، این مسئله مورد قبول کسی قرار نمیگیرد. در شاهنامه، سیامک، پسر کیومرث، اولین شهیدی است که به دست سیهدیو، پسر اهریمن، کشته میشود».
او کیومرث را به مثابه آدم، سیامک را نماد هابیل و سیهدیو را نماد قابیل دانست.
میرشکاک در ادامه با تأکید بر اینکه آیین سوگ جزو فرهنگهای ایرانی بوده که در شاهنامه به آن اشاره شده است، توضیحات مفصل و دقیقی در خصوص برخی شهدای شاهنامه از جمله ایرج، سیاوش و فرامرز، پسر، رستم ارائه داد.
وی با اشاره به اینکه شاهنامه شامل دو آیین شهریاری و پهلوانی میشود، به توضیح این دو آیین پرداخت و گفت: «شهریار باید انتخابشده از طرف خداوند باشد. در شاهنامه، شهریاری و سلطنت، موروثی نیست و اگر هم در موردی این اتفاق افتاده باشد، کسی که سلطنت به او رسیده است، حتماً ویژگی خاصی داشته است که سلطنت او را محدود به وراثت نمیکند».
میرشکاک در خصوص آیین پهلوانی گفت: پهلوان کسی است که مدافع حقوق مردم، مرزها و شهریار است و شهریاری درجات مختلفی دارد که بالاترین آنها، جهانپهلوانی است.» وی با تأکید بر اینکه جهانپهلوان کسی است که تاجدار نیست ولی تاجبخش است، رستم را نماد جهانپهلوانی در شاهنامه دانست.
او در ادامه افزود: باید حواسمان باشد تا تصاویر، حوادث و صحنههای شاهنامه، ما را آنگونه مجذوب خود نکند که اندیشه پشت آنها مورد غفلت قرار گیرد.
میرشکاک همچنین یکی دیگر از بزنگاههای مهم شاهنامه را هفتخان رستم دانست و توجه شاعران را به مقایسه آن با هفتوادی معرفتی شاعرانی همچون مولوی، عطار و سنایی جلب کرد و گفت: آنچه را ما در اشعار مولوی، عطار و سنایی و دیگر شاعران صرفاً در دایره معرفت و عرفان میبینیم، در شاهنامه همان را در ساحت پهلوانی و جنگآوری میبینیم. در حقیقت، حکمت فردوسی عین کنش است، بر خلاف شاعران نامبردهشده که حکمت و معرفت ایشان به کنش ختم نمیشود.
عرفانپور: تعریف دقیقی درباره سرود در دست نیست
کلاس بعدی آفتابگردانها، مبانی سرودن ترانه، سرود و تصنیف بود. میلاد عرفانپور، در ابتدا درباره تفاوت ترانه و شعر محاوره بیان کرد: الزام ترانه این است که مناسب با موسیقی سروده شده باشد، در حالی که شعر محاوره این الزام را ندارد.
عرفانپور با ذکر این نکته که تعریف دقیقی درباره سرود در دست نیست، اذعان داشت که شاخصهایی را میتوان در این باره بیان کرد. نخست اینکه سرود باید اشاره به یک هویت ملی داشته باشد و در صورتی هم که از زبان متکلم وحده باشد، محتوای آن باید دغدغه، درد، عشق و شوق عمومی باشد و دیگر اینکه سرود بیشتر با قشر نوجوان نسبت دارد و به زبان معیار است.
این شاعر، مقدمات ورود به عرصه سرایش ترانه، سرود و تصنیف را زیست ادبی، دانش ادبی، تجربه سرایش در قوالب سنتی و مخاطبشناسی دانست و همچنین لازمه رسیدن به زیست ادبی را انس با ادبیات و شعر، سلوک ادبی، حضور در محافل ادبی، ارتباط با شاعران، نگاه مضمونیاب و مردمگرایی دانست.
عرفانپور در ادامه به بیان گونههای سرایش ترانه، سرود و تصنیف پرداخت و آن را به سه گونه پیشاهنگ، پساهنگ و هماهنگ تقسیمبندی کرد و گفت: در گونه پیشاهنگ، ابتدا ملودی ساخته میشود و روی آن شعر سروده میشود. در گونه پساهنگ، ابتدا شعر سروده میشود و برای آن ملودی ساخته میشود و در گونه هماهنگ، شعر و ملودی همزمان تولید میشوند.
این شاعر در ادامه به بیان بخشهای معمول سرود، ترانه و تصنیف که به ترتیب شامل مطلع، مقدمه ترجیعبند یا مطلب (ورس) دوم، ترجیعبند، ورس سوم و چهارم و ترجیعبند میشود، پرداخت. ایشان در ادامه، مراحل شیوه سرایش شعر پساهنگ را بیان کرد و آن را شامل مراحل مطالعه و تفکر، ساخت طرح کلی، سرودن ترجیع یا مطلع، سرودن باقی مطالب (ورسها)، بازبینی منتقدانه و در نهایت سامان نهایی دانست.
وی تصنیف را شعری که روی ملودی و با زبان معیار سروده شده باشد، معرفی کرد و نکات مهم در تصنیفسرایی را توجه به لطافت، ادبیت، سنتگرایی یا خاطرهگرایی، زمزمهپذیری و تلفیق صحیح شعر و موسیقی دانست.
اسفندقه: نیما، کاخهای تاریخ شعر فارسی را خراب نکرد
در ادامه برنامههای روز دوم، مرتضی امیری اسفندقه کلاس خود را با موضوع «ساختار و بافتار شعر نیمایی» شروع کرد. اسفندقه در ابتدا تأکید کرد: نیما وزن را از شعر پارسی نگرفت ولی عقیده داشت وزن که همان موسیقی بیرونی است، نباید بر شعر مسلط شود.
اسفندقه در ادامه افزود: کسانی که میگویند نیما برای ساختن کاخهای شعرش، بناهای تاریخی شعر فارسی را کاملاً خراب کرد، کاملاً در اشتباه هستند. نیما نه تنها کاخهای تاریخ شعر فارسی را به طور کامل خراب نکرد، بلکه ما را به بازخوانی تاریخ شعر فارسی جهت درک ابعاد نیمایی سرودههای بزرگان شعر فارسی دعوت کرد
در ادامه، اسفندقه با ذکر مثالهایی از حافظ، سعدی، بیدل، طالب آملی و ناصرخسرو و دیگر شاعران تاریخ ادبیات فارسی، توجه حضار را به وجه نیمایی شعر ایشان جلب کرد و با تکیه بر شاهدمثالهایی گفت: میتوان تساوی مصراعها را به هم نزد و شعر نیمایی سرود.
اسفندقه به شاعران توصیه کرد تا نامههای نیما را مطالعه کنند. وی به یکی از نامههای نیما اشاره کرد که در آن گفته بود ما دوران شهادت را طی میکنیم.
این شاعر شاهد آن را مورد تمسخر گرفتن نیما در اولین مرتبهای که شعر نیماییاش را خوانده بود، دانست. اسفندقه در ادامه افزود: در شعر نیمایی ناب، شاعر به کلمات وزن نمیدهد، بلکه وزن کلمات را کشف میکند و آن را به طور طبیعی بازگو میکند.
آخرین برنامه روز دوم اردو، شب شعری بود که در آن علیمحمد مؤدب، میلاد عرفانپور، علی داودی، محمدرضا طهماسبی، محمدحسین نجفی، سورنا جوکار، افسانه غیاثوند، مریم کرباسی، فاطمه نانیزاد و دیگر شاعران به خاطرهگویی و شعرخوانی پرداختند.
صالحی: شاعر باید کاری کند که الهاماتش تمدنساز شود
سومین روز اردوی پایانی دوره نهم آفتابگردانها، با کلاس «بینش تمدنی به زبان فارسی» شروع شد. مهدی صالحی در ابتدا به نقل از کنفسیوس گفت: «ظلمهای بزرگ در تاریخ بشر از ظلم به واژهها آغاز شده است».
وی در پاسخ به این سؤال که ظلم به واژهها چیست، بیان کرد: «ظلم به واژه یعنی ارث را طوری تعریف کنیم که فدک را از حضرت زهرا(س) بگیریم. عدل را طوری تعریف کنیم که عین ظلم شود».
صالحی در ادامه، ضمن بیان مثالهای بیشتر در این خصوص، یادآور این جمله از رهبر انقلاب شد که امروزه متأسفانه زبان فارسی در حال انحطاط است.
وی در ادامه و در تعریف زبان، اذعان داشت: زبان ابزار فهم است. ما چیزی را میفهمیم که واژهاش را داشته باشیم. این زبان است که امکان فهم را برای ما ایجاد میکند و واقعیت را شکل میدهد.
صالحی درباره این موضوع، قبیلهای را مثال زد که فقط سه رنگ را میشناختند، زیرا زبان آنها تنها برای سه تا رنگ واژه داشت!
وی زبان را ابزار برقراری ارتباط دانست و با اشاره به توسعهپذیری آن تأکید کرد که شاعر میبایست سوار زبان باشد و آن را توسعه دهد. هر زمان شاعر از بند زبان رها شود، اندیشه رشد میکند.
او در خصوص ارتباط با خود گفت: انسان حیوان ناطق است و در اینجا نطق باطنی مطرح است. زبان میتواند زندگیساز و یا زندگیسوز باشد.
صالحی در ادامه زبان فارسی را ساختن تمدن از طریق تعامل فرهنگی و نه تهاجم فرهنگی دانست و افق شاعر را حرکت به سوی تمدنسازی دانست و فردوسی را یک شاعر تمدنساز معرفی کرد.
وی تأکید کرد: شاعر باید کاری کند که الهاماتش تمدنساز شود. با تضعیف شعرا، زبان تضعیف میشود؛ پس نقش شعرا جدی است.
بهمنی: گرمای دست مشیری را روی سرم حس میکنم
برنامه بعدی، کلاس «رسم شاعری» با حضور محمدعلی بهمنی بود و به گفتوگوی صمیمانه سیدوحید سمنانی با وی اختصاص داشت.
بهمنی در پاسخ به سؤال که «اولین شعرتان در چه حال و هوایی بود و چگونه به سمت شعر کشیده شدید؟» گفت: من به واسطه حضور برادرم در چاپخانه مجله روشنفکر، آنجا حضور پیدا میکردم و قبل از چاپ شدن آن مجله، مشتاقانه بخش اشعارش را میدیدم تا آن را برای مادرم که مدرس زبان فرانسه بود و بسیار اهل شعر، بخوانم. یک روز در 9 سالگی در یکی از اشعار، غلط وزنی دیدم و به مسئول مربوطه اعلام کردم که با واکنش تند او مواجه شدم. زندهیاد فریدون مشیری که مسئول بخش شعر مجله روشنفکر بود، متوجه آن غلط شد و پیش من آمد و به خاطر اینکه این موضوع را متوجه شده بودم، مرا تحسین کرد و به من گفت: «تو میتوانی شعر بگویی!» ایشان از من خواست تا شعری بگویم و در دیدار بعدی برایش بخوانم. من شعری برای مادرم گفتم و مشیری مرا بسیار تحسین کرد و دستی بر سرم کشید که هنوز هم که هنوز است، گرمای نوازشش را روی سرم حس میکنم. من از نظر شعری و اخلاقی تا همیشه بدهکار مشیری هستم.
بهمنی در پاسخ به این دغدغه شاعران جوان که گاهی اوقات شعر با ما قهر میکند و ما نمیتوانیم شعر بگوییم، گفت: ما نباید شعر بگوییم. باید اجازه دهیم شعر ما را بگوید. به این صورت که ما بیشتر از آنکه شعر بگوییم، باید کتابها و اشعار مورد علاقهمان را مطالعه کنیم و در حقیقت با شعر زندگی کنیم. من به شما قول میدهم که اگر اینچنین با شعر زندگی کنید، شعر به ذهنتان هجوم میآورد و شما را طولانیمدت منتظر نمیگذارد.
وی در خصوص نحوه ورودش به عرصه ترانه گفت: «من تا سن ۲۱ سالگی که به دعوت فریدون مشیری پا به این عرصه گذاشتم، تجربه سرودن ترانه نداشتم. یک روز آقای مشیری مرا به دکتر نیر سینا که مدیر بخش موسیقی و سرود رادیو بود، معرفی کرد و من ترانهسرایی را شروع کردم.
این شاعر پیشکسوت درباره دوست قدیمیاش حسین منزوی گفت: من چهار سال از منزوی بزرگترم. منزوی وقتی که به تهران میآمد، گاهی چند روزی میماند و با هم بودیم و شعر میخواندیم. در این میان من متوجه شدم که شعرم از منزوی عقبتر است. اشعار همدیگر را که گوش میکردیم، خودبهخود شوق سرودن در ما ایجاد میشد. منزوی فراتر از آن است که مورد دلسوزی قرار بگیرد. من با خود میگفتم که چگونه میتوانم مانند او غزل بگویم که در نهایت هم نتوانستم. منزوی در یک روز ۷ تا ۸ تا غزل میگفت.
این استاد برجسته بعد از سخن گفتن در خصوص دوستان قدیمیاش، منوچهر آتشی و منوچهر نیستانی، در پایان برای شاعران چند غزل خواند.
در ادامه کارگاههای نقد شعر با کارشناسی مصطفی محدثی خراسانی، محمدرضا وحیدزاده، ناصر فیض، محمدمهدی سیار، علیرضا سمیعی، سیدوحید سمنانی، محمدجواد آسمان، مریم کرباسی و مریم نانیزاد برگزار شد.
مودب: به شاعر غبطه میخورند، چون محبت را در شعرش متجلی میکند
در آخرین برنامه روز سوم، علیمحمد مؤدب، مدیرعامل مؤسسه شهرستان ادب، درباره موضوع بحث خود، «جدیترین سیمای انسان در تمدن ایرانی» گفت: ما شاعران جدیترین سیمای انسان در تمدن ایرانی هستیم، در حالی که خودمان بیخبریم و شاعری را به شیطنت و تفنن میشناسیم. نگاه ما به شعر باید برگرفته از نگاه قلههای تاریخ مانند فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی و دیگر شاعران برجسته باشد.
مؤدب در پاسخ به سؤال «من چرا شعر میگویم؟» گفت: «هر کس که شعر میگوید، غرضش از شعر مشخص است و برتریطلبی، اثبات خود، عشق و دیگر موارد از نمونه غرضهای شاعران است».
مدیر موسسه فرهنگی شهرستان ادب، سِحر موسیقی و توان آفرینشگری را در ابتدا دلیل سرودن دانست اما تاکید کرد: شاعر باید در طول مسیر شاعری، غرضش از سرودن رشد کند و دریغ است که شاعری در ۴۰ یا ۵۰ سالگی اغراضش رشد نکرده باشد. شاعری که در طول دوران شاعری در مضمونهایی مانند سرودن برای معشوق جنس مخالف گیر کرده باشد، جهانبینیاش دچار اشکال جدی است. اگر شاعری یک واقعیت مانند غم را کشف کرد و از آن لذت برد و روی آن باقی ماند، به فلج روحی مبتلا شده است. آیا ما به دنیا آمدهایم که غمگین بمانیم و غمگین از دنیا برویم؟
مؤدب در ادامه، اصل وجود انسان را محبت دانست و گفت: محبت خدا به انسان باعث آفرینش او شده است، لذا خدا امکان محبت را به انسان هم داده است.
وی افزود: شاعر کسی است که بیش از همه به او غبطه میخورند، زیرا میتواند محبت را در شعرش متجلی کند و به میراث بگذارد و در نتیجه در طول زمانها حیات داشته باشد.
مودب با اشاره به اینکه شاعران متولیان نگه داشتن ادبیات هستند، خاطرنشان کرد که شاعران باید محبت را زنده نگه دارند و مراقب باشد تا عصبیت، آنها را جذب نکند. ایشان اهمیت صحنه کربلا را در تجلی محبت دانست.
مؤدب اذعان داشت: بر خلاف تصور رایج، شاعری جنون و دیوانگی نیست. شاعری جنون در محبت است. کسی مثل فردوسی خودش را برای محبت به هویتش فدا کرده است.
او در ادامه به شاعران جوان گفت: صفات ما الهامات ما را تعیین میکند. به عنوان مثال اگر حریص باشیم، الهام حرص دریافت میکنیم. اگر میخواهیم شعری بگوییم که حاوی محبت باشد، باید روی صفاتمان بیشتر کار کنیم.
نهمین دوره آفتابگردانها پس از سه روز نشست، کارگاه شعرخوانی و نقد شعر و سخنرانی استادان ادبی به کار خود پایان داد.