به گزارش حلقه وصل، به تازگی باشگاه تنیس «آل اینگلند» اعلام کرد که بازیکنان روسیه و بلاروس اجازه بازی در ویمبلدون را نخواهند داشت.
زمانی که آمریکا در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد، تهاجم غیرقانونی که در نهایت بیش از یک میلیون نفر در آن جان خود را از دست دادند، چنین ممنوعیتی وجود نداشت.
به گزارش پایگاه «نیو فریم»، این تنها یک نمونه از استانداردهای دوگانه فوقالعاده گستاخانهای است که غرب، از جمله رسانههای آن مانند نیویورک تایمز و گاردین، با آن به جنگ پاسخ میدهند.
با هر معیار معتبری، جورج دبلیو بوش و تونی بلر، جنایتکاران به حساب میآیند، اما افکار عمومی غرب، آنها را با این شرایط نمیبیند و احتمال محاکمه آنها در لاهه صفر است؛ در واقع، آمریکا از پذیرش اختیارات دادگاه کیفری بین المللی بر ارتش خود امتناع کرده است.
هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که بیشتر از آمریکا مسئول تهاجم، کودتا و بمباران باشد با این حال سران آن با عبارات شیطانی معرفی نشده و ایستگاههای تلویزیونی آن، که اغلب برای جنگ هایش تبلیغات میکنند، از روی آنتن برداشته نمیشوند.
آمریکا از سیستم بانکی بینالمللی کنار گذاشته نمیشود و قدرت رسمی که در سطح جهانی از طریق نهادهایی مانند بانک جهانی و شورای امنیت سازمان ملل در اختیار دارد به ندرت مشکلساز تلقی میشود.
افکار اصلی غربی به تعهد خود به ارزشهای به اصطلاح دموکراتیک در غرب افتخار میکند، اما به شدت در برابر این ایده که نهادهای جهانی باید دموکراتیک شوند، مقاومت میکند.
این دورویی چیز کمی نیست؛ همانطور که دومینیکو لوسوردو، مورخ و فیلسوف ایتالیایی، گفت «اگر برای دموکراسی در روابط بینالملل مبارزه نکنیم، به سختی میتوانیم خود را سوسیالیست یا حتی دموکرات بنامیم.»
جنگ کنونی در یمن جان بیش از ۳۷۷ هزار نفر را گرفته است؛ بیش از ۵۰۰ هزار نفر در جنگ جاری در اتیوپی جان خود را از دست داده اند؛ برآوردها از مجموع تلفات در جنگ در اوکراین بسیار متفاوت است، اما حتی بالاترین تخمینها نیز بخش کوچکی از تلفات در یمن و اتیوپی هم نمیشود. با این حال، در غرب به این جنگها توجه رسانهای چندانی نمیشود؛ این جنگها به عنوان مسائل اخلاقی بزرگ زمان ما تلقی نمیشوند و تقریباً هیچ ابراز همبستگی خود به خودی تودهای برای قربانیان این جنگها وجود ندارد.
در تعطیلات عید پاک، نظامیان رژیم صهیونیستی به مسجد الاقصی در قدس حمله کردند؛ هیچ خشم اخلاقی از سوی سیاستمداران و رسانههای جریان اصلی غربی وجود نداشت؛ همانطور که مجله «ژاکوبین» در مقالهای مهم اشاره کرد، استانداردهای دوگانه خیره کننده هستند.
بیش از ۲۰ هزار پناهجوی جنگی اوکراین وارد اراضی اشغالی شده اند؛ بسیاری از آنها به سرزمینهای اشغالی اسکان داده خواهند شد؛ آنها در یک سیستم وحشیانه سلب مالکیت و سلطه نژادپرستانه ساکن خواهند شد؛ هیچ رسوایی در این مورد در غرب وجود ندارد.
دلایل این استانداردهای دوگانه روشن است؛ اول، قربانیان جنگ در اوکراین سفید پوست هستند؛ و دوم، آنها شهروندان یک ایالت همسو با آمریکا هستند؛ کشور آنها به طور مستقیم توسط آمریکا از حمایت مالی، تسلیحاتی و ایدئولوژیک و دیپلماتیک برخوردار میشود.
در محافل خاصی، اشاره به این استانداردهای دوگانه اغلب با خشم و ادعای بسیار قابل پیشبینی «وابستگی» مواجه میشود.
به نظر میرسد که بسیاری از غربیهای سفیدپوست، البته نه همه، بر این باورند که زندگی سفیدپوستان مهمتر از زندگیهای دیگر افراد است و غرب باید بر جهان مسلط شود.
ضروری است که ما اصرار کنیم که اهمیت جان افراد در یمن، اتیوپی یا فلسطین باید به اندازه اهمیت جان افراد در اوکراین باشد.
نمیتوان پذیرفت که جان سفیدپوستان ارزش خاص و بالاتری از جان افراد غیر سفیدپوست دارد؛ قربانیان تجاوزات مورد حمایت آمریکا، مانند قربانیان جنگ در یمن، باید همان وزن اخلاقی قربانیان اوکراین را داشته باشند.
این یک نکته اخلاقی صریح است اما مسائل سیاسی نیز وجود دارد که باید به آنها رسیدگی شود.
یکی از این موارد این است که غرب به سرکردگی آمریکا در حال جنگیدن با روسیه به قیمت جان مردم عادی اوکراین است.
آمریکا به خوبی میدانست که گسترش ناتو به سمت شرق و تسلیح کشورهای نزدیک به روسیه، خطر بزرگ جنگ را به همراه دارد، اما به هر حال این کار را انجام داد، زیرا میخواست روسیه را محاصره و تضعیف کند.
چندین شخصیت با نفوذ در تشکیلات سیاسی آمریکا، از جمله هیلاری کلینتون، که باید در سطح بین المللی به عنوان یک جنگ افروز مورد توهین قرار بگیرد، تشابهات خوشحال کنندهای را بین جنگ اوکراین و جنگ روسیه در افغانستان در دهه ۱۹۸۰ ترسیم کرده اند.
پس از آنچه که آمریکا با نیکاراگوئه، هائیتی، ویتنام، شیلی، کوبا، گرانادا، عراق، لیبی، افغانستان و بسیاری از کشورهای دیگر انجام داده است، این یک چشم انداز نگران کننده است.
نوام چامسکی به نکته مهم دیگری نیز اشاره کرده است و آن این است که جنگ یا به مذاکره ختم میشود یا با شکست یک طرف.
او استدلال میکند که آمریکا میتواند تا کشته شدن آخرین اوکراینی با روسیه بجنگد.
نگارنده در پایان می نویسد ما نمیتوانیم باجگیری اخلاقی را بپذیریم؛ باجگیری که هدف آن این است که ما را از صحبت در مورد استانداردهای دوگانه آشکاری که با آن جنگ در اوکراین برخورد میشود، باز دارد.