به گزارش حلقه وصل، گلعلی بابایی رئیس سازمان هنری و ادبی دفاع مقدس از تجدید چاپ کتاب «غواصها بوی نعنا میدهند» روایت داستانی 72 غواص لشکر «انصارالحسین(ع)» استان همدان به قلم حمید حسام خبر داد و گفت: این کتاب 16 سال پیش منتشر شده است، اما اینک در آستانه تشییع پیکر 175 شهید غواص عملیات کربلای 4 برای آشنایی بیشتر مردم جامعه با شهدای غواص در دست تجدید چاپ است.
وی ادامه داد: «غواصها بوی نعنا میدهند» براساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عینی در قالب داستان به همت حمید حسام در سال 1378 از سوی انتشارات «صریر» به چاپ رسیده است. این کتاب شامل 20 داستان مستقل است که این 20 داستان در کنار هم کاملترمیشوند و روایت دست و پنجه نرم کردن 72 غواص عملیات کربلای 4 و دست و پنجه نرم کردن آنها با اروند است.
در بخشی از کتاب «غواصها بوی نعنا میدهند» آمده است:
«همه چیز رنگ و بویی از آب داشت: آب اروند، چولانهای خیس و نیم سوختهی کنار آب و اشکهایی که از چشمها روان بود. نادر هم حتی داشت از مشک عباسش میخواند و آب فرات و آن دست بریده.
همین وقتها بود که «مجید پورحسینی» از کنار نخلی سوخته بلند شد، با پارچه سفیدی در دست، آمد پیش تک تک بچهها و پارچه را نشانشان داد و کمی حرف زد و کمی کنارشان نشست، تا آمد رسید به من و پارچه را گرفت طرف من و گفت: بفرما، حاجی جان! حالا نوبت شماست.
گفتم: چیه این، مجید؟
گفت: سفرهی کرم اباعبدالله. بزن روشن شی! خرجش فقط یک قطره است.
پارچه را گرفتم و گذاشتم روی زانو و دیدیم متنی روی آن نوشته شده و زیرش اسم بچههاست و بالاش نوشته شده شفاعتنامه و زیرش: یا فاطمه! اشفعی لی فی الجنه.
متن محترمانهای بود… و زیرش امضاء و نه امضای عادی، جای انگشت و البته با خون. جای امضاهای خونین جلوی اسمهای بالایی بود و حالا نوبت من بود و سکوت من داشت مجید را کلافه میکرد. سوزن را خیلی وقت پیش گرفته بود جلوی روی صورت من و من متوجه اش نشده بودم، تا وقتی که گفت: دستم افتاد بابا. عروس اگر بود الان بله را گفته بود.
سوزن را گرفتم و زدم به نوک یکی از انگشتهام و مهرش کردم کنار اسمم، با ذکری که زیر لب خواندم و اسمی که از بیبی بردم.
مجید گفت: مبارک باشد. انشالله که به پای هم پیر بشید.
و رفت سراغ نفر بعدی و با آن و با بعدی و با همه چانه زد و شوخی کرد و خندید و خنداند….»