حلقه وصل: فروغ مهنی مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور و همسر جانباز احمد خالقی پور در گردهمایی دختران حاجقاسم در کرمان اظهار داشت: در وصیتنامهام خطاب به فرزندانم نوشتم، چادر مشکی من را روز تشییع من تا بزنید و روی تابوتم بگذارید که بدانند زیر این چادر زهرانمایی، فرزندانی بزرگ شدند که یک ملت را به وجد آوردند و مبادا دشمن شما را از چادر بزند.
مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور و همسر جانباز احمد خالقی پور با اشاره به اینکه همسرجانبازش هشت سال در رختخواب بوده و حتی باید غذا در دهان او میگذاشت، عنوان کرد: من با افتخار نوکری همسرم را کردم و همه کارهای ایشان را خودم به تنها انجام دادم.
وی خداند را در خدمتگزاری به همسرش یاریگر خود دانست تا شب و روز به وی خدمت کند و بیان داشت: فکر نکنید همه چیز گل و بلبل است من گفتم تا آخر میایستم و ایستادم.
مادر شهیدان خالقیپور به تنها خاطرهاش از حاجقاسم پرداخت و گفت: ملاقات خیلی کوتاهی با حاجقاسم داشتم اما شیرین و بهیادماندنی بود، در برنامهای وزارت کشور در صف اول نشسته بودیم، سردار سلیمانی مختصری در مراسم صحبت کردند و رفتند.
وی ادامه داد: یکی از همراهان حاجقاسم که ما را میشناخت گفت، حاجخانم میخواهید با سردار صحبت کنید؟ گفتم نه؛ علت را پرسید که گفتم من میدانم لحظه لحظه وقت سردار ارزش دارد و ما ایشان را از دور دیدیم اگر وقت ایشان را بگیرم خیلی از کارهایش میماند.
مادر شهیدان خالقی گفت: مثل اینکه به سردار خبر دادند و ایشان برگشت به سالن و آمد و زانوهایش را زمین زد و سرش را روی زانوهای حاجآقا گذاشت و مدام دست حاجآقا را میبوسید و بعد هم خم شد و چادر من را بوسید و با اشک از ما جدا شد اما آنقدر حسرت میخورم چرا آن روز بیشتر با سردار صحبت نکردم.
وی به لحظه شنیدن خبر شهادت حاجقاسم هم اشارهای کرد و اظهار داشت: آن شب ناخودآگاه بیدار شدم و تلویزیون را روشن کردم که خبر شهادت حاج قاسم را شنیدم، شهادت فرزندانم را دیده بودم، جنازههای دو نفر آنان را یکباره برای من آوردند اما وقتی خبر شهادت حاجقاسم را شنیدم داشتم تا صبح گریه کردم.
مادر شهیدان خالقی افزود: همه دنیا از شهادت حاجقاسم متأثر شد، او یک روستازاده بود اما بزرگی و گذشت، ایمان و اعتقاد زیادی داشت که به این مقام رسید.