سرویس دریچه: به مناسبت فرارسیدن دوم مردادماه، سالروز درگذشت آیت الله حق شناس به بازخوانی سخنانی از آیت الله جاوادان پیرامون آن عالم وارسته می پردازیم. آنچه در ادامه خواهید خواند گزیده ای از سخنان آیت الله جاودان است.
آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس تهرانی در سال 1298 شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند. نام پدرشان علی و صاحب سه فرزند بودند. پدر در ایّام صباوت فرزندان خویش وفات یافت؛ ولی مادرشان تا آن زمان که ایشان به سن پانزده شانزده سالگی برسند در قید حیات بود.
از مادر بزرگوارشان چنین یاد می فرمودند: مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می خواند، و این را به خوابی که از امام امیر المومنین (ع) دیده بود مربوط می دانست. در آن رویا ایشان امام را دیده بود که به او دو قرصنان می دهند. یکی از آنها را شیطان می دزدد؛ اما او موفق می شود که دیگری را بخورد. بعد از اینکه صبح از خواب برخاسته بود دیگر می توانست قرآن را بشناسد و بخواند. ایشان از پدر و مادرشان که این قدر به سرنوشت فرزند خود می اندیشیدند، تقدیرکرده، و می فرمودند: زحمات ایشان مایه ی تربیت ما بود.
بعد از فوت پدر، مادر همچنان فرزندان خویش را در کفالت داشت؛ اما با وفات مادر با اینکه عموهایشان در قید حیات بودند، و ممکن بود همه بچه ها به خانه عموها بروند؛ ولی دایی بزرگ حاج میرزا علی سودبخش مقدم ، پیشقدم شده و گفته بود: از میان بچه ها کریم به منزل ما بیاید. او بچه ی ما باشد. بدین ترتیب دو سه سالی در منزل دائی به سر بردند. در این دوره به دبیرستان دارالفنون می رفتند. حاج دائی می خواست ایشان بعد از دوره درس به بازار برود، و به کسب و کار بپردازد، وشاید با خانواده ی ایشان پیوندی پیدا کند. دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتی را نوید می داد؛ راهی که برادران ایشان برآن رفتند. اما تقدیر چیز دیگری می خواست، و ایشان در اواخر دوره ی دبیرستان به چیز دیگری دل بسته شده بود.
این انقلاب روحی که ایشان را از جمع فارغ التحصیلان دارالفنون جدا، و شیفته ی مسائل معنوی و علوم دینی می نماید چه بود؟ هیچکس از آن اطلاعی ندارد ! امّا به درک محضر عالم عامل ثقه الاسلام شیخ محمد حسین زاهد موفق می شوند . مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(ره) تحصیلات زیادی نکرده بود؛ امّا بسیار وارسته و از دنیا گذشته و زاهد بود ، و به عنوان یک مربی، بسیار موفق. شاگردان زیادی تربیت کرده داشت که بعضی از آنها بعدها به مقامات عالی رسیدند. استاد وقتی از اوضاع زندگی ایشان آگاه می شود، می فرمایند: برای مومن شایسته نیست که دست بر سفره ی دیگران داشته باشد .بدین ترتیب از خانه دائی خارج شده و به دنبال کار برآمدند. و راهی بازار می شوند، و ایشان که ریاضیات جدید و زبان فرانسه را به خوبی می دانست، قبول می کند کار حساب و کتاب یکی از تجّار را به عهده بگیرد. این شغل در آن روزگار میرزائی خوانده می شد، و اصطلاح حسابداری هنوز در عرف مردم وجود نداشت، ایشان می فرمود: دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادی و حساب دوبل . ایشان با اینکه حساب دوبل هم بلد بود، و این حساب پیشرفته تر و حقوق آن بیشتر بود آن را رد کرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ایشان از مقدار حقوق می پرسد. آنها بین20 تا 25 تومان می گویند، و ایشان پیشنهاد 3 تومان می دهد، تعجب می کنند ، و می پرسند چرا؟ می فرمایند: من حقوق کمتری می گیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به جا آورم.
در هر صورت بعد از مدتی ایشان از تعلیمات آقا شیخ محمد حسین زاهد(ره) مستغنی می شوند، و از او در خواست استاد بالاتر می نمایند. از آن به بعد به همراهی این عالم وارسته یا به تنهایی، به محضر بزرگان علمای تهران می روند، تا از آن میان استادی انتخاب کنند.
سر انجام مرحوم آیت الله میر سید علی حائری (ره) معروف به مفسر را می یابند. می فرمودند :شب قبل از اینکه ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رویا سیّد بزرگواری را که بر منبری نشسته بود به من نشان دادند، و او بایستی سمت تربیت مرا بعهده بگیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله حائری رسیدیم ، همان بود که دیشب دیده بودم، و ایشان تا پایان عمر خویش( 1313 ش) سمت تربیت حاج آقای حق شناس را بعهده داشته اند . می گفتند: گاه مسائلی پیش می آمد که از هیبت استاد نمی توانستم به نزدیک رفته و از او سوال کنم؛ امّا خود ایشان، بدون اینکه من چیزی پرسیده باشم ،درضمن صحبت، جواب سوال مرا می فرمود، و مرا از حیرت بیرون می آورد.
در اوان ورود به قم، به محضر امام خمینی (رضوان الله علیه ) می رسند، و از ایشان اجازه ی ورود به درس فلسفه شان را می خواهند. می گفتند : همینطور که حرکت میکردیم ، امام یک آجر از روی زمین برداشت، و فرمود: ماهیت این چیست؟ من عرض کردم: ماهیت این آجریت است. بعد از چند سوال دیگر فرمود : پیش چه کسی درس خوانده ای ؟ من عرض کردم : آیت الله شاه آبادی فرمود: اگر می دانستم تو شاگرد آقای شاه آبادی هستی، امتحانت نمی کردم.
در این سال هنوز آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه در بروجرد به سر می بردند، و به قم نیامده بودند .البته فضلای قم ، ایشان را می شناختند، و قدر و ارزش علمی ایشان را می دانستند .لذا گروهی از این فضلا تابستان ها به بروجرد می رفتند تا از محضر ایشان استفاده کنند. آیت الله حق شناس و نیز استاد شهید مطهری از این گروه بودند . در سال 1323 شمسی آیت الله العظمی بروجردی(ره) به در خواست و اصرار مکرّر علماء بزرگ و فضلای قم، بعد از سفر برای معالجه در تهران ، به قم وارد شده و برای زعامت حوزه و عهده داری مرجعیت در آن شهر می مانند.
حاج آقای حق شناس می فرمودند: من شب خواب دیدم که همه علمای بزرگ در صحن اتابکی حضرت معصومه سلام الله علیها جمع هستند. تمام اطراف این صحن دور تا دور ، از علماء پر بود. آقای بروجردی از یکی از در های صحن وارد شدند همه علماء به احترام ایشان قیام کردند ، و ایشان از ابتدای در ورودی به تعارف و احترام به علمای حاضر پرداختند، و من دیدم ایشان کوله پشتی باربران را بر دوش دارند ، و همینطور که در برابر آقایان علما که در آنجا حاضرند ، احترام و کرنش می کنند ، کوله پشتی بالا و پایین می رود . فردا به محضر ایشان رفتم ، و خواب را عرضه داشتم ، فرمود: این بار شریعت است که به دوش من نهاده شده است . امیدوارم آن را به سلامت به دست صاحبش برسانم.
ایشان به تمام آرزوی خودش رسیده بود ، و در وجود آیت الله بروجردی(ره) استادی را یافته بود، که جامع همه چیز بود ، و هم میتوانست تشنگی های معنوی ایشان را سیراب کند ، و هم نیاز های علمی او را برآورد. آیت الله حق شناس تمام درس های فقه و اصول استاد خویش آیت الله بروجردی را نوشته و امروز این تقریرات در شمار میراث علمی ایشان باقی است.
ایشان آنقدر درس می خواند و مطالعه می کرد که طبق فرموده ی خودشان بارها گرفتار خونریزی بینی شده اند، و در نهایت در امتحانات دروس آیت الله بروجردی(ره) به شاگرد اولی می رسند. ثمره زحمات ایشان اجتهادِ مطلق در علوم دینی بودکه مرتبتی بسیار بلند است، ایشان از پنج تن از بزرگان اساتید حوزه اجازه اجتهاد دریافت نمودندکه از آن جمله می توان به اجازه آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالنبی عراقی(ره) ،آیت الله حاج سید احمد زنجانی(ره) اشاره نمود . ایشان دردهه ی چهل سفری چند ماهه به عتبات عالیات داشتند. دراین سفرمرحوم آیت الله خویی به دیدن ایشان می آیند. محل ملاقات منزل اخوان مرعشی بودکه از دوستان ایشان و فضلای نامدار نجف بودند، از قبل قرار بحثی نهاده شده بود . دوشب هرشب حدود سه ربع ساعت بحث بر سر طهارت یا نجاست اهل کتاب به میان آمد. یکی از دوستان ایشان که در این سفر همراه بود نقل میکرد همین که آیت الله خویی بر زمین نشستند ، به تعارفات مرسوم پرداختند ؛ اما هنوز سخن ایشان تمام نشده بود که آیت الله حق شناس بحث را شروع کرد ، و چنان به جد بحث میکرد که آیت الله خویی سراپا گوش شده بود. بحث که تمام شد ،تازه مجلس دوستانه شد و تعارفات به راه افتاد ، و بعد آیت الله خویی فرموده بودند: در اجتهاد ایشان تردیدی نیست.
شب 21 محرم 1373 قمری شیخ محمد حسین زاهد به لقاء الهی رفت. ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجد، آیت الله حق شناس را دعوت کنند، و فرموده بود:که ایشان علما ًو عملاً از من جلوتر است. بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم می روند، و به محضر آیت الله بروجردی(ره) می رسند، و از ایشان درخواست می کنند که آقای حق شناس را برای امامت مسجد امین الدوله مامور کنند. آیت الله بروجردی فرمودند : که شما فکر نکنید ، یک طلبه است که به تهران می آید ، شما مرا به همراه خود به تهران می برید .
آیت الله حق شناس می فرمودند: بازگشت به تهران برای من بسیار گران بود ، قم برای من، محل پیشرفت و ترقی علمی و عملی بود، و به هیچ وجه میل به آمدن به تهران را نداشتم . به مشورت با امام رضوان الله علیه می روند ، ایشان می فرماید: وظیفه است ، باید بروید ، عرض می کنند : شما چرا نمی روید؟ ایشان می فرمایند: به جدّم قسم اگر گفته بودند: روح الله بیاید ،من می رفتم .
ایشان به هر نحو بود به تهران می آیند. تایید جدّی مرحوم آیت الله بروجردی(ره) برای ایشان، شأن و شخصیت بزرگی ایجاد می کند. مردم و شاگردان مرحوم آقای زاهد(ره) به ایشان روی می آوردند. طلّاب خوب تهران برای دروس حوزوی به نزد ایشان می آیند
خصوصیات ممتاز استاد بزرگ ما آیت الله حق شناس زیاد است ، ما به چند خصوصیت بارز در آن میان نظر می اندازیم:
انجام حوائج مردم برای ایشان مهمترین مشغولیت بود. عبادات مستحب خودشان را برای کار مردم تعطیل یا مختصر می کردند ؛ البته در حدّ مقدور این گونه کارهایشان پنهان بود ، و ما که تا حدّی نزدیک به ایشان رفت و آمد می کردیم، خبر نداشتیم، مثلاً بعد ها خبردار شدیم که برای خانواده های زندانیان سیاسی شبانه کمک می فرستادند، و گاه حتی کارهای شاقّ بعهده می گرفتند که کسی از یک گرفتاری نجات پیدا کند.
در تمام دوران سخت جنگ، با اینکه تهران خالی شده بود، تهران را ترک نکرده و به مسجد می آمدند، و دائما نگران مردم بودند. چندین بار برای رفع این بلاها ، یک چله تمام زیارت عاشورا خواندند، و شرایط و آداب سخت آنرا عمل می کردند؛
خصوصیت دیگر ایشان ، عشق به مردم بود که واقعاً به آن اعتقاد داشتند. ایشان می فرمود: اینها خلق خدا هستند ، خداوند خلقش را دوست دارد ، پس ما هم باید آنها را دوست بداریم چون کسی که کسی را دوست دارد آثار او را هم دوست می دارد .
خصوصیت سوم احترام خاصی بود که ایشان خود نسبت به خانم ها رعایت می کردند، یا به دیگران سفارش می کردند، و اگر می دانستند کسی نسبت به همسرش بد رفتار می کند، بسیار خشم می گرفتند. نسبت به همسر بزرگوار خودشان نیز نهایت ادب و احترام داشتند ، و می فرمودند: « من کمال خود را در خدمت به خانم می دانم، و خود را موظف می دانم که آنچه ایشان می خواهد فراهم کنم»، و بسیار کم اتفاق می افتاد که بدون ایشان به مسافرت بروند
خصوصیت چهارم این بود که ایشان نسبت به گناه غیبت ، سخت حساس بودند ، این خصیصه ی همه ی علمای اخلاق، و اهل سیر و سلوک است . آنها معتقدند، به واسطه غیبت همه ی اعمال آدمی بر باد می رود. در اوائل جوانی از کسی غیبت می شنوند، و امکان پیدا نمی شود که از او دفاع کنند . ناگزیر بود که از غیبت شده حلالیت بطلبند. به نزد او می روند. او حاضر نمی شود که حلال کند. می فرمودند: به گریه افتادم، و حاضر بودم که دست و پای او را ببوسم، تا اینکه مرا حلال کند. وقتی او اینقدر اصرار و تواضع مرا دید ، از من گذشت کرد.
آیت الله حق شناس رضوان الله تعالی علیه اهل سلوک و همه وقت در مراقبه نفس خویش بود ؛ امّا این نکته جالب است که هیچ گاه کارهای غریب از ایشان دیده نمی شد. مانند همه ، درس می خواند ، مباحثه می کرد ، درس می فرمود، نماز جماعت می خواند، برای مردم موعظه می کرد، تفسیر می گفت، و مسئله و احکام شرعی تعلیم می داد، مشکلات مردم را حل می کرد ،به کار آنها رسیدگی می نمود، وجوه شرعی مردم را به جائی که باید می رسانید ، و برای جوانان عقد ازدواج می خواند و ... و هیچ چیز ظاهرا غریبی در رفتار و اعمال ایشان دیده نمی شد، و در واقع همه ی سیر و سلوک او از یک طرف به صبر در بلایا ،امراض و مشکلات و از طرف دیگر به خدمت به خلق خدا بود .و با همین راه و رسم به همه جا رسید ، و کامیاب شد.