
سرویس حاشیه نگاری ـ محسن حمیدبیگی: شاید کمتر کتابخوانی را بتوان پیدا کرد که به کتابهای جورج اورول سری نزده باشد. نویسنده ای که در طول عمر مختصر و مفید خود رمانهای پرمخاطب و باارزشی را راهی بازار جهانی کتاب کرد. و بعید است که او را بشناسید و کتاب ارزشمند اواخر حیاتش را یعنی مزرعه حیوانات یا قلعه حیوانات را ندیده باشید. کتابی که روایتی است دقیق با شخصیت پردازی های هوشمند که از انقلاب شوروی سابق حول جنگ جهانی دوم سخن میگوید و با یک نگاه وسیع تر در برخی فرازهای خود قابلیت تطبیق با انقلاب های محدثه را دارد.
داستان حکومت خوک ها بر حیوانات و اینکه چگونه توانستند انقلاب آنها را منحرف نمایند و چگونه راهبران واقعی را از صحنه بیرون کنند را نمی توان فقط اختصاص به انقلاب روسیه داد، این سرنوشت می تواند در مورد خیلی از حکومت ها و انقلاب ها اتفاق بیفتد و واقعیت این است که تاریخ تکرار می شود و انسان ها همیشه اشتباهات خود را تکرار می کنند. با اینکه رویکرد ایدئولوژی قلعه حیوانات شباهت بسیاری به افکار توتالیه ها دارد و نقد های بسیاری به فکر بنیادین نویسنده آن وارد است ولی نکات جالبی را جرج اورول در باب انقلاب ها مطرح می کند که ممکن است هر انقلابی را به تسلسل و انحراف بکشاند و بی انصافی است به راحتی از کنار آن بگذریم.
در دل این داستان می خوانیم حیوانات این مزرعه پس از بیرون کردن انسانها و به نوعی گرفتن تمام اختیارها به دست خود، شعارها و قواعدی را برای خود نوشتند.
« هیچ حیوانی، حیوان کشی نمی کند»
« همه حیوانات برابرند»
« چهارپا خوب، دوپا بد»
و پس از کش و قوس بسیار و خیانت خوک ها، وقتی که تعدادی از حیوانات که از گذشته چیزهایی یادشان بود میمیرند به مرور زمان توسط عده ای این قواعد تغییر میکند و رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد ولی حیوانات خیلی چیز زیادی یادشان نمی آید.
« هیچ حیوانی بدون دلیل حیوان کشی نمی کند»
« بعضی حیوانات برابر ترند»
« چهارپا خوب، دو پا بهتر»
بله، در قسمت هایی از داستان به درستی سخن از حافظه تاریخی یک ملت، سخن به میان می آورد. حافظه تاریخی اگر بخواهیم به مثال تعریف کنیم همین داستانی می شود که گفته شد یعنی ملتی و جمعی پس از یک تحول و انقلاب، به مرور اعتقادات و شعارهای خود را به فراموشی می سپارند و به مرور تغییر پیدا می کند. ولی برای تقریب بهتر در ابتدا اجازه بدهید تعریف مختصری از حافظه تاریخی ارائه بدهیم زیرا بدون تعریف صحیح بحثی شکل نمی گیرد.
حافظه تاریخی: نمودار یا تجلی گذشته مشترکی است که گروه یا جماعتی را به گونه ای به یکدیگر پیوند می دهد.حافظه تاریخی پهنه گسترده ای را در بر می گیرد که می تواند شامل رویدادهای تاریخی دیرپا یا گذرا باشد.
موضوعی که در مورد هر انقلابی صدق میکند. هر انقلابی طبعا بر پایه اصول و اعتقاداتی شکل میگیرد و افراد جامعه با انگیزه هایی خاص که نشأت گرفته از نهاد آنها است به وسط میدان می آیند و این را هم دوستان آن و هم دشمنانش می دانند ولی آیا این اعتقادات برای همیشه پایدار می ماند؟ آیا این شعارها و اصول به فراموشی سپرده نمیشود؟ تجربه ثابت کرده است که در تمام انقلابهای پیش از انقلاب اسلامی این آفت گریبانگیر تمام آن ها بوده است و با فراموش کردن بسیاری از بنیان های انقلابی خود دچار انحراف و به نوعی ارتجاع شده اند.
همهی انقلابهای بزرگ تاریخ که شهرتی در جهان دارند-مثل انقلاب فرانسه، مثل انقلاب روسیه و انقلابهایی که در کشورهای آفریقا و آمریکای لاتین و جاهای دیگر اتّفاق افتاد- تقریباً بدون استثنا در سال های اوّل عمر خودشان به این بلیّه دچار شدند. حتی این تعبیر را در مورد انقلاب آمریکا هم می توان به کار برد. به طور مثال و مختصر به این دو انقلاب اشاره ای می کنیم.
انقلاب فرانسه
انقلاب معروف فرانسه معروف به انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۸۰۹. در فرانسه به معنای واقعی کلمه انقلاب اتفاق می افتد. یک انقلاب کامل و همهجانبه و با حضور مردم؛ با آن حوادث تلخ که اتّفاق افتاد، و بالاخره به پیروزی می رسد امّا بقای این انقلاب به پانزده سال هم نرسید. انقلابی که در مبنا ضد سلطنت بود دیری نپایید و شاید کمتر از پانزده سال بعد از شروع انقلاب، سلطنت ناپلئون شروع شد؛ یک سلطنت مطلق حتی شدیدتر ازقبل. بعد هم بکلّی انقلاب فراموش شد! همان کسانی که در ابتدای انقلاب مورد هجمه قرار گرفته بودند و برکنار شده بودند، خانوادهای که با انقلاب برافتاده بودند، همان ها دوباره قدرت را به دست میگیرند و سالها حکومت میکنند .
در حدود صد سال کشمکش و تبادل قدرت در فرانسه ادامه پیدا می کند و چند جریان قدرت را مصادره می کنند تا بعد از حدود 100 سال آن جمهوریتی که موجود است به دست می آید.
انقلاب شوروی
دومین انقلابی که همین ویژگی را دارد «انقلاب اکتبر ۱۹۳۷ شوروی» است. 20 سال پس از این انقلاب استالین در آن جا حکمفرمایی می کند و صدها هزار آدم به جرم مخالفت با حکومت استالین یا توهّم مخالفت اعدام و نابود می شوند. و چند برابر آن در سیبری، تبعید می شوند. نکته بسیار جالب این است که سران اصلی همین انقلاب به مرور زمان تبعید و یا اعدام میشوند و از انقلاب کارگری فقط نیم پوش نمادین استالین باقی می ماند که آن هم پس از مدتی به فراموشی سپرده می شود.
استالین، یک تزار واقعی بود. فقط نکته این است که از خانوادهی رُمانف نبود اما یک تزار و یک پادشاه مطلق بود! گمان نمی شود هیچ پادشاهی در قصر «کرملین» ، به قدر استالین پادشاهی کرده باشد. چون او هم در همان قصر و با همان تشریفات و همان امکانات و همان زندگی بود و خبری هم از شعارهای انقلاب نبود.
به طور خلاصه به دو انقلاب مطرح جهانی پرداختن شاید و به طور حتم کافی نیست ولی شرح و تعمیق بیشتر از حوصله این متن خارج است و طبیعتا علاقمندان را به مطالعه بیشتر دعوت می کنیم..
شاید یکی از دلایل مهم در به انحراف کشیده شدن این انقلاب ها تلاش خائنین ودشمنان باشد ولی مهم ترین ریشه این دست اتفاقات را نبود حافظه تاریخی مناسب در بین مردم می توان دانست . حافظه تاریخی که در بزنگاه ها باید به یاری مردم بیاید تا جلوی هر گونه وسوسه کینه ورزان را بگیرد ولی اگر به فراموشی سپرده شود عمل متناسب با شرایط نیز مشاهده نخواهد شد.
از طرفی با معجزه ای روبرو هستیم. مشاهده می کنیم که این موضوع در مورد انقلاب اسلامی ایران که چهلمین سال آن را سپری می کنیم شرایط دیگری دارد. انقلاب اسلامی سال 57 با شعار اجرای حداکثری حکم خداوند و ایجاد حکومت و جامعه اسلامی پا به میدان گذاشت. این شعارها مختصات مختلفی داشت که توسط امام راحل مکررا بیان شد و حالا در چهلمین سال این شعارها در چه وضعیتی قرار دارند؟
به وضوح روشن است که تحولی این چنین بنیادین از نظام سر تا پا وابسته و سلطنت به نظامی با شاخصه های اسلامی حتما سختی ها و ضعف هایی جلوی پای خود داشته است ولی می بینیم که پس از این همه سال گویی معجزه ای رخ داده است. اینکه شعارها همان شعارها است و برانگیختگی و جوشش مردم به سمت همان آرمان ها است و نشانه های آن در عرصه های مختلف اجتماعی قابل مشاهده است کافی است فقط در بین مردم باشی.
موضوع اصلی بحث این است که توجه نخبگان و مردم بیش از پیش باید نسبت به حافظه تاریخی مردم نسبت به تجارب و شعارهای خود جلب بشود. از ناحیه دشمنان انقلاب و حتی نفوذی های داخل بارها سعی شده و خواهد شد، که باعث شوند تجربه های آزموده شده و شعارهای مبتنی بر همین تجارب را فراموش و چیز دیگری را جایگزین آن کنند . این را هم با انگیزه انقلاب های پیش از این پیگیری می کنند تا شاید بتوانند رخنه ای ایجاد نمایند و همان بلا را سر انقلاب اسلامی که انقلابی کاملا ایدئولوژیک بود بیاورند. مردم و بالاخص نخبگان باید به این نکته یعنی حفظ حافظه تاریخی خود توجه کنند و عرصه هایی که لازم است در خاطره ها بماند به باد فراموشی سپرده نشود.
عرصه هایی که سعی می شود از کلام دو رهبر این انقلاب بازخوانی و یادآوری شود که بارها تأکید داشته اند که جوان ها نباید این تجربه ها را به فراموشی بسپارند.
دشمنی آمریکا و استکبار
بر طبق مبانی قرآنی حکومت اسلامی با هیچ کشوری مشکل بنیادین ندارد بلکه معیار دشمنی در مفهوم استکبار است. استکبار هم به دنبال چیزی جز سلطه بر غیر خود نیست طبق همان تعریف سلطه همیشه ندای ((من و جز من نه)) می دهد که جلوه ی تمام و کمال آن پس از نابودی شوروی در حکومت کدخدا صفت آمریکا یافت می شود. ذات استکبار با نظام اسلامی هیچ گاه قابل جمع نخواهد بود و از همان ابتدا دشمنی ها شکل گرفته است و تداوم پیدا کرده است. در اوّلین ماههای پیروزی انقلاب، مجلس سنای آمریکا یک مصوّبه و قطعنامهی شدیداللحنی علیه جمهوری اسلامی ایران صادر می کند. این در حالی بود که هنوز سفارت آمریکا در ایران باز است و به فعالیتش ادامه می دهد. هنوز به اتفاق تسخیر سفارت نرسیده که آن ها دشمنی خود را در مجلس خود علنی می کنند. و به دنبال آن پناه دادن به محمدرضا پهلوی که باعث شد سفارت توسط دانشجویان فتح شود و با استخراج مدارک، دشمنی به طور کامل عیان شود. مقطع به مقطع، این دشمنی با ظواهر مختلف خودنمایی کرده و از این دست دشمنی ها در تحریم های این چند ساله هم به خوبی قابل مشاهده است و قابل لمس. ولی عده ای سعی دارند این دشمنی را تعبیر کنند به علتی خاص مثل حضور یک رئیس جمهور خاص، رهبر انقلاب، هسته ای یا مسائل دیگر که کاملا بی اساس می توان آن را تعبیر کرد. دشمنی آمریکایی ها در ذات خود با جمهوری اسلامی تعبیر می شود و علت دیگری ندارد که باید به درستی به خاطر سپرد.
رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانی های خود فرمودند:« روی اینها باید حسّاس بود. اینکه ملاحظه میکنید بنده مرتّب روی مسئلهی استکبار تکیه میکنم، روی مسئلهی آمریکا تکیه میکنم، [به خاطر] این نیست که از روی عادت، آدم دائم بخواهد یک حرفی را تکرار کند؛ نه، اینها احساس خطر است. اگر نظام اسلامی در قبال نظم منحطّ جهانی هویّت خودش را از دست داد، شکست خواهد خورد؛ اهمّیّت نظام اسلامی -که میگوییم دنیا را تکان داد این انقلاب- بهخاطر این است؛ یک چیز جدید آورد.»
دهه 60
از سال 67 شروع کنیم و عملیات مرصاد. حمله گروهک تروریستی منافقین به خاک کشور و تسخیر شهرهای قصرشیرین، کرند و اسلام آباد با همکاری و پشتیبانی ارتش صدام که سبب شد امام دستور پیگیری جدی مسائل منافقین درون زندان را دادند. حکمی که تکلیف بسیاری از زندانی ها را مشخص کرد. از ابتدای انقلاب به زبان خود این گروهک 55000 تن از مردم به دست آن ها به شهادت رسیده اند که به اذعان بسیاری این تعداد از 20000 تن بالا نمی زند. ولی با همان آمار سازمان، قتل عام آن ها مشخص تر می شود و طبق فقه اسلامی حکم محاربه با حکومت اسلامی اعدام است. ولی این مسئولین قضایی بودند که با رأفت اسلامی بسیاری از آن ها را آزاد کردند و یا به حبس چندین ساله فرستادند و به دروغ تعداد بسیار زیادی را اعدام شدگان آن سال اعلام شد. نیاز به شرح زیادی ندارد اینکه به دست این سازمان چه افراد گرانمایه ای به شهادت رسیدند. از شهید مطهری و رجایی و مفتح گرفته تا شهید بهشتی که امام فرمودند او برای من یه امت بود. این ها همه اسناد جلادانی است که عده ای دوست دارند آن ها را به مظلومانی بدل کنند که به ناحق مورد مجازات اسلامی قرار گرفتند. به درستی رهبر معظم انقلاب یادآوری کردند که با حفظ این تجربه ها نباید بگذاریم دشمنان مردم خود را هوادار جا بزنند.
مذاکرات با آمریکا و تجربه برجام
تحریم برای چیست؟ بسیار در زبان آمریکایی ها در دو دوره شنیدیم که بر سر انرژی هسته ای است. در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی این فرض شدت بیشتری به خود گرفت. ادعایی مطرح شد که ما چرا سر مسأله ای خاص مردم را به سختی بکشانیم. همین ادعا سبب شد نیروگاه ها به طور کامل بسته شوند ولی همچنان تحریم ها ادامه پیدا کرد. به اذعان خود شخص رئیس جمهور وقت آن ها فقط سر مسئله هسته ای مشکل نداشتند. رهبر انقلاب در همان دوره دستور دادند به دست خود رئیس جمهور وقت با توجه به تجربه آزموده شده در نیروگاه ها را باز کنید. ولی نکته ای اینجا برای برخی باقی ماند. که رهبری یا دیگران اجازه پیشبرد کامل مذاکرات را ندادند و شاید نتیجه بخش می توانست باشد تا رسید به مذاکرات برجام در چند ساله اخیر. به طور کامل انرژی دولت در مذاکرات انرژی هسته ای صرف شد و به صورت کامل یعنی حدود 6 سال جلو رفت. نه تنها حاصلی از جهت تحریم ها نداشت بلکه تحریم ها افزوده شد و بگذریم که سال ها هم تشکیلات هسته ای این کشور تعطیل و مهم ترین نیاز کشور در سال های آتی نادیده گرفته شد. از طرفی رهبر انقلاب هم هنوز تصمیمی بر آتش کشیدن این برجام نگرفته اند تا دولت تنها برنامه اساسی برای اداره کشور را تا سر حد نهایت پیش ببرد. می توان گفت بدبینی ملت به استکبار که از بیانات امام خمینی أخذ شده بود به درستی تعبیر شد.
و شاید در این سال ها این قضیه مهمترین اصلی بود که مردم ایران هیچ گاه نباید فراموش کنند که روزی مسئولین کشور به طور کامل مذاکرات برای گرفتن حق خود را با استکبار یعنی آمریکا انجام دادند ولی نتیجه مهم بود که چیزی به دست نیامد.