به گزارش حلقه وصل،با برگزاری مراسم تحلیف حجتالاسلام سیدابراهیم رییسی به عنوان رییس دولت سیزدهم، گمانهها درباره گزینههایی که قرار است بر کرسی مناصب و جایگاههای دولتی تکیه بزنند، به اوج خود رسیده است.
در این میان، طبعاً اهالی سینما بیصبرانه منتتظر تعیین رئیس سازمان سینمایی به عنوان سکاندار امور سینمایی کشور هستند. این دیگر امر پوشیدهای نیست که سینما نیز، به مانند بسیاری از حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در این روزگار کرونازده حال و روز خوبی ندارد و همچون بیماری در بستر احتضار است. البته، وضعیت کنونی سینما، تنها و صرفاً محصول پاندمی نیست، بلکه برآیند سوء مدیریتها، تصمیمهای اشتباه، کارنابلدی مدیران ارشد این حوزه و عدم درک صحیح از جایگاه استراتژیک سینما در دوران کنونی از سوی مقامات ارشد اجرایی کشور در سالهای گذشته است.
جمهوری خلق چین، به عنوان متحد راهبردی جمهوری اسلامی، دارای ۶۶ هزار سالن سینما است! اگر ایران تنها بتواند هزار سالن از سالنهای سینمای کشور چین را برای اکران محصولات سینمایی خود در اختیار داشته باشد، موفق خواهد شد افقهای اقتصادی خودش را گشودهتر کند. در دورانی که تأکید و تمرکز سیاست خارجی کشور بر راهبرد «نگاه به شرق» خواهد بود، قطعاً ظرفیتهای دیپلماتیک هم برای بسترسازی این تبادل فرهنگی-اقتصادی فراهمتر خواهد بود.
این وضعیت پیچیده و بحرانی که رئیس سازمان سینمایی بعدی، میراثدار آن خواهد بود، ایجاب میکند که در تعیین گزینه مناسب و مطلوب برای این جایگاه، نخست اولویتهای عاجل مرتبط با سینما را بشناسیم و متناسب با آن چینش نیرو صورت گیرد.
واقعیت آن است که سینمای ایران پیش از شروع بلیه جهانی به نام همهگیری کرونا، هم به واسطه ساختارهای کهنه و منسوخ، در آستانه بحران اقتصادی قرار داشت و در بهترین حالت، تنها ۲ درصد از جمعیت کشور را به عنوان مخاطب پیش روی خود میدید.
کرونا، بحران را پیش انداخت و سینمای ایران با تعطیلیهای پیاپی و سردرگمی مدیریتی و غلبه روزمرگی در تصمیمها و نبود هیچ سیاست و چارچوب محکم و درستی، تاریکترین دوران حیات خود را طی میکند. در این میان، جز بخش بسیار محدودی از سینماگران، که بنا بر روابط و مکانیسمهای ناصحیح و غیراستاندارد، همواره مشغول به کارند و از منافع اقتصادی برخوردار میشوند، قاطبه اهالی سینما، حتی چهرههای پرسابقه و ریشهدار عرصه بازیگری، زیر بار فشار معیشت به شدت رنج میبرند و عمدتاً در تأمین زیست و معیشت پایهای خود با مشکلات جدی مواجهاند.
در این میان، نهادهای به اصطلاح «صنفی» چون «خانه سینما» که با تبلیغات و بوقهای پرهیاهویی که در اختیار دارند، خود را نماینده و وکیل همه اهالی سینما میداند، نه کوچکترین کمکی به مسائل صنفی و معیشتی اهالی سینما انجام داده و نه به وظیفه خود در رایزنی و تعامل با نهادهای حاکمیتی در جهت تسهیل فشارهای معیشتی در وضعیت نیمهتعطیل تولید و اکران، عمل کرده است. بنیاد سینمایی فارابی هم در شرایط تنگنای بودجهای کشور، سرمایه در اختیار را عادلانه و بر اساس اولویتها و ارجحیتها به کار نگرفت.
سازمان سینمایی، که یکی از بیارتباطترین و غیرسینماییترین مدیران را در چند سال اخیر بر رأس خود میدید، عملاً بیلان کاری مشخصی جز برگزاری جشنوارههای طاق و جفت و بیخاصیت و بیتأثیر در کارنامه ندارد. از این رو، برآیند این عملکردها، به شدت اعتراض بدنه سینماگران کشور(از صنوف مختلف) را به دنبال داشته است.
در چنین شرایطی، انتخاب فردی که صرفاً و فقط «سینمایی» باشد، کافی نیست. باید مدیری ذوالابعاد برای ترمیم زخمها و کاهش آلام سینما در وهله نخست، و بعد بازسازی و بازنگری در ساختارهای سینمایی، در رأس سازمان سینمایی قرار بگیرد. چنین شخصیتی، باید علاوه بر مسلط بودن بر امور سینما، روندهای تولید را به خوبی بشناسد و در شناخت پیوندها و ارتباطات در سینمای ایران یک «جریانشناس» سینمایی باشد. به علاوه، حالت مطلوب آن است که سکاندار جدید سینمای ایران، شناخت خوب و قابلقبول و تجربه میدانی از امور اقتصادی داشته باشد، چرا که مسئله اصلی و حیاتی و ضروری امروز سینمای ایران، سر و سامان دادن به اقتصاد سینما است. رئیس جدید سازمان سینمایی باید این پتانسیل را داشته باشد که افقهای جدیدی به روی اقتصاد تولید سینمایی و اقتصاد معیشت سینماگران باز کند.
در همین راستا، تردیدی نیست که یکی از راههای به شدت قابلتأمل و قابل بررسی در افقگشایی اقتصادی برای سینمای ایران، باز کردن باب تعامل سینمای ایران با اقتصاد اکران در کشورهای دیگر است. حقیقت آن است که بیش از سه دهه ارتباط با برخی جریانهای جشنوارهای خارج از کشور، که در همه این سالها به عنوان یک دستاورد «عظیم» به مدیران ارشد اجرایی کشور فروخته شد، عملاً هیچ ورودی و عایدی برای سینمای ایران از منظر اقتصادی نداشت. از این رو، لازم است کسی در رأس سازمان سینمایی قرار بگیرد که علاوه بر تسلط بر دستکم یک زبان خارجی، شناخت کافی و وافی از فضای بینالمللی سینما، چرخهها و روندهای اکران در سینماهای خارجی، ظرفیتهای تجاری جدید در کشورهای جدید و امثال اینها داشته باشد.
شاید بیان یک مصداق، منظور را شفافتر کند. در نظر بگیرید که اگر فقط بخشی از ظرفیت اکران در کشورهای همسایه ایران، که عمدتاً مؤلفههای فرهنگی مشترک با کشور ما دارند (عراق، افغانستان، پاکستان، ترکیه، جمهوری آذربایجان، تاجیکستان و...) به روی فیلمهای ایرانی باز شود، آنگاه چه تکانه بزرگی در چرخه اقتصاد سینمای ایران ایجاد خواهد شد؟ حال، چشمانداز را کمی وسیعتر کنیم. اگر تنها درصد کوچکی از ظرفیت اکران سینمایی در سه کشور پهناور و پرجمعیت هند، جمهوری خلق چین و روسیه، به سینمای ایران اختصاص یابد، آیا اصولاً نیازی به تزریق فزاینده منابع دولتی و پول نفت به این سینما باقی میماند؟
جمهوری خلق چین، به عنوان متحد راهبردی جمهوری اسلامی، دارای ۶۶ هزار سالن سینما است! اگر ایران تنها بتواند هزار سالن از سالنهای سینمای کشور چین را برای اکران محصولات سینمایی خود در اختیار داشته باشد، موفق خواهد شد افقهای اقتصادی خودش را گشودهتر کند. در دورانی که تأکید و تمرکز سیاست خارجی کشور بر راهبرد «نگاه به شرق» خواهد بود، قطعاً ظرفیتهای دیپلماتیک هم برای بسترسازی این تبادل فرهنگی-اقتصادی فراهمتر خواهد بود. چنین امری مستلزم قرار گرفتن کسی در رأس سازمان سینمایی است که هم از جنس سینما باشد، هم اقتصاد را به خوبی بشناسد و هم دستی در حوزه روابط بینالملل داشته باشد و بتواند از ظرفیتهای دیپلماتیک کشور در جهت منافع اقتصادی سینمای ایران به خوبی بهره ببرد و البته از همه مهمتر، دغدغه و انگیزه برای «تغییر» داشته باشد.