
به گزارش حلقه وصل روحانی جوان، بعد از پنج سال تلاش مداوم، برای بردن کتابها به روستاهای مناطق محروم استان کهگیلویه و بویراحمد، حالا دیگر جریانی را در آن منطقه شکل داده که کودکان 50 روستا در محفل کتابخوانی بنشینند و شعر و قصه بخوانند. شاید بسیاری از ما، تصویری که از روحانیون و طلبهها داریم صرفا بالا رفتن از پلههای خطابه باشد و سخنرانیهای کوتاه و بلندی که در مراسم وعظ دارند. با همین پیشفرض سراغ حجتالاسلام اسماعیل آذرینژاد روحانی اهل کهگیلویه و بویراحمد رفتم. او پنج سالی است که یک فعالیت جدید را در زمینه فرهنگی و اجتماعی شروع کرده است. خودش در مورد شروع فعالیتهایش میگوید: «پنج سال پیش که درسم تمام شد و موعد آن رسید که آنچه آموخته بودم را در عرصه عمل اجرایی کنم، تصمیم گرفتم از قم به استان خودم بازگردم. میدانستم شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد، به شدت نیازمند فعالیت فرهنگی است. همیشه در ذهنم بود که بنا نیست کارهای فرهنگی خودم را صرفا همان سخنرانیها و وعظ و خطابه قرار دهم. در ابتدا، در مسجد شهر خودم(دهدشت) امام جماعت بودم و وظایف طلبگی انجام میدادم، اما این نوع فعالیتها مرا راضی نمیکرد. همواره دوست داشتم کاری کنم که از این دایره تعریف شده، فراتر برود. البته علاوه بر امور طلبگی، مدرس حوزه و دانشگاه آزاد هم هستم و گهگاهی در مدارس تدریس میکنم. در کنار همه اینها علاقه بسیاری به موضوعات علمی، پژوهشی و بهخصوص کتابخوانی دارم. یک بار که تمام آنچه را در این مدت مشاهده کرده بودم، کنار هم چیدم به این نتیجه رسیدم که وقتی این مقدار علاقهمند به کتاب و کتابخوانی هستم، چرا در همین حوزه دست به فعالیت جدی و نوآوری نزنم؟ و همین جرقه اولیه فعالیتم شد.»
کتابخوانی برای بچهها
حاجآقا آذرینژاد، شمرده شمرده حرف میزند و حالا دیگر قصه شروع فعالیتش را مفصلتر تعریف میکند: «اینکه فضای کتابخوانی را دوست داشتم، بخشی از مسیر بود. ولی سوال اصلی این بود که در کدام طبقه سنی ترویج کتابخوانی کنم؟ اگرچه بستر فراهم بود اما دانشگاه و دبیرستان مقصد کارم نبود؛ چون در دانشگاهها فضای مدرکگرایی حاکم شده است و بخش مهمی از دانشجویان سراغ کتابهای رشته خودشان میروند و به راحتی هم نمیتوانستم دانشجویان را به کتابخوانی ترغیب کنم. در دبیرستانها هم که به خاطر همان سیاستهای آموزشی کنکور دستمان بستهتر بود. برای همین تصمیم گرفتم سراغ طبقه و گروه سنی بروم که هم توجه زیادی به آنها نمیشود و هم اینکه در مناطق محروم، به امکانات فرهنگی و آموزشی هم کمتر دسترسی دارند. دو علت اصلی انگیزه من برای توجه به کودکان را بیشتر کرد؛ اول اینکه در روستاها و مناطق محروم مساجد برنامه و توجهی به کودکان ندارند و دوم اینکه کودکان نصیحتپذیر و سخنرانیشنو نیستن؛ یعنی نمیشود برای آنها مجلس وعظ برگزار کرد و انتظار داشت بنشینند و گوش دهند. پس تصمیم گرفتم سراغ این گروه سنی بروم و به رشد و تعالی فرهنگی آنها بپردازم. کتابهای قصه موضوعی بود که روی آنها دست گذاشتم. در روایت هم بر این تاکید شده است و پیامبر اکرم (ص) هم در این باره فرمودهاند موضوعات و آیات الهی را در قالب قصه بیان کنید تا مردم به آنها فکر کنند و پند گیرند. با همین پیشفرضها بود که کتاب قصه در دست گرفتم و نشستم با بچهها قصه خواندم و آنها این قصهها را تبدیل به سرود و نقاشی و ... میکردند.»
آذرینژاد به اینجای حرفهایش که میرسد با ذوق بیشتری خاطراتش را تعریف میکند. او میگوید: « مثلا قصهای در ارتباط با ناشنوایان میگفتم و کودکان آن را با نقاشی یک آدم نابینا تصویر میکردند. در همین خلال معاشرت این افراد را آموزش میدادیم و این خیلی موثر بود. به مدت دو سال این کار را تنهایی انجام میدادم تا اینکه دوستان و معلمان و طلبههای دیگر نتیجه این کار را دیدند و این کار برای آنها هم مهم واقع شد. بعد از این موضوع از آنها خواستم به من کمک کنند و آنها هم آمدند. حالا دیگر فقط من نبودم و خیلی از محدودیتها برداشته شد و گستره فعالیت نیز افزایش پیدا کرد.»
آذرینژاد با رضایت خاطر و البته امیدواری برای ادامه راهی که شروع کرده است میگوید: «کاری که شروع کردیم آنقدر گسترش پیدا کرد که حالا میتوانم بگویم بیش از 50 روستا، در فصل تابستان، هر روز و در باقی ایام سال، چند روز در هفته، محفل قصهخوانی دارند. علاوه بر معلمان و طلبهها از جوانان ساکن روستاها هم استفاده میکنیم. به این صورت که خیلی از فارغالتحصیلان دانشگاهی به روستاهای خود بازگشتهاند و در کنار هر فعالیتی که دارند به ما هم در این زمینه کمک میکنند.»
کارآفرینی با آموزش و کتابخوانی
آذرینژاد در مورد اینکه محفل کتابخوانیشان، فضایی را فراهم کرده که بخشی از دانشآموزان، درآمدی هم به دست بیاورند، میگوید: «یکی از مهمترین گروههایی که به ما کمک میکنند دانشآموزان کلاس ششم به بالا هستند که حالا دیگر خودشان در نقش مدرس عمل میکنند. کودکانی که پایه ششم به بالا باشند اگر در خانواده بیبضاعتی باشند یا اینکه یتیم باشند و قصد انجام فعالیت اقتصادی را داشته باشند در این زمینه به ما کمک میکنند و ماهیانه به آنها مبلغی را به عنوان حقوق میدهیم. این یعنی در کنار آموزش و فعالیت فرهنگی درآمد هم دارند. موضوع قابل توجه دیگر اینکه حتی خانمها پابهپای آقایان در این امر ما را همراهی میکنند. بعد این فعالیت از استان هم فراتر رفته است؛ در فضای مجازی اخباری را میبینم که عدهای با همین رویه، در روستاهای سایر شهرها و استانها، محفل کتابخوانی راه انداختهاند.»
با نذورات مردمی کتاب میخریم
کنجکاوانه پرسیدم برای تامین چیزهایی که گفتید باید حجم عظیمی کتاب و منابع مالی در اختیارتان باشد، اینها از کجا تامین میشود؟ آیا نهاد یا ارگان خاصی از شما حمایت میکند؟ حاج آقای آذرینژاد، خندهای میکند و میگوید:« البته یکی دو بار از برخی نهادها به ما کتابهایی دادهاند اما در سطح و حجم کار ما این کتابها اصلا به چشم نمیآمد و خیلی کم بود. به صورت کلی، 5/99 درصد منابع از طریق کمکهای مردمی و نذورات تامین میشود و مابقی همان مقدار اندک کتابی است که از طرف نهادها به دست ما میرسد. بسیاری از خانوادهها هم اگر کمک مالی نکنند، کتابهایی را که برای دوران کودکی فرزندانشان بوده است و الان به آن احتیاجی ندارند به ما میدهند و از این محل کتابهای بسیاری را دریافت کردهایم.»
سوال میکنم این کار که به قول شما حجم وسیعی را هم درگیر خود کرده تا به حال مورد توجه کسی هم قرار گرفته است و آیا از سوی نهادها تشویق هم شدهاید؟ حاجآقا آذرینژاد میگوید: «من بسیاری از زمان خود را به مشورت به دیگران تخصیص میدهم. در این باره، چون از من میپرسند چگونه شد که به اینجا رسیدید و چنین کار ارزشمندی را انجام دادید و من هم برای آنها توضیح میدهم؛ این یکی از عللی است که میفهمم کارمان نتیجه داشته است. درخواست و ولع خانوادهها برای ادامه و گسترش این فعالیت یکی دیگر از عللی است که نشان از اهمیت فعالیت ما دارد. اما مهمترین انگیزه و مشوق ما خود بچهها هستند. بالاخره ما تغییرات را در آنها می بینیم. میبینیم که کودکان چقدر تغییر کرده و رشد داشتهاند و این خیلی خوب است.»
وی در مورد مشکلات و موانع پیشروی فعالیتشان، میگوید: «البته موانعی داشتهایم اما طوری نبوده که خیلی معضل بزرگی برای ادامه کار باشد. مثلا در مساجد بهخاطر همان تصور غالبی که نسبت به فضای روحانیت و مسجد وجود دارد، برخی از بزرگترها اعتراض میکردند. وقتی میدیدند ما بچهها را در مسجد جمع میکنیم و برایشان قصه میخوانیم، میگفتند که اینجا را مهدکودک کردهاید. البته بعدها این اعتراضات رفع شد. موضوع دیگر هم برخی مدارس بودند که به ما و سایر طلبهها مجوز ورود به مدرسه را نمیدادند اما به مرور این موضوع هم حل شد و حالا در پنج مدرسه حاشیهای، کلاسی را در اختیار گرفتهایم تا در آن زنگی با عنوان هنر و انشا داشته باشیم و بچهها هم استقبال میکنند. در این ساعت بچهها در کلاس قصه میخوانند، نمایش اجرا میکنند و نقاشی میکشند و از این دست فعالیتهای فرهنگی.»
در ادامه از نوع کتابهای قصه پرسیدم که برای بچهها خوانده میشود؛ حاج آقا گفت: «کتابها مختلفند. خط قرمز عجیبی نداریم. این تصور وجود داشت که چون من روحانی هستم فقط باید قصههای قرآنی را انتخاب کنم. اما اینطور نیست باید بپذیریم علیرغم وجود کتابهای بسیار خوب از نویسندگان داخلی، کتابهای ترجمه شده بسیار خوبی هم هست و نمیشود آنها را نادیده گرفت. به همین خاطر بسیاری از کتابهای قصهای که انتخاب میکنم از همین کتابهای ترجمه شده هستند. اما چیزی که رعایت میکنم این است که این کتابها با رشد و اخلاق و فکر دینی و ایرانی ناسازگار نباشد و مناسب سن کودکان باشد.»
حاجآقا آذرینژاد در آخر حرفهایش میگوید: «آرزوی من این است که در تمام کشور به خصوص در نقاط حاشیهای و محروم، به کودکان توجه ویژهای بشود؛ مثل کاری که به لطف خدا در طول این پنج سال انجام داده و ادامه خواهیم داد تا کودکان و مردم کشورمان را به کتاب و کتابخوانی علاقهمند کنیم. اعتقاد داریم که صرف اعتراض به پایین بودن سرانه مطالعه و التماس و خواهش از مردم برای کتاب خواندن، هیچ کسی را کتابخوان نمیکند و باید فضای را برای کودکان و مردم فراهم کرد تا به کتابخوانی تشویق شوند.»
منبع: فرهیختگان