
به گزارش حلقه وصل، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
دومین آیه در اثبات ولایت فقیه
دومین آیهای که از آیات قرآنی در استدال بر شرطیت فقاهت در ولایت امر میتوان به آن استناد جست، آیه کریمه «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» است. سوره زُمَر آیه 9.
استدلال به این آیه برای اثبات شرط فقاهت در ولایت امر با دو مقدمه تبیین میشود. مقدمه اول اینکه؛ علمی که در آیه آمده، علم مربوط به پیروزی و موفقیت در عالم آخرت است و علمی است که آدم را به نجات در آخرت هدایت کند که خواهناخواه همان علم دین است، علم احکام الهی است، علمی است که راه اطاعت را به انسان نشان میدهد.
قرینه این مطلب، صدر این آیه است؛ در صدر این آیه آمده است «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ». بعد میفرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ». صدر آیه، قرینه بر آن است که این علم، علمی است که حذر آخرت و رجاء رحمت رب همراه آن است، علمی است که آدم را به حذر در آخرت یعنی حذر عذاب آخرت میرساند. عذاب آخرت است که حذرپذیر است و حذر دارد و باید از آن اجتناب کرد و خود را از آن در امان نگه داشت.
بعد که میفرماید «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ»، قرینه صدر اقتضا میکند این یعلمون، علمی باشد که حذر آخرتی را برای آدم تأمین کند، آن علمی باشد که رحمت ربّ را برای انسان تأمین میکند. قاعدتاً این علم یا حداقل قدر متیقن از این علم، همان علم احکام الهی است، علم واجبات و محرمات و علم راه اطاعت از خداست، علم شیوه اطاعت از خداست که هم حذر آخرت میآورد -موجب میشود که انسان خود را از عذاب آخرت در امان نگه دارد- و هم باعث میشود که انسان به رحمت ربّ دست پیدا کند و رحمت الهی شامل او شود؛ چرا که رحمت الهی «وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» است و رحمت الهی شامل مؤمنان و کسانی میشود که به فرمان خدا عمل کرده باشند. بنابراین قرینه صدر حاکی از آن است که این علم در اینجا علم دین است. اگر کس ادعای اجمال را بکند، قدر متیقن علم دین است. این مقدمه اول است.
مقدمه دوم استدلال به آیه
مقدمه دوم این است که در آیه، نفی برابری عالمان با غیر عالمان شده است که عالمان با غیرعالمان برابر نیستند. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ». ما از این آیه نه تنها شرط فقاهت را استفاده میکنیم، بلکه شرط اعملیت را هم استفاده میکنیم. حالا بعدا شرط اعلمیت را بحث میکنیم. این آیه میفرماید که عالم با غیر عالم برابر نیست؛ یعنی اگر در مسأله ولایت امر دو نفر داشتیم که هر دو واجد دیگر شرایط بودند، اما یکی از آنها فقیه بود و دیگری نبود این آیه چه میفرماید؟ «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ آیا کسی که فقیه است و به راه آخرت عالم است میتواند برابر باشد با آن کسی که عالم به راه آخرت نیست؟ نفی برابری یعنی چه؟ یعنی اولویت از آن کیست؟ از آن فقیه است؛ این شخص با غیر فقیه برابر نیست و برتر است.
برتری یعنی حق از آن اوست، یعنی این منصب، منصبی است که او شایسته آن منصب است. این هم مقدمه دوم که نفی برابری، اثبات برتری میکند؛ یعنی مفهوم نفی برابری، اثبات برابری است و اثبات برتری استحقاق را لازم دارد، یعنی نتیجهاش استحاق است. بنابراین آنجا که یک فقیه و یک غیر فقیه باشد و هر دو از سایر شرایط برابر باشند، فقیه برتر است. بحث نفیِ سایر شرایط در جای دیگر بحث میشود، الان میخواهیم بحث فقاهت را اثبات کنیم.
دو، سه یا چهار نفر هستند که شرایط دیگر را دارند، کفایت دارند، تجربه دارند، تدبیر دارند. منتها یکی از آنها علاوه بر آنچه دیگران دارند، فقیه هم هست و فقاهت دارد، اما دیگران فقاهت ندارند. آیه چه میفرماید؟ «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ». این اشاره به آن است که این حکمِ عقل است. این آیه به شکلی منبه همان حکم عقلی است که ما قبلاً هم به آن حکم عقل اشاره کردیم که عقل میگوید و اولی الاباب که اهل ذکر هستند متوجه این مسأله میشوند و میدانند که الذین یعلمون با الذین لا یعلمون برابر نیستند. این هم استدلال به این آیه بود.
نکات جانبی آیه
شرط اَعلمیت هم استفاده میشود. هر جا در آن نسبتی که این فقیه نسبت به دیگری اَعلم است، در آن حد اعملیت باز هم این قاعده جاری میشود که هل یستوی؟ این شخصی که در این محدوده و دایره اَعلم است -یعنی این علم دارد و او علم ندارد؛ چون اَعلم معنایش همین است- هَل یَستَوی با دیگری! هَل یَستوی یعنی برابر نیستند. برابر نیستند به چه معناست؟ یعنی این برتر است و برتری استحقاق ایجاد میکند.
حالا اگر هر کدام در یکی از زمینههای علمی اعلمیت داشته باشد. اینها بحث تزاحم است که بعد میآید. یک بحثی تحت عنوان تزاحم صفات داریم. اگر کسی فقیه بود و دیگری هم فقیه بود ولی یکی از آنها در یک رشته اعلم بود و دیگری در رشته دیگری اعلم بود. یا اینکه کسی فقیه بود ولی کفایت نداشت و دیگری کفایت داشت ولی فقیه نبود. یا اینکه یکی فقیه بود عدالت نداشت، دیگری عدالت داشت، فقاهت نداشت.
این را بعداً بحث میکنیم. این بحث تزاحم صفات است. ما آدمی که همه شرایط را داشته باشد، نداریم. اما چند تا آدم داریم که هر کدامشان مجموعهای از صفات را دارد. حالا کدام یک از این صفات در مسأله ولایت استحقاق بیشتر و احقیت در ولایت ایجاد میکند؟ این بحث بعدی ماست و در آینده خواهیم گفت حتی ذکوریت هم بحث است. اگر امر دایر شود بین فقیه عادله با یک مردی که فقهات ندارد، در اینجا میگوییم شرط فقاهت و عدالت از رعایت شرط ذکورت اولی است.
یکی از اشکالات نظریه دموکراسی غربی
یک مشکل فلسفی و منطقی بسیار بسیار مهمی در نظریه دموکراسی غربی وجود دارد و این مشکل، مشکلی است که اصلاً هم قابل حل نیست. و لذا غالباً غربیها هر جا کمیتشان لنگ میشود آن را رها میکنند و میگویند اصلاً در این باره بحث نشود.
ما میگوییم شرط عدالت، در پاسخ میگویند چون ما نمیدانیم عدالت یعنی چه، اصلا بحث نمیکنیم و لازم نیست. میگوییم شرط علم باز هم میگویند چون کم پیدا میشود لازم نیست. یعنی هر جا کاراشان با مشکل مواجه میشود میگویند این را باید بگذاریم کنار. واقعیت مطلب این است. فلاسفه حکیم آنها و کسانی که از فلاسفه سیاسی غرب اهل حکمت هستند در این نکته ماندهاند که ما چگونه میتوانیم این را درست کنیم. لذا بعضیها خواستهاند بگویند با تجمیع ارادهها برتری ایجاد میکنیم در حالی که تجمیع اراده که نمیتواند برتری ایجاد کند. چون صفر بعلاوه صفر هیچگاه یک را نتیجه نمیدهد.