
سرویس تجربیات: حسن رحیمپور ازغدی مبتنی بر یک بینش تاریخی و نگاه تربیتی، در جمعهای مختلف سخنانی راهبردی ایراد میکند. او در این گفتار، ضمن ارائه یک تحلیل جامع از نقش کارهای فرهنگی مانند جلسات و اردوها، تأثیر کار اردویی در دو وجه مثبت و منفی را تشریح میکند. حلقه وصل به مناسبت سالگرد درگذشت عبدالله والی و نزدیک شدن روزهای برگزاری اردوهای مختلف دانشجویی و دانشآموزی، این گفتار را منتشر میکند.
***
بیتجربه در برگزاری اردو
متأسفانه من تجربهای در زمینه برگزاری اردو ندارم، اما میخواهم تأثیرگذاری کار اردویی، هم در وجه منفی و هم در وجه مثبت را براساس تأثیری که اردو روی خود ما در دوران پیش از انقلاب داشت، عرض کنم. نگرانی دشمنان انقلاب اسلامی نسبت به کار فرهنگی نیز در خور تأمل است که بدان هم میپردازیم.
پیکنیک در وکیلآباد
مدرسه ما، تنها مدرسه ملی-مذهبی مشهد محسوب میشد که فضای سالمتری نسبت به باقی مدارس داشت. دو نفر به این مدرسه رفت و آمد داشتند: یکی حاج آقا هدایی رحمه الله و دیگری حاج تدین که در جنگ شهید شد. حاج تدین با ملاکهای روشنفکری، یک انسان بدظاهر بود. اولین باری که به مدرسه ما آمد، یک عبای قهوهای به تن داشت و یک عرقچین روی سرش بود که همه مسخرهاش کردند. من اولین بار کلمه پیکنیک را از ایشان شنیدم که گفت جمعه میبریم پیکنیک. فکر میکردم پیکنیک، همان کپسول گاز است! صبحهای جمعه یک مینیبوس قراضه میآورد. بچهها را میبرد وکیلآباد که آن موقع جزء شهر مشهد نبود و یک منطقه ییلاقی محسوب میشد. یک توپ پلاستیکی میآورد و با بچهها بازی میکرد. اصلاً هم موعظه نمیکرد، فقط موقع نماز، وضو و تیمم و نماز را توضیح میداد و بعد نگاه میکرد اشکالات بچهها را تصحیح میکرد. نماز جماعت میخواند و دو تا حدیث میگفت، بعد هم مینشست در جمع بچهها. اولین کسی که نگاه بچههای مدرسه به عبا و عرقچین تغییر داد، همین حاج تدین بود. بعد هم در چند مدرسه دیگر رفت و آمد پیدا کرد و چند صد دانشآموز را از طریق همین تفریح و رفت و آمد و فوتبال تربیت کرد. تفاوت درس دینی مدرسه با پیکنیک حاج تدین بسیار بود.
تربیت براساس نقاط ضعف
یک معلم زبان هم داشتیم که حدیث را به زبان انگلیسی میگفت و این باعث میشد که حدیث در نزد ما که روحیه غربزدگی داشتیم، حجیت پیدا کند. بچهها به هم نگاه میکردند و میگفتند دیدی پیغمبر به انگلیسی چه گفته است؟ یعنی ایشان از نقاط ضعف و نقاط قوت ما استفاده میکرد و این درس مهمی است که از نقاط ضعف مخاطب نیز برای تربیت او میتوان استفاده کرد. بسیاری از همان بچههای جلسات حاجی تدین بعدها در جبهه شهید شدند. حاج آقای هدایی هم چنین بود. هیچکدام از این دو نفر سواد طلبگی قوی نداشتند.
از حلبیسازی تا فرهنگسازی
قبل از اینها پدر ما از حاجی عابدزاده تعریف میکردند، همان مؤسس مهدیه. اصلاً اولین بار مهدیه در مشهد تأسیس شد، بعداً مرحوم کافی با الهام از حاجی عابدزاده در تهران مهدیه تأسیس کرد. حاجی عابدزاده سواد حوزوی بالایی نداشت، ولی دین داشت و بسیار قوی و باعرضه بود. حلبیساز بود. حاجی عابدزاده با همان روحیه تربیتی به بچهها معارف اسلامی یاد میداد. در مشهد کسی را نمیبینید که در انقلاب فعالیت داشته باشد و گذارش به مهدیه حاجی که هیچ هویت رسمی نداشت و جلسات او نیفتاده باشد.
تروریستهایی از خانوادههایی متدین
از طرف دیگر، رژیم شاه که نظام پیشاهنگی را راه انداخت، در واقع یک نوع کار اردویی بود برای آشنایی جوان با فرهنگ سکولار غربی که اتفاقاً خیلی هم موفق بود. بعد از انقلاب، اغلب یارگیریهای منافقین از اردوها بود، مثل کوهنوردی، تاریخخوانی و حلقههای مطالعاتی. اکثراً بچههای متدین از خانوادههای مؤمن بودند که در این اردوها آموزش میدیدند و ظرف مدت یک سال و نیم به جایی میرسیدند که نارنجک دست بگیرند و افرادی مانند شهید مفتح و شهید هاشمینژاد و شهید دستغیب را به صورت انتحاری بکشند و خودش هم کشته شوند. اصلاً تمام سران انقلاب را بچه مذهبیهای اینجوری ترور کردند.
اردوهای مختلط، پوسترهای سیاسی
در اوایل انقلاب در دبیرستان ما هیچ گروهی تشکیلات فعالی نداشت، اما ظرف چند ماه، چند گروه از تودهایها، از مجاهدین خلق، چریکیها، حزب رنجبران، تیپهای لیبرال آمدند و از طریق برنامههای اردویی مختلط یارگیری کردند. از طرفی هم فقط ما انجمن اسلامیها بودیم که حمایتی از بیرون نمیشدیم، اما همه گروهها مخصوصاً منافقین با کتاب، امکانات، پوستر، پول، برنامه و ... این دانشآموزان را حمایت میکردند. ما فقط یک نماز جماعت داشتیم که از زمان حکومت نظامی شروع شده بود. ما چند نفر اصلی داشتیم و چند نفر نیروی فرعی که جمعاً ده نفر میشدیم که نیمی از این ده نفر، ظرف مدت یک سال با برنامه اردو و کوهنوری از دست ما خارج شدند، تقی خراسانی، نصیر احمدی، مصطفی محسنیان، رضا اسلامی، تاجبخش همه از خانوادههای مذهبی سنتی بودند که اول در انجمن اسلامی بودند و بعد جذب گروههای التقاطی شدند.
انقلاب و ضدانقلاب دست نوجوانهاست
برخیها فکر میکنند حالا این چند تا نوجوان مگر چه ارزشی دارند، چه کار میتوانند بکنند که روی آنها سرمایهگذاری کنیم؟ بدانید تمام جریانهای فعال انقلابی و ضدانقلابی با همین بچهها شروع شد و از همین اردوها پا گرفت. اکثر تروریستهای گروه منافقین بچههای دبیرستانی بودند. مگر در جنگ بیشتر بچهها دبیرستانی نبودند؟ یعنی جنگ و انقلاب و ضدانقلاب دست همین بچههاست. در این دوره شخصیت آنها ساخته میشود و تمام زندگی طبق همین مسیر حرکت میکنند. این اردوها و این جوانها میتوانند سرنوشت یک ملت را تغییر بدهند، مثل همین حلقههای عرفان انحرافی که الآن میگویند حدود 500 حلقه در تهران فعال است که اغلب اعضای آن، دانشآموزان و دانشجویان و تحصیلکرده و معلم هستند که غالباً با انگیزه خلأ معنویت وارد این حلقهها میشوند که بیشتر معنویت آنها یا خلاف شرع است یا ضد انقلابی یا به فساد جنسی و اخلاقی منجر میشود. همین حلقهها و اردوهای مختلط به نام تفریح و سرگرمی و شادی مطرح میشوند.
آیا تفریح اسلامی داریم؟
موضوعی که ما باید در هنر و فرهنگ و سینما حل کنیم، الگوی تفریح اسلام از نظر اسلام است. مثل کسانی که ادعا میکنند سینما نمیتواند دینی باشد، چون ذات سینما براساس تفریح و غفلت بنا گذاشته شده، برخی هم میگویند اصلاً تفریح اسلامی نداریم. اما اینها توجه ندارند که ذات تفریح غفلت نیست. دو نوع تفریح داریم: تفریح غافلانه و تفریح متذکرانه. یکی از دوستان از من میپرسید اصلاً فیلم طنز ساختن کار درستی است؟ من گفتم پیامبر شوخیهایی کردهاند که حداقل در ظاهر، قصد بیان مسئله فقهی یا آموزش اخلاقی یا تفسیر یک آیه نداشتهاند؛ بلکه صرفاً برای شاد کردن یک جمع مؤمن بوده است. مانند آن داستانی که پیامبر در مجلسی نشسته بودند و خسته شده بودند. یکی از پاهایشان را دراز کردند و گفتند که این پای من مانند چی میماند؟ اصحاب هر کدام چیزی گفتند. یکی گفت مانند ستون نور در بهشت. دیگری گفت مانند سقف آسمان هفتم. پیامبر پای دیگرشان را دراز کردند و گفتند این پای من مانند پای دیگرم است!
باید از غربیها یاد بگیریم
نکته اول که تمام تفریحات جهتگیری دارد و با کمی دقت میتوان تشخیص داد جهتگیری مثبت است یا منفی. نکته دوم اینکه همه عادات در سبک زندگی ماست که از طریق همین تفریحات ایجاد میشود. متأسفانه غربیها در برخی روشها از ما جلوتر هستند. 200 سال است روی شیوهها و روشها کار میکنند. ما کلیات و اهداف را میگوییم اما از روشها چیزی نمیگوییم. مثلاً برای تقویت کار جمعی که مورد تأکید رهبری هم هست و گفتند یکی از نقاط ضعف مردم ما این است که کار دسته جمعی وارد نیستند، غربیها از بچگی بازیهایی آموزش میدهند که به هیچ عنوان نمیشود انفرادی انجام داد و باید دسته جمعی انجام بشود. در این بازیها بچهها مجبورند که خودشان را با نظم و هماهنگی با دیگران تطبیق بدهند. در ظاهر سرگرمی به نظر میرسد، اما در واقع این هم یک نوع آموزش است. بنابراین شادترین تفریحات مستقیم و غیرمستقیم، میتواند آموزش هم باشد.
طرحی برای جلوگیری از اعتیاد
من در نهاد رهبری در دانشگاهها پیشنهاد دادم دانشجویان شهرستانی که در تهران هستند و اکثراً افسرده هستند یا میروند دنبال مواردی که در آخر به خلاف منتهی میشود؛ آخر هر هفته چندین اتوبوس به اردوهای یک روزه و دو روزه اختصاص بدهد و اصلاً برای اینها کلاس تحلیل سیاسی و آموزش عقاید برگزار نکند. با چند طلبه خوشاخلاق و فهمیده بروند تفریح و فوتبال و کوه و شنا تا دید و نگاهشان نسبت به آخوند و طلبه و جمهوری اسلامی تغییر کند.
بچههای زمان پهلوی، سرباز دفاع مقدس شدند
از نظر اتاقهای فکر دشمن این جای سؤال دارد که زمانی که تمام رسانهها و مدارس و تربیت و امکانات این کشور دست ما بود، چگونه یک نسلی ایجاد شد که این گونه دست ما را از پشت بست و انقلاب اسلامی به آن عظمت در ایران روی داد و الآن هم دارد به کشورهای دیگر میرسد! حتی همین نسل در جنگ، هشت سال دفاع کردند و جنگیدند. در واقع بچههایی که قبل از انقلاب در دوران طاغوت دنیا آمدند و بزرگ شدند، در جنگ مقاومت کردند. سؤالشان این است که چگونه این نسل در ایران دور از چشم ما ساخته شد؟ جواب این است: در همین مجالس و محافل و اردوهای حاشیهای که متدینین برگزار میکردند. تعداد اینها بسیار کم بود، اما برکت زیادی داشت. 90 درصد مسئولان جمهوری اسلامی محصول همین مدارس و اردوها بودند.
یک سرمشق برای کار اردویی
این هدف و سبک برنامه دینی که به دشمن ضربه زده، باید سبک و هدف برنامه اردویی فعالان فرهنگی کشور باشد. چرا که یک پرسش جدی این اتاقهای فکر این است که ویژگیهای این آلترناتیو اسلامی که ابتدا در ایران و بعد در تمام جهان اسلامی توانست در سطح تودهای به قدرت برسد، چه بود؟ پاسخ یکی از این اندیشکدهها که باید سرمشق کار اردویی باشد، این است: روحانیت توانست زمانی که نسل جوان ایران از خود بیگانه شده بود، به آن هویت بدهد. آمد و بر سر آن کسانی که تمام توجهشان در پایین تنه بود، فریاد زد تکان بخور! ما در مدرسه راهنمایی یک معلم داشتیم که عضو حزب رستاخیر بود، سر کلاس علناً گفت جلسه آینده هر کس بیاید از دوست دخترش تعریف کند. سر کلاس اول راهنمایی آموزشهای نادرست به بچهها میداد. یعنی هویتی در کار نبود. این اندیشکده میگوید انقلاب اسلامی با این جلسات و کلاسها به عده کثیری از جوانها و نوجوانهای از خودبیگانهای که جهت اجتماعی خود را از دست داده بودند، جهت اجتماعی جدیدی داد. بعد هم تصریح میکند راز موفقیت (امام) خمینی و پیروانش، ترکیب نظریه و عمل بود. یعنی مفاهیم ایدئولوژی برای نسل تببین شد، به لحاظ فرهنگی روی اینها کار شد، به سؤالات اینها جواب دادند؛ نه فقط معنویت بدون استدلال و نه فقط استدلال خشک بدون معنویت. کاری که میتوان در همین اردوها هم تمرین کرد.
آسیبهای اردو
در این جلسات باید حواسمان جمع باشد معنویت و مهدویت و امام حسین و حضرت ابوالفضل دو جور هستند: یک جوری که سکولاریسم آنها را قبول دارد و برای یک عده دکان شده برای سلب مسئولیت. یک امام حسین و امام زمان داریم که باعث میشود طرف از مسئولیت و جهاد و شهادت و فداکاری فاصله بگیرد. یک نوع دیگر هم داریم که برعکس است. در مورد دین و روحانیت هم همین گونه است. ما دو نوع دین داریم. مرحوم آقای فردوسیپور برای ما تعریف میکردند امام در نجف به مجلس ختمی وارد شدند، یک نفر از روحانیون برای احترام از جایش بلند نشد. حتی یک تکان هم به خودشان ندادند که جایی برای ایشان باز کنند. البته امام هم اهل اینکه صدر مجلس بنشیند، نبود. ایشان آمدند در پایین مجلس، اولین جای خالی که پیدا کردند، یک گوشهای نشستند.
روحانیت مورد پسند انگلیس
پس روحانیت و دین و مذهب هم دو جور هستند. یک نوع دین است که شاه و آمریکا و انگلیس میخواهند و برایش بودجه هم خرج میکردند. بعد از کودتای 28 مرداد در مشهد، دربار و سفارت انگلیس در هیأتهای عزاداری قمه تقسیم کرد. بودجه میدادند به هیأتهای مذهبی و میگفتند شما باشید. اما روی پرچمها هم نقش تاج شاه بود و هم نقش دست حضرت ابالفضل. اولین هیأت سیاسی عزاداری مشهد در سال 56 در خیابان شهدای مشهد به راه افتاد که این عزاداران انقلابی عکس تاج شاه را از روی پرچم جدا کردند و به جای آن عکس امام (ره) چسباندند. صد قدم نرفته بودند که همانها که به هیأتها پول و قند و قمه میدادند، به این هیأت حمله کردند. امروز هم از این مشکلات داریم. باید مراقب باشیم همان طور که نباید اردوهای مذهبی به سمت روشنفکری بیدینی لاییک گرایش یابد، به این معنویت کاذب هم تمایل پیدا نکند.
اردو را جدی بگیریم...
ببینید یک اردو چگونه انسان را تغییر میدهد؟ یک عرقخور که روی بدنش عکسهای ناجور خالکوبی کرده و به خودش فحش ناموسی میداد که چرا آمده جنگ و جبهه، آدمی که حتی نماز بلد نیست بخواند؛ به واسطه یک اردوی چهل روزه آنقدر عوض میشود که برای عملیات پیش قدم میشود. شهید میشود، طوری که بدنش تکهتکه میشود.