به گزارش حلقه وصل، حیدر رحیمپور ازغدی منتقد و پیشکسوت فرهنگی یادداشتی را با عنوان «کاردستی»منتشر کرده که در ادامه میآید:
خلق را تقلیدشان بر باد داد/ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
چند روز پیش در صداوسیما، کارآموزی در ساعت کاردستی به بچهها دستور داد یک ورقه رنگی و یک چسب را روی میز کارآموزیشان نهاده و قیچی را برداشت و کاغذها را قیچیقیچی کرد و شکلکی ساخت که دل آدم از تماشای آن به شور میآمد و هیچ آموزندگی نداشت.
حضرتش این هنر را به تقلید و تلقین پیشینیان آموخته بود و مرا به یاد مقالهای افکند که بیستسال پیش نوشته بودم:
آنروزها کودکی را دیدم که چشمانش از گریه سرخ گشته بود و چون علت گریهاش را پرسیدم، پاسخ داد پدرم پولی برای خرید کاغذهای کاردستیام نمیدهد. از پدرش پرسیدم: چرا؟
پاسخش این بود: به مغازهای رفتم و از قیمت کاغذ کاردستیاش پرسیدم، بهای آن یکدهم حقوق من در ماه بود که باید با این مبلغ خانواده شش نفریام را اداره کنم اما آن روز، من در نهایت آن وسایل را برای کودک خریدم و به آموزگارش نوشتم سرورم کاردستی یعنی اینکه با زبردستی و چیزهای دورریختنی، ابتکار و صرفهجویی و مهارتهایی را به دانشآموزان بیاموزیم که در آینده راهگشای زندگیشان باشد. کاغذرنگی خریدن و قیچیکردن آنکه چیزی به بچهها نمیآموزد. سپس دو نمونه از کاردستی کشورهایی که بهجایی رسیدند و بر صدر نشستند را یادآورشدم.
اولی یک کاردستی صنعتی بود و آن ساخت ماشینی بود که آموزگار دستور داده بود بروید یک مقوا و چهار در بطری شیشهای مانند درب نوشیدنیها را پیدا کنید و با آنها ماشینی بسازید و هفته آینده بیاورید. یکی از بچهها ابتکاراتی به خرج داده بود که آموزگار را خوش آمد، او ماشینباری ساخته و دو قرقره نخ را برداشته و از وسط اره کرده بود و سیمی به بلندای اندکی بیشتر از پهنای ماشین باری داخل آن دو نیمقرقرهها کرده و سر سیم را با فاصله اندکی از چرخها بلندتر گرفته بود که ابتکارش از همه بهتر و هنرش زیباتر شناخته شده بود؛ بنابراین آموزگار آن را برداشت و به بیان قوت و ضعف آن پرداخت و به کودک گفت بود البته تو از اینکه از محدودهای که برایت حدگذاری کرده بودم، گامت را بلندتر برداشتی و اینچنین ماشینی را ساختهای، نمره خوبی میآوری اما چون نیمههای قرقره را با سیمی به هم وصل کردهای، اشکال کارت این است که اگر سیم به چرخها چسبیده باشد، ماشین حرکت نمیکند و اگر فاصله داشته باشد ماشین رینگ میزند زیرا که گردش چرخها میزان نیست و کودک نوآموز روزها برای رفع این مشکل فکر میکند اما به نتیجه نمیرسد. سالها میگذرد و کودک، بزرگ میشود و به دانشگاه راه مییابد و میتواند مشکل حلنشدنی دوره کودکی را حل کند و همین شیوههای تربیتی است که مبتکران ساخت بهترین ماشینهای دنیا را میپروراند.
آموزگار دیگری به بچهها میگوید برنامه کنکاش امروز ما پیرامون شناخت گیاهی میباشد که گذشتهها با آن داروهای سنتی میساختند و امروز داروهای شیمیایی. گیاه و نمونهای را نشان دانشآموزان میدهد و بچهها را به صحرا میبرد و میگوید برای چیدن این گیاه به گردش درآیید، هر کودکی که بیشتر جمع کرده باشد، نمره بیشتری میآورد اما اگر یک گیاه را عوضی چیده باشید، دو نمره از او کم میشود.
به همین دو گونه آموزش ناهمسان است که مولوی میفرماید هفت شهر عشق را عطارگشت/ما هنوز اندر خم یک کوچهایم؛ بنابراین بایدمان با تشرها و گوشزدهای رهبری در سال «حرکت به سمت اصلاح الگوی مصرف» یا «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی» یا « اقتصاد مقاومتی؛ تولید و اشتغال» این تقلیدها و تلقینها را از آموزشها و آموزشگاهها حذف کنیم و بهگونهای بچه ها را به حرکت درآوریم که آیندهساز گردند.
لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم