
سرویس معرفی: دقایقی پیش خبر در گذشت شاعر پیشکسوت اهلبیت، حبیب الله چایچیان( حسان) در رسانه ها پیچید. خبری که دلهای همه را داغدار کرده است. حسان سالهای سال برای اهلبیت قلم زده و آثار ماندگاری مانند« آمدم ای شاه پناهم بده» را خلق کرده که همه ما هرگاه به زیارت سلطان علی ابن موسی الرضا می رویم یا مرغ دلمان هوای مشهد می کند و دلتنگ آقای مان می شویم زمزمه می کنیم و اشک میریزیم. «امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود» نیز یکی دیگر صدها شعر ماندگار این شاعر دلسوخته اهلبیت است که امشب ان شاالله مهمان ائمه اطهار شده است.
حسان در سال 1302 در تبریز چشم به جهان گشود. در 6 سالگی همراه خانوادهاش به تهران مهاجرت كرد. تحصیلات خود را در تهران در مدرسه ایران و آلمان به پایان رسانید.
با تشویقهای مادرش كه از عاشقان مولا على و اهلبیت (ع) بود، به سرودن اشعار مذهبى در مدح و مرثیه ائمه اطهار (ع) پرداخت.
از كسانى كه چایچیان را مورد محبت و لطف خاص خود قرار داد، مرحوم علامه امینى 0(ره) صاحب كتاب «الغدیر» بود و وسیله آشنایى وی با این علامه شهیر، شعرى بود كه از زبان حضرت ابوالفضل (ع) در شب عاشورا خطاب به سیدالشهداء سروده بود.
همچنین این شاعر آیینی و مذهبی، رابطهای تنگاتنگ با مرحوم علامه عسكری داشته و خود وی بارها از الهامگیری از این عالم برجسته تأكید میكند.
از آثارى كه از حسان به چاپ رسیده میتوان به «گلهاى پرپر»، «خزان گلریز»، «باغستان عشق»، سایههاى غم»، «اى اشكها بریزید» (جلد اول دیوان اشعار)، «خلوتگاه راز» (جلد دوم دیوان اشعار)، چهلحدیث جالب از على بن ابیطالب (ع) و جلد سوم دیوان اشعار اشاره كرد.
حسان از سالهای جوانى، اندیشه و شعرش را با یاد و خاطره ی ائمه ی اطهار(س)، به ویژه امام حسین (ع) متبرك كرده است و محصول این توسل عاشقانه تا امروز، ده ها شعر، مرثیه و سوگ سرود بوده كه در مطبوعات كشور منتشر شده و این روزها در دسته های سینه زن و در جمع بی تكلف عزاداران عاشورایی زمزمه می شود .
مرحوم چایچیان درباره ماجرای سرودن شعر دلنشین و ماندگار « آمدم ای شاه پناهم بده» این گونه می گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمت شان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!»
به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.
با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
هرچه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتواست برود. خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است. یکی از خادمین اهل بیت(ع) که آذریزبان هست این شعر را خوب و عالی خوانده است.
متن این شعر زیبا را در ادامه خواهید خواند:
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین منند
بیکسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده