به گزارش حلقه وصل، یازدهمین محفل شاعرانه «قـرار» با حضور استاد محمد علی مجاهدی، فضه سادات حسینی و حسین صیامی برگزار شد.
در ادامه اشعار خوانده شده توسط محمد مبشری در این محفل را باهم می خوانیم:
از عطش چه آسمان را تار می بیند حسین
بر زمین هفتاد و دو سردار می بیند حسین
لشکری که جمع شد بوی سقیفه می دهد
حجتی می آورَد ، انکار می بیند حسین
تیزی سر نیزه ها از ماجرای یثرب است
گوییا بر نیزه ها مسمار می بیند حسین
گفت زینب از زبان او "همه زیبایی است"
هر بلایی را ز عشق یار می بیند حسین
از حرم تا قتلگه آید خرامان سرو ناز
تا دلِ خود را پیِ دلدار می بیند حسین
هر کجا هر صحنه ای در اوج اندوه و بلا
همچو زینب خواهری غمخوار می بیند حسین
در میان سجده گاه آخرش غوغا نمود
خویش را در لحظه ی دیدار می بیند حسین
با خدا گرم مناجات و دعا و راز بود
بر گلویش دشنه ی غدّار می بیند حسین
هر ملک از هر کجا خود را رسانده کربلا
آفرینش را بر این پرگار می بیند حسین
جمله ی پیغمبران در قتلگاهش آمدند
پیش رویش احمد مختار می بیند حسین
صورتی بر خاک مانده ، ضربه هایی از قفا
فَادخُلی گوید خدا ، اَسرار می بیند حسین
دل ز اهل بیت خود ، آقا چگونه کنده است؟
از خدا بر وصل خود اِصرار می بیند حسین
چشم را بست و هجوم خیمه ها آغاز شد
تا که خود را محضر دادار می بیند حسین