
حلقه وصل، مسعود غزنچایی:
«دیدن این فیلم جرم است » اثری قابل اعتنا در سینمای فعلی ایران است. فیلمی که مهمتر از همه چیز، صراحت و شجاعت دارد. فیلمساز از این نمیترسد که بگوید فیلمش وامدار «آژانس شیشه ای» است و این صداقت کمک زیادی به فیلم میکند. تماشاچی ایرانی که اثر ابراهیم حاتمی کیا را دیده باشد، با تماشای «دیدن این فیلم...» ناخوداگاه یاد ماجرای حاج کاظم و عباس میافتد و با یک پیشزمینه قدرتمند وارد مناسبات آدم های فیلم میشود و خیلی زود با شخصیت اصلی فیلم هم ذاتپنداری میکند. فیلم شروع غافلگیرکننده، شوک آور و جذابی دارد. وقتی سکانس افتتاحیه فیلم تا این اندازه شوکه کننده است، هر تماشاگری را حداقل تا 20 دقیقه همراه فیلم میکشاند. هوشمندی زهتابچیان زمانی است که میبینیم چگونه تلاش می کند حتی لحظهای از فیلم را از دست ندهد و ریتم فیلم را تا پایان، سرپا نگه دارد. فیلمساز به موقع شخصیت اصلی (قهرمان – پروتاگونیست) رامعرفی می کند و همان ابتدا با یک کنش فیزیکی در مقابل ضدقهرمان (آنتاگونیست)، کشمکش را شروع می کند. سینمای ایران سال ها بود چنین قهرمانی را از نزدیک ندیده بود. قهرمانی که برخلاف وضع موجود قیام می کند، هنجارشکن است، مسئله شخصی و اجتماعی دارد و با کسی شوخی ندارد. مسئله قهرمان، از غیرت و دفاع از ناموس شروع می شود و به تدریج عدالتخواهی، مبارزه با رانت خواری و فساد و آقازادگی به آن اضافه می شود. قهرمان برای خودش اصولی دارد که فیلمساز با هوشمندی با یک مونولوگ طولانی وقت مخاطب را با آن نمی گیرد بلکه با معرفی او به عنوان فرمانده پایگاه بسیج، مختصات ذهنی و گرایشات او را به مخاطب معرفی می کند. کشمکش اصلی «دیدن این فیلم جرم است» مبارزه انسان علیه جامعه است. جامعهای که مصلحت سنجی، ارزش آقازادگی، رانت خواری و ظلم پذیری در آن جایگزین حقطلبی، عدالت خواهی و شایسته سالاری شده است. جامعه ای که مردم در آن نقشی در تصمیم گیری ها ندارند و قربانی مصلحت ها و بی عرضگی مسئولین شده اند. در کنار کشمکش اصلی فیلم که مبارزه قهرمان علیه مناسبات جامعه و مصلحت حاکمیت است، کشمکش های جانبی بین دو نیروی اصلی فیلم (بسیجی ها و مسئولین) به خوبی طراحی شده که باعث میشود کشمکش کلی فیلم دارای پیچیدگی های جذابی باشد و مخاطب با دقت بیشتری فیلم را دنبال کند. این کشمکش های جانبی همچنین به ریتم فیلم و سرپا نگه داشتن آن بسیار کمک کرده است. اینکه آیا تصویری که فیلمساز از وضعیت مسئولین کشور و سیاستگذاری آنها در اثرش به نمایش گذاشته، واقع گرایی است یا (به زعم عدهای) سیاهنمایی، سوالی است که در این مطلب پاسخی برای آن نداریم اما مهم تر از همه سوالات، روحیهای است که فیلمساز برای بیان دغدغهاش سراغ روایت چنین داستانی رفته که هرگز نباید آن را سرکوب کرد. اما اولین ساخته رضا زهتابچیان خالی از اشکال هم نیست. نام فیلم بیانگر این است که مای مخاطب قرار است با یک فیلم در فیلم مواجه باشیم. سوال اینجاست که اصلا دیدن کدام فیلم جرم است؟ در جریان رویدادها متوجه می شویم که شخصیت قهرمان تصمیم می گیرد بخشی از اتفاقات فیلم را با دوربین موبایلش ضبط و مستندسازی کند تا بتواند بعدا از آن استفاده کند و خودش را از اتهام خارج کند اما انگار فیلمساز از اواسط ماجرا، چنین رویکردی را متضاد با آرمان خواهی و تنهاییِ تراژیکِ قهرمان فیلم دانسته و بیخیال استفاده از آن می شود. کارگردان نتوانسته است ماجرای مستندسازی از اتفاقات توسط شخصیت اصلی فیلم (رضا) را به درستی به نمایش بگذارد و به جز در یکی دو صحنه، از آن استفاده نمیکند. قهرمان فیلم به عنوان یک آرمان خواه به درستی طراحی و تصویر شده، اما در لحظاتی بیش از حد ساده نشان می دهد. البته طبیعی است در قیاس با حاج کاظم -که سابقهای طولانی در جبهه داشته و مردی میانسال است- رضا که جوانی ساده است و صرفا یک فرمانده پایگاه بسیج بوده، تصمیمات غلطی هم بگیرد؛ درست به همان اندازه که رضا زهتابچیان تجربه ابراهیم حاتمیکیا را هنگام ساخت «آژانس شیشهای» نداشته است. نقطه ضعف دیگر فیلم زهتابچیان، عدم حضور مردم و رسانه ها در فیلم است. اتفاقی که رخ می دهد، فراتر از مسئولین رده اول نظام، کسی را در بر نمی گیرد. حتی خانواده بسیجی های پایگاه نیز هیچ تاثیری از این حادثه نمی پذیرند. رسانه ها نیز هرگز نقشی در چنین اتفاقی ندارند که طبعا باید داشته باشند. حداقل لازم بود در ابتدای فیلم، گزارشی رسانه ای و تلویزیونی از نشست سران اروپایی که قرار است چند روز آینده در تهران برگزار شود، ببینیم. پایان بندی فیلم نیز از نقاط ضعف فیلم است. رویکرد قهرمان در فیلم، ستیزنده با جامعه است و از آنجا که فیلم، تراژدی است باید قهرمان شکست بخورد. یعنی همان اتفاقی که برای حاج کاظم در «آژانس شیشه ای » رخ داد. حاج کاظم در نهایت نتوانست جلوی شهادت همرزمش (عباس) را بگیرد و شکست خورد اما در «دیدن این فیلم... » فیلمساز با اضافه کردن شخصیت سردار (که مشخص نیست دقیقا وابسته به کدام نهاد است و جایگاه سیاسی اش در حاکمیت کجاست( او را برای پایان بندی فیلم نگه میدارد و از ابتدا با نمایش اختلاف دیدگاه او نسبت به رفتار قهرمان فیلم، قهرمان را و در ادامه مخاطب را فریب می دهد تا پایان فیلمش، غافلگیرکننده و جذاب باشد؛ که البته هست. فیلمساز با پایان بندی فیلم، خودش را به حاکمیت گره میزند و برای اینکه پیامش را منتقل کند که «آرمان خواهی و عدالتخواهی جوان انقلابی و بسیجی، آرمان خواهی را به حاکمیت انقلابی بازمی گرداند» پایان بندی فیلم را با یک قهرمان دیگر آغاز میکند. قهرمانی که قوس شخصیتی اصلی فیلم در او رخ میدهد و از انفعال ابتدایی دست به اقدام علیه ظلم می زند. طراحی دو قهرمان برای یک فیلم ممکن است تماشاچی را با حس خوبی از سالن سینما بیرون بفرستد اما در روایت درام، غلط است.