
حلقه وصل: حمید محمودی/
«ملاقات خصوصی» نخستین تجربه بلند امید شمس است. وی که تا پیش از این چند فیلم کوتاه ساخته بود، با فیلم خود، مورد توجه منتقدان قرار گرفت.
ملاقات خصوصی بر اساس داستان واقعی یک پرونده قضایی اتفاق افتاده است: دختری به نام پروانه (پریناز ایزدیار) در یک روستا زندگی میکند و در مغازه عطاری پدر خود مشغول کار است. پدر پروانه به خاطر بدهی به زندان افتاده و برادر او (که ایمان شمس، برادر کارگردان نقش او را بازی میکند) خلافکاری است که از دست بدهکاران خود، فراری است. برادر پروانه که پیشتر در مسابقات مردان آهنین شرکت میکرد، به خاطر لغو این مسابقات، برای گذران زندگی به فروش مواد مخدر روی آورده است. پدر پروانه با گوشی یکی از همبندهای خود (فرهاد با بازی هوتن شکیبا) با پروانه در ارتباط است. فرهاد به نحوی تصویر پروانه را میبیند و به او دل میبازد... و این آغازی است بر اتفاقات فیلم.
فیلم داستان جذابی دارد و مخاطب را تا انتها، با خود همراه میکند. از همان ابتدا به نظر میرسد با داستانی آبکی و پیشبینیپذیر مواجه شویم، ولی فیلم با روایت داستانی لایهلایه، به مخاطب اجازه نمیدهد دستش را بخواند. همین موضوع را میتوان بزرگترین نکته مثبت فیلم امید شمس دانست که در همین قدم اول، وی را از بسیاری کارگردانان جشنواره، متمایز میکند.
تا یک سوم آغازین فیلم، مخاطب متوجه نمیشود فرهاد از ازدواج با پروانه چه نیتی در سر دارد، ولی به تدریج نشان داده میشود که قصد اصلی فرهاد از طرحریزی ازدواج، دسترسی به مواد مخدر و انتقال آن به داخل زندان است.
تمام صحنههای فیلم که در داخل زندان اتفاق میافتد، در فضای واقعی زندان ضبط شده است. جرات کارگردان در استفاده از این فضاهای واقعی نیز ستودنی است، کاری که توانسته است حس بازیگران را بهتر شکل دهد و به همراهی مخاطب با داستان، کمک کند. شمس در انتقال حس صحنه در برداشتهایی که در روستا هم ضبط شده است، موفق بوده است. پلانهای قوی و استفاده درست شمس از عناصر بصری، ظهور یک کارگردان خوشقریحه و باآتیه را نوید میدهد.
بازی هوتن شکیبا و پریناز ایزدیار بسیار خوب بود. حتی پیش از اعلام اسامی برگزیدگان جشنواره، بسیاری اعتقاد داشتند حداقل یکی از این دو باید جایزه بازیگری را ازآن خود کند که البته، هیچ کدام جایزهای دریافت نکردند.
ایمان شمس نخستین بازیگری خود را تجربه میکرد و در ایفای نقش خود، حتی در حد یک بازیگر ضعیف، موفق نبود. مشخص هم نیست آیا کارگردان واقعا از ابتدا موضوع شرکت شخصیت داستان در مسابقات «مردان آهنین» را در ذهن داشته یا برای این که برادر خود را وارد فیلم کند، آن را به داستان اضافه کرده است.
علیرغم داستان قوی فیلم، شکلگیری ارتباط پروانه و فرهاد چندان باورپذیر نبود. آنها با یکی دو تماس تصویری و تنها ملاقاتی که در زندان داشتند، ندیده و نشناخته به هم دل باختند و قرار ازدواج گذاشتند. علاوه بر این برادر و پدر پروانه هم چندان به هم شبیه نبودند: پدر پروانه مردی نحیف و سادهلوح تصویر شده که به راحتی فریب میخورد و کلاه سرش میرود، ولی برادر او خلافکاری تنومند و هفتخطه است که در تجارت مواد مخدر دستی دارد. با این حال شخصیتپردازی فیلم خوب است و حتی شخصیتهای فرعی هم به طرح داستان کمک میکنند. یقینا این موفقیت بدون نقشآفرینی بهمن ارک در نوشتن فیلمنامه دستیافتنی نبود. حضور ارک که پیش از این در «پوست» قریحه خود را نشان داده بود، در چفت و بست پیدا کردن داستان به خوبی به چشم میآید.