به گزارش حلقه وصل، آخرین کلاس اردوی اختتامیۀ دورۀ پنجم دختران آفتابگردان، با حضور قربان ولیئی، استاد دانشگاه و پژوهشگر، با موضوع «شعر و شخصیت مولوی» برگزار شد.
ولیئی تفألی بر کتاب مولانا زد و ابیاتی چند از آن را برای آفتابگردانها خواند: «تشریح ده مشتاق را/ پر نور کن آفاق را/ ای نوش کرده نیش را/ بی خویش کن با خویش را/ با خویش کن بی خویش را/ چیزی بده درویش را ... » و دربارۀ کلمۀ «درویش» گفت: در گذشته به صوفیان درویش میگفتند، اما در اصل درویش به معنای دریوزه و گداست، اما در اینجا مقصود مولوی، صوفیان است.
وی ادامه داد: مولوی کسی است که جان و زبان دُرفشان دارد. با توجه به اینکه درویشها و صوفیها، ظاهر خاصی برای خود داشتند، مولوی میگوید که به ظاهر ایشان نگاه نکنید، اندیشهها و جان و زبان دُرفشانِ صوفیان را دریابید.
این استاد دانشگاه، جلالالدین محمد را شخصیتی معرفی کرد که تا 38 سالگی سلوکهای علمی و معنوی داشت و تمامی دانشهای زمان خود را به جهد آموخته بود و افزود: چقدر خوب است که پیش از آنکه شور بر انسان غلبه کند، شعور او به مقدار کافی رشد کرده باشد. مولوی این موقعیت را داشت که ابتدا به رشد رسید و بعد شروع به سوختن کرد. وگرنه بسیاری اهل شعر معنوی بودند، مثل شمس تبریزی.
ولیئی دربارۀ شمس اضافه کرد: او و فخرالدین عراقی همدانی هر دو شاگرد باباکمال جندی بودند. فخرالدین درس خوانده بود و به راحتی از اندوختههایش صحبت میکرد، شمس اما به اقرار خود، صد هزاران برابر فخرالدین میدانست، اما زبان گفتن نداشت.
وی ادامه داد: 16 سال پیش از ملاقات مولوی و شمس با یکدیگر باباکمال برای شمس دعا کرد که ای شمس! خدا برای تو زبانی قرار دهد که تا قیام قیامت مشغول فروتنی باشی و مولوی زبان او بود: آینه در آینه شد/ دیدمش و دید مرا... .
ولیئی شاعریِ مولوی را مسبوق به تحول باطنی و معنوی او دانست و گفت: زبان باز کردن، نیازمند وجود شگفتی ست. کودک هم هنگام زبان باز کردن، برای چیزی که شگفت انگیز است صدا در میآورد. زبان نطق نیز به عنوان زبان درونی، با دیدن شگفتی رخ می دهد و لازمۀ آن دم به دم متحیر شدن است.
وی دربارۀ زبان در شعر گفت: در شعر، زبان به چیز دیگری تبدیل می شود تا خودش را نشان بدهد. در حالی که ما از زبان غیر شعر استفاده می کنیم تا چیز دیگری را با آن نشان دهیم. هرچقدر آن چه می خواهیم بگوییم، ناگفتنی تر باشد، زبان بیشتر دُرفشان خواهد بود.
این شاعر، با بیان اینکه در مولوی شاهد دو چیز هستیم، «نور» و «نار» گفت: نور، راه را نشان میدهد و نار، به شما گرمای طی مسیر میدهد. در هیچ متن شاعرانهای، هیجانی مانند مثنوی نخواهید یافت. ضمن اینکه در شعر شاعران عارف مسلک شور می بینیم در حالی که در کتاب مولانا شعور هست.
ولیئی سخن گفتن درست را منوط به دوره ای سکوت عنوان کرد و افزود: شمس، به مولوی از سکوت گفت. حتی حضور قلب در نماز، یعنی ساکت شدن ذهن.
وی در پایان، برای مولویخوانی دخترهای آفتابگردان، کتابهای فیه ما فیه (مجموعه مقالات مولوی)، شرح جامع مثنوی (کریم زمانی)، لبّ لباب (واعظ کاشفی سبزواری)، پلهپله تا ملاقات خدا (عبدالحسین زرین کوب)، زندگی مولوی (ترجمۀ لاهوتی) و مولوی دیروز و امروز، شرق و غرب (فرانک دی لوییس) را پیشنهاد کرد.
این اردو پس از کلاس قربان ولیئی، پایان یافت.