به گزارش حلقه وصل، رنج اسارت اهل بیت و تحمل سختیها قطعا یک آموزه تربیتی برای محبان آنها است. مدیریت رنج و بهره بردن از آن دو کار کرد عمده دارد:
1- کسی که تکلیف خود را با رنج مشخص کرده باشد، در مراحل نهایی رنج، کم نمیآورد. 2- با تحمل رنج راه برای ما باز میشود.
خوب میدانیم که مصیبتهایی ما فوق تصور بشر بر اهل بیت در شهر شام گذشت. یکی از این مصیبت ها، نقل فاطمه(س) از اسارت در شام است، که فرموده اند: «سپس یزید دستور داد زنان حسین را با امام بیمار در زندانى جا دادند که از سرما و گرما جلوگیرى نداشت تا چهرههایشان پوست گذاشت و در بیت المقدس سنگى برنداشتند جز آنکه خون تازه زیرش بود و مردم خورشید را بر دیوارها سرخ دیدید مانند پتوهاى رنگین تا على بن الحسین(ع) با زنان بیرون شد و سر حسین(علیه السلام) را به کربلا برگرداند».
حال سؤال مهمی که به ذهن خطور میکند این است که این رنج که به در اسارت اهل بیت میرسد را چرا و با چه انگیزهای تحمل میکنند، و اگر این تحمل رنج را مدیریت نمیکردند چه میشد؟
جایگاه رنج
خداوند در قران در دو آیه صریحا به ضرورت و حضور رنج در تمام عرصه های زندگی اشاره دارد. در سوره بلد میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ [بلد/4] که ما انسان را در رنج آفریدیم» یعنی انسان اصل آفرینش شما با رنج بوده است. حال این رنج میتواند از رنج تولد و رنج های تمامی دوران زندگی باشد. مرحوم طبرسی هم در تفسیرش میگوید: «یعنى در تعب و سختى و رنج؛ مصیبتهاى دنیا و سختیهاى آخرت را متحمّل میشود، و فرزند آدم همواره متحمّل سختى و ناراحتى میشود تا از دنیا بیرون رود».
و حق تعالی در آیه ای دیگر میفرمایند: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ [انشقاق/6) اى انسان، بىتردید تو به سوى پروردگارت با تلاشى سخت رهسپارى، پس او را دیدار خواهى کرد».
پس بوضوح مییابیم که هم تولد ما با رنج و سختی است و هم ملاقات ما با خدا، پس رنج همراه با ما است و رهایی از رنج حرفی نسنجیده است. البته رنجی که ما خود سببش هستیم شامل موارد تحمل رنج و مدیرت آن نمیشود. مثلا شخصی بدون توجه به مضرارت حسادت، خود گرفتار این مرض میکند و قطعا رنج هم میبرد. اما این رنج های شخصی غیر از موارد رنج های معنوی است زیرا ما دو نوع رنج الهی و معنوی داریم.
در تقدیر و در تکلیف، قرار بوده رنجهای بسیار زیادی به ما برسد اما خداوند در مورد هر دوی این رنجها به ما تخفیف داده است:
1- در مورد رنج تقدیر: با توجه به آیه «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» خداوند رنجهای تقدیری ما را با راحتی همراه کرده است.
2- در مورد رنج تکالیف: هم خدا دوست دارد به ما آسان بگیرد، لذا وقتی پس از بیان وجوب روزه رمضان، کسانی که در سفر و یا مریض هستند را معاف میکند، بلافاصله میفرماید «یُرِیدُ اللَّهُ بِکمُ الْیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکمُ الْعُسرَ[بقره/185]» یعنی خدا نمیخواهد در تکالیف به شما سخت بگیرد، بلکه میخواهد به شما آسان بگیرد به همین خاطر وجوب روزه در سفر برداشته میشود.
حال به نتایج مدیرت رنج میپردازیم.
1- کسی که تکلیف خود را با رنج مشخص کرده باشد، در مراحل نهایی رنج، کم نمیآورد
قاعده رنج این است که باید با مقدار کم آن کنار بیاییم و الا در مراحل بالاتر و نهایی و سخت، که رنج سنگینتر و تحملش سختتر میشود کم میآوریم. اگر چه انسان های خوی با ایمانی باشیم. و این یک مسئله تربیتی است که اگر بدن عادت به یک دستور کم نکند بعدا در مراحل بالاتر بدن جواب نمیدهد و همراهی نمیکند.
مثلا خوارج که کوهی از زهد و ارادت به مولایشان بودند بعد صفین نتواسنتد رنح یاری با امام خود را تحمل کنند و با شعار «لا حکم الا الله» در نهروان مقابل امام خود ایستاند. از جمله آنها ابن ملجم مرادی بود که در زمان شهادت امام علی(ع) این جملات را بزبان آورد: «الْحُکْمُ لِلَّهِ یَا عَلِیُ لَا لَکَ وَ لَا لِأَصْحَابِک؛ حکم برای خداست و یا علی نه برای تو و اصحابت»
2- با تحمل رنج راه برای ما باز میشود
گاهی اوقات بی صبری های ما مانع رشد و ظهور موفقیت برای ما میشود و با عجله و بدون تحمل رنج میخواهیم پیشرفت کنیم و یا به مراتب برسیم که طبق فسلفه رنج غیر ممکن است. پس باید رنج را تحمل کنیم و تا ما تمام نشویم راهی آغاز نمیشود.
استاد صفایی خاطرهای از تولد فرزند اولشان نقل میکنند که حکایت از بیصبری و کم تحملی در پذیرش رنج ایشان در بدنیا آمدن فرزندشان دارد.
ایشان میگفتند: «مادرم با چند نفر از بستگان به پذیرایی از مادر محمد مشغول شد و مرا از اتاق تبعید کرد. من از دور فریادها و نالهها را میشنیدم و زمان بر من کند میگذشت. تجربه اول من بود. حدود طلوع آفتاب خانم دکتر را آوردیم. با خیال راحت تری در انتظار تولد نشستیم؛ فریادها و ناله ها زیادتر میشد، اما از ولادت خبری نبود. مادرم را صدا زدم، من آشفته بودم و او سرخوش. پرسیدم: آیا مشکلی هست؟ جواب داد: کار زایمان طبیعی است. گفتم: پس چه وقت فارغ میشود؟ با این همه ناله کی کار تمام میشود؟
خندید و گفت: تا نای نالیدن دارد و توان فریاد کشیدن دارد نمیزاید. آن جا که درد توانش را گرفت آن وقت فارغ میشود. مدتی گذشت. از نای افتاده بود و فقط زنجموره بود که صدای گریه محمد بلند شد و این درس را فهمیدم که تا نای نالیدن داری و تا آن جا که توان داری ولادتی نیست. راه آنجا آغاز میشود که تو به پایان میرسی».