حلقه وصل: قسمت اول:
اگر میخواهید به ریشههای اختلاف چپ و راست در کشور پی ببرید باید برگردید به عقب و یکی از مهمترین مکانهای مورد نظر برای بررسی علت و چگونگی این اختلاف، حزب جمهوری اسلامی است. آن زمان چپ و راست معنی فعلی را نمیدادند و چپها طرفدار عدالت اجتماعی و حاکمیت دولت بودند و راستها طرفدار مالکیت خصوصی و حاکمیت نظام بازار بدون دخالت دولت. این تعریف در گذر زمان تغییر یافته و امروز چپها طرفدار حاکمیت بازار و عدم دخالت دولت در عرضه و تقاضا و سایر شئونات زندگی هستند و راستها طرفدار دخالت دولت. حزب جمهوری اسلامی که با هدف انجام یک کار تشکیلاتی منسجم ملی و گسترده و کادرسازی برای تحقق جامعه اسلامی و ایجاد وحدت و هماهنگی در پیشبرد اهداف این جامعه حیات خود را آغاز کرده بود در نهایت برای جلوگیری از عمیقتر و گستردهتر نشدن اختلافات با موافقت امام خمینی(ره) تعطیل شد.
با دکتر یعقوب توکلی ضمن بازخوانی چگونگی تشکیل حزب جمهوری اسلامی، اشتباهات و غفلتهای صورت گرفته و درسهای این کنشِ سیاسی-تشکیلاتی برای امروز ما را مورد واکاوی قرار دادیم. دکتر توکلی با نگاهی آسیبشناسانه دردهای امروز جامعه ما را هم بررسی و تحلیل میکند. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
***
امروز بیش از سه دهه است که حزب جمهوری اسلامی بهطور کامل تعطیل شده و هنوز هم در مورد چرایی این تعطیلی حرف و حدیثهای بیشماری در میان است و هر کس از منظری چرایی تعطیلی حزب جمهوری اسلامی را مورد توجه قرار میدهد. شما به عنوان یک محقق در حوزه جریانشناسی احزاب و جریانهای سیاسی در کشور شناخته میشوید و به خوبی میدانید که اساسنامه و مرامنامه حزب، کاملا آرمانها و اهداف انقلاب را پوشش میدهد. سوال این است که با این همه همپوشانی که بین اهداف و آرمانهای انقلاب و اهداف حزب جمهوری اسلامی مشاهده میشود، اصلا چه ضرورتی برای تشکیل حزب بود؟ چرا که جریان انقلابی بدون حزب هم تحت مدیریت امام خمینی(ره) سازماندهی و کارهای خود را پیش میبرد و انسجام خوبی هم از خود برای پیشبرد اهداف نظام نشان داده بود.
ببینید ما تجربه تشکیلاتی در ایران نداشتیم و زندگی اجتماعی و زندگی سیاسیای را مبتنی بر تشکیلات تجربه نکرده بودیم و حزب به دليل اينكه سابقه و ريشه و پيشنيه اصلي آن خيلي ايراني نبود، بهطور طبیعی در ايران خيلي گسترش پيدا نكرد. عدم توجه به حزب، در بين نيروهاي مذهبي جديتر بود. اینها ترجيح ميدادند نقششان را در قالب مسجد، هيئت، روابط مبتني بر مناسبات روحانيت يا بعضي صنوف دیگر، پيگيری کنند. تقريبا تجربه حزب به دليل بدنامي حزب توده، حزب فرقه دموكرات و بعضي از احزاب مخفي دوره مشروطه و... تجربه ناخوشنامي نبود. لذا در جريان انقلاب اسلامي در بين نيروهاي انقلاب شاهد اين هستيم كه تشكلهاي موجود، ساختار حزب را ندارند. تشكيلاتي كه در روند انقلاب اسلامی وجود دارند مثل جامعه روحانيت، براساس روابط درون تشكيلاتي روحانيت يا همان ساختار قديمي نظام وكالت اداره میشدند و ارتباط خودشان را با مرجعيت خودشان اینگونه تعريف ميكردند. اما با پيروزي انقلاب اسلامي و نزديك شدن به آستانه قدرت سياسي و وجود احزاب سياسي مختلف رقيب كه دست بر قضا با وجود تعداد كم، توان اثرگذاري داشتند اين ضرورت را به وجود آورد كه باید یک تشكيلات جدي شكل بگیرد. يعني در طرف مقابل ميديدند كه دو هزار سه هزار نفر يا نه، بعضيهايشان حتي مثلا از پنجاه شصت نفر هم بيشتر نبودند، منتها به دليل كار حزبي و تشكيلاتي در سطح جامعه ديده ميشدند. مثلا جبهه ملي، حزب توده يا سازمانهاي چپ، واقعا به لحاظ جمعيت، عددي نداشتند. برای همین همزمان در بين نيروهاي مسلمان هم اين گرايش به وجود آمد و این تجربه هم در شکلگیری سازمان مجاهدين انقلاب بهعنوان يك سازمان جوان و هم در شكلگيري حزب جمهوري اسلامي بهعنوان يك حزب فراگير كه بتواند بخشهاي مختلف جامعه و نيروهاي سياسي جامعه را درگير اهداف آرمانهاي انقلاب بكند، نقش داشت. لذا شاهد اين هستيم كه تشكيلدهندگان اصلي و اولیه حزب، از اعضاي روحاني شوراي انقلاب هستند؛ يعني تيم شاگردان و دستياران امام(ره) در امر رهبري انقلاب. آقاي مطهري، آقاي بهشتي، آقاي موسوي اردبيلي، آقاي خامنهاي، آقاي باهنر، آقاي هاشمي رفسنجاني، بانيان اوليه تشکیل حزب جمهوری اسلامی بودند و بهخاطر اينكه حزب بتواند در كشور تشكيلات خود را گسترش دهد، اعلام عضوگيري کردند. البته در نوع عضوگيري يك جور تعجيل و ناپختگي هم وجود داشت كه اين مسئله در ايجاد يك تريبون و سازمان متشكل كه بتواند در فرآيند اجرايي كشور تصميمات سازمانيافته بگيرد، با مشکل روبهرو کرد.
ما به موانع و مشکلات و اشتباهات خود حزب خواهیم رسید، ولی پیش از این برای ما توضیح دهید که چرا جریان جوان انقلابی در قالب سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی راه خود را از حزب جمهوی اسلامی جدا کرد. مگر حزب جمهوری اسلامی به تمامه جریان مسلمان انقلابی دخیل در انقلاب را نمایندگی نمیکرد؟
ما وقتي تمام ميگوييم، اين تمام، تمام كلي نيست؛ منظور تمامي است كه خودش جزء است، اما جزءِ بسيار بزرگی است. سازمان مجاهدين انقلاب يك سازمان جوانِ شكل گرفته از چند مجموعه در شهرستانها و تهران بود. بيشتر فعاليتهاي آن سياسي-نظامي بود. اینها اتفاقا جزو نيروهاي بدنه انقلاب بودند و جزو نيروهاي درجه اول انقلاب نبودند. در بین حتی رهبران اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب كسي را نداريم كه عضو شورای انقلاب باشد. اینها جوانترهايي بودند كه از مشی مسجد-سازمانيافتگي و مسجد-چريكي تبعيت ميكردند، اما معتقد به خط امام بودند، معتقد به راه و روش امام بودند و در برابر سازمان مجاهدين خلق و سازمان چريكهاي فدايي خلق، ايستادگي داشتند. از گروه ابوذر نهاوند گرفته تا بچههاي منصورون تا گروه موحدين تا... دور هم جمع شدند و آن ادعايي كه سازمان مجاهدين و چريكهاي فدايي میکردند که ميخواهند بازوي مسلح انقلاب شوند، عملا این بچهها شدند. لذا میبینیم اولين گروهي كه محافظت از امام را برعهده گرفت، شهيد محمد بروجردي بود با چهل پنجاه نفري كه با ايشان بودند و مخفيانه آموزش ديده بودند. بعدها طیف اصلی سازمان مجاهدين انقلاب، سپاه را تشكيل داد و باز بازوي نظامي انقلاب شد. صرف نظر از اینکه يك عده خاصشان جدا شدند و بعدا وارد مباحث سياسي شدند، بدنه اصلي سازمان مجاهدین انقلاب نيروهاي جواني بودند كه بيشتر بعد سياسي-نظامي جريان انقلاب را پي ميگرفتند. رهبران حزب جمهوری اسلامی اینطور نبودند. رهبران حزب، عمدتا علمايِ شاگرد امام(ره) بودند و جريان انقلاب را در مناطق مختلف رهبري ميكردند. مثلا فرض کنید آقاي بهشتي، آقاي مطهري، آقاي موسوي اردبيلي، آقاي خامنهاي، آقاي باهنر، آقای هاشمي رفسنجاني، هر كدام از اينها خودشان يكي از كانونهاي جدي رهبري انقلاب و در ارتباط مستقيم با حضرت امام(ره) بودند. بنابراین شاید سازمان مجاهدین انقلاب و حزب جمهوری اسلامی به لحاظ وزن و ميزان خيلي قابل مقايسه نباشند.
موفقیت این جوانان در بازوی امنیتی بودن انقلاب و بعد هم در قالب سپاه در حفظ نظام مشهود است؛ حزب چه مقدار در رسیدن به اهداف خود موفق بود؟ حزب برای خود چه اهدافی را پیشبینی و برای رسیدن به این اهداف چه سازوکارهای عملی را تدارک دید؟
وقتي كه ما تاريخ شكلگيري حزب جمهوری اسلامی را ميبينيم، مسئله تا حدودي مشخص است كه این شکلگیری دارد در یک فضاي شلوغ اتفاق ميافتد. اما مثلا اگر تاريخ شكلگيري حزب توده را ببینید، اينها تنها كاري كه دارند تشكيل حزب است. درواقع كار جدي اينها فقط سازماندهي حزب است؛ عضويابي و ساير كارهایی که احزاب انجام میدهند. بقيه احزاب هم به همين صورت. مثلا آقايان در احزاب مليگراي ما هيچ كاري جز حزب نداشتند. این در صورتی است که در شرايط انقلاب، رهبران حزب جمهوری اسلامی موظف بودند، شبانهروز براي فرماندهي ميدانهاي مختلف انقلاب در تلاش باشند و باید بخش سياست، بخش تقنيني، بخش قضا و سایر بخشهای کشور را رهبري ميكردند. مهمترين همه اینها هم عضویت در شوراي انقلاب بود. این شورا باید جريان كشور را فرماندهي ميكرد؛ باید قوانين گذشته را كه بعضا معارض با نظم اجتماعي جديد بود لغو ميكردند و قوانين جديدي را متعارف با قوانين جديد تصويب ميكردند، باید مسئوليتهاي ناشي از اعمال انقلابي را پي ميگرفتند؛ مسئله دادگاههاي انقلاب، مسئله تشكيل سپاه، مسئله دولتسازي به طور جدي و از همه اينها مهمتر باید مسئله امنيت كشور را تامین میکردند. كشور را از دست يك نظام پليسي-امنيتي بسيار قهاري كه در پشتوانه آنها خطرناكترين سازمانهاي امنيتي دنيا مثل سیا و موساد بودند، درآورده بودند و بايد اداره ميكردند تا انقلاب در روزهای اول خود دچار اضمحلال نشود. از طرفي هم رقبايي در میان بودند كه سالها تمرين شورشگري كرده بودند، اصول و فنون شورشگري بلد بودند و بايد روشهاي مقتضي مقابله با آنها را هم رعايت ميكردند. سازمان مجاهدين خلق، واقعا يكي از حرفهايترين سازمانها در ايجاد شورش بود. اینها تمام اصول و فنون شورشگري را بلد بودند و انجام ميدادند. متاسفانه این سازمان از اين جهت تاكنون بازكاوي نشده است. بنابراين این را در نظر بگیرید که شما دشمنان جدي و جاني دارید، به اضافه اينكه خود ساواك و نيروهاي باقيمانده ساواك هم در اين مسئله مهارت داشتند. بنابراين رهبران انقلاب بايد در همه اين ميدانها حاضر بودند. به فرض حضرت آقاي خامنهاي كه عضو شورای انقلاب بودند؛ امام جمعه تهران هستند، معاون وزير دفاع هستند، اگر در فلان كارخانه اعتصاب شود ايشان بايد بروند و با اعتصابكنندهها بحث و گفتوگو کنند، آنجا باید با كمونيستها مناظره برقرار کنند... رهبران انقلاب شبانهروز در تمام کارهای كشور درگير بودند. وسط اين ماجراها ميخواستند حزب هم تشكل دهند. تشکیل حزب ضرورت هم داشت و میخواستند از این طریق نيروي اجتماعي گستردهاي كه در ميدان حضور دارد و متاسفانه به دليل فقدان تشكيلات به نظر ميرسد كه شناسنامه ندارد، به نظر ميرسد كه مطالباتش بهراحتي تبديل به فرآيند سياسي و فرآيند قانوني نميشود، سامان دهند. تشکیل و سازماندهی در حزب، قطعا بايد صورت ميگرفت و این يكي از چند صد كاري بود كه رهبران انقلاب داشتند. عليالقاعده اين ضرورت جدي انقلاب در آن شرايط بود و خصوصا براي نهادي كردن انقلاب و شناسنامهدار كردن جريانهاي مختلف متصل به انقلاب، ضرورت داشت. لذا در ابتداي تاسيس حزب شاهد اين هستيم كه همه گروههاي معتقد به خط امام، ذيل حزب آمدند و عملا حزب يك ساختار فراگير نسبت به نيروهاي انقلاب را در اين دوره شكل داد و سازماني كرد.
اصلیترین هدف حزب سازماندهي نيروهاي اجتماعي گسترده انقلاب بود. حزب چهقدر توانست در این زمینه موفق عمل کند؟
واقعيت مسئله اين است كه حزب در اين مسير خيلي نتوانست موفق عمل کند، اما يك واقعيت دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که صداي رهبران حزب كه در تريبونهاي مختلف شنيده ميشد، در حزب هم شنيده ميشد. كار مهم حزب که اتفاق مهمي هم هست، این بود که حزب از این طریق توانست شکست انتخاباتي رياست جمهوري را در جريان انتخابات مجلس جبران کند؛ يعني حزب توانست از طريق معرفي نيروها و ترتيب دادن يك وحدت سياسي، انتخابات مجلس را به دست بگيرد و عملا پيروز انتخابات باشد. در انتخابات رئيس خبرگان هم اينطور شد. در بازي انتخابات رياست جمهوري، حزب به دليل كنار رفتن ديرهنگام جلالالدين فارسي و آمدن حسن حبيبي که در فضاي رسانهاي و تبليغاتي آن زمان فعال نبود و هياهوي بنيصدر را نداشت، جا ماند. چرا كه گزينه اصلي حزب براي رياست جمهوري، مرحوم شهيد بهشتي بود و حضرت امام با آن موافقت نكرد و قبول نکردند كه رئيس جمهور ايران يك شخصيت روحاني باشد. جلال آمد و جلال تا حدودي اين ظرفيت را در مقابل بنيصدر داشت، اما مشكل شناسنامه و به لحاظ مباحث قانونی مشكل هويتي داشت و عملا حزب در اين بازي عقب افتاد. اما حزب در جريان انتخابات مجلس از طريق نيروهايي كه در سطح شهرستانها معرفي كرد و با جذب حمايت روحانيت و بسیج نيروهاي انقلابي توانست به موفقيت بزرگي برسد. اين موفقيت باعث شد كه آرامآرام حزب و در نهایت نيروهاي انقلابی بتوانند بر فضاسازي تشكيلاتي احزاب ليبرال و چپ غلبه كنند. اين غلبه هم به گونهاي است كه ما ميبينيم تمام هجومهايي كه صورت ميگيرد عمدتا به حزب جمهوری اسلامی و رهبران آن است. در بيانات بنيصدر يا رجوي و سايرين ميبينيم كه نوك پيكان حمله آقايان به سمت حزب است و عمدتا حزب را هدف قرار ميدهند. اين نشان از اهميت حزب و اهميت تشكيلاتِ آن در آن دوره است. بعد هم شاهد هستيم كه در جريان كوتاهيها و همكاري بنيصدر با منافقين و سياستهاي غلط او در مسير تصاحب رهبري انقلاب، جرياني كه به خوبي در برابر او ايستادگي میکند و البته آسيبهاي سنگيني هم میخورد و بار سنگين تهمتهاي جريان رجوي، بنيصدر و همچين حزب توده و مجاهدين خلق و... را تحمل میکند، حزب است. مرحوم شهيد بهشتي را ببینید. ایشان براي نشان دادن اهداف واقعي انقلاب اسلامي از حضور در مناظرات مختلف گرفته تا حضور در جلسات شهر و روستا تلاش دارند و بدترين فحشهايي كه ميشد به يك عالم روحاني در آن زمان بست و فكر نميكنم بيش از آن ديگر منافقين ظرفيت فضاسازي و شايعهسازي و دروغپردازي عليه ايشان را اينها ميداشتند، تحمل میکنند.
آنچه از هسته مرکزی تحلیل شما برداشت میشود، این است که حزب جهموری اسلامی تعریف مصطلح حزب را مدنظر داشت و این تشکیلات را راهاندازی کرده بود که قدرت سیاسی را کسب، حفظ و پایههای آن را تقویت کند. کسب قدرت سیاسی چهقدر برای حزب موضوعیت داشت؟
ما یک تجربه عجيب و غريب در جنبش مشروطه و بعد هم در نهضت ملي نفت داشتيم. سر همین قصهها آقايان آمدند و به ما گفتند؛ قدرت، كثيف است؛ قدرت بد است و به تعبير حضرت امام(ره) امر را از دست ما درآوردند. آنها آن زمان اين موجسواري را توانستند انجام دهند. در جريان انقلاب اسلامي هم امام حواسش متوجه این بود و هم بقيه رهبران روحاني. همه اعتقاد داشتند نميشود ما با قدرت انقلاب يك نظام سياسي را سرنگون كنيم و بعد آن را دودستي دست كسي بسپاريم كه اصلا معتقد به ما نيست. هرچند انقلاب كمي اين تجربه را تکرار کرد، اما به نظرم این کار را با احتياط انجام داد. بخشي از اين احتياط به خاطر شكل گرفتن تشكيلاتي بود كه اتفاقا قدرت سياسي ميخواست، ميخواست قدرت سياسي خودش را نگه دارد. قدرت سياسي در دنياي ما، اولين و بالاترين موضوعي است كه بيشترين آدمكشي براي آن صورت گرفته است. اگر شما رقم انسانهايي را كه براي قدرت سياسي كشته شدند در نظر بگيريد، جزء بالاترين رقمهاست. در طول تاریخ، كشورگشاييهايي هم كه صورت گرفته، به خاطر افزايش قدرت سياسي است. قتلهايي كه آنجا شده همینطور. لذا ذات آدمي قدرتطلب است و ميخواهد ديگران را حذف كند. همين الان در سازمانهاي ديني و تشكيلات خودمان ميبينيم که دوستان به شدت متدين ما خیلی مواظبت دارند كه ديگران ديده نشوند و فقط خودشان ديده شوند. آدمهايي كه شما ميدانيد بالاخره عدالت دارند، اما در رفتار سياسي و در رفتار اداري مواظبت دارند که مثلا 100 واحد زبان شما دیده نشود و 15 واحد زبان خودشان ديده شود. چرا؟ برای اینکه بتواند در پست مديريت باقي بماند. اين بيماري همهجايي است و دوره و زمان هم نميشناسد. بنابراين رهبران انقلاب حواسشان بود كه اين بار وقتي كه قدرت سياسي را به دست آوردند و حكومت را از پهلويها گرفتند، اين را به دست كساني كه با آنها موافق نيستند، نسپارند. حتي امام در مورد پذيرش بازرگان هم به صراحت ميگويند؛ اشتباه كردم. راست هم ميگويند، صادقانه هم ميگويند. من معتقدم امام از آن افرادی است كه هميشه صداقت دارد و ایشان هيچ وقت صداقت را براي سياست آلوده نكرد. اين آقايان فكر ميكردند كه در آن زمان مهندس بازرگان صالحترين فرد است و چه بسا هم بود و ميتوانست باشد، اما او راه خودش را از راه انقلاب جدا كرد و دنبال مسير ديگري رفت و بيشتر به همراهي با جريانهايي فكر ميكرد كه همراه امام نبودند. اینها خيلي اصرار داشتند و میگفتند شما انقلاب را ول كنيد و به خانههايتان برويد. همينطور كه امروز آقاي ظريف و آقاي سريعالقلم و آقايان دیگر ميگويند كه مردم از سياست خارجي بيرون بروند، ما همه كارها را انجام دهيم. آن زمان آقايان هم گفتند كه شما از انقلاب بيرون برويد. چون كاري كرديد، تمام شد. چرا؟ چون قدرت سياسي را براي خودشان ميخواستند و نميخواستند مردم به عنوان جريان تابع امام خميني و روحانيت به عنوان شاگردان امام در ساختار قدرت سياسي دخیل شوند. همين الان هم تلاش گستردهاي براي تصاحب قدرت انقلاب وجود دارد و همين الان هم به دليل نبود تشكيلات ميبينيم که بدنه اجرايي كشور پر شده است از مديراني كه بيسروصدا اعتقادي به انقلاب ندارند؛ ريش دارند، يقه آخوندي خيلي فشرده دارند، خيلي سفت و سخت قيافه و ريششان را آنكارد ميكنند، عطر ميزنند، انگشتر عقيق دارند، ولي هيچ اعتقادي ندارند. بخشي از اين به خاطر نبود تشكيلات و به خاطر تساهل بيش از حد مديران انقلاب است. به اين خاطر است كه آقایان فکر میکنند ممكن است برايشان چاپلوسي و تملق نكنند و خيلي از اين جهت محبوبيت نداشته باشند. چون يكي از لذات قدرت و بيماريهاي قدرت، تملق شنيدن است. در ذاتش قدرت سياسي يك جور همراهی یا ميل به تملق وجود دارد. این رابطه مثل رابطه خيار و نمك است. شما ميخواهيد خيار بخوريد، بالاخره مزهاش نمك است. مزه قدرت سياسي هم در چاپلوسي و تملق است. لذا الان يكي از خطرات بسيار جدي انقلاب اسلامي كه من معتقدم خطرش هم خيلي زياد است و متاسفانه آقايان از بالا تا پايين به اين مسئله بيتوجه هستند و دلشان خوش است كه ما مثلا شهدايي مثل شهيد حججي و ديگران داريم و به جلوههاي فداكاري نيروهاي انقلابي اعتقاد دارند، نداشتن شنوایی است. امروز در ساختار قدرت سیاسی خيليها خیلی متوجه این سَم شديدي كه وارد بدن انقلاب شده نيستند و در ساختار قدرت سياسي گرفتار بيماري ناشنوايي شدهاند. چون يكي ديگر از بيماريهاي قدرت، ناشنوايي است. معمولا قدرتمندان بعد از مدتی ناشنوا ميشوند، حرف حق را نميشوند. اين مشكل الان در جامعه ما جدي شده است.
ادامه دارد...