به گزارش حلقه وصل، محمدرضا فرجزاده از رزمندگان این گردان خاطرات زیادی از دوستان و همرزمانش در دوران دفاع مقدس دارد. فرجزاده که برادرش در عملیات مرصاد به شهادت رسیده است، در گفتگو با «جوان» از فرمانده سلحشور گردان امام سجاد (ع) و عملکرد نیروها در عملیاتهای مختلف میگوید. شهید سیدمهدی لاجوردی یکی از فرماندهان گردان امام سجاد (ع) و از شهدای شاخص دفاع مقدس است که یک روز قبل از عاشورای سال ۶۶ در شلمچه به شهادت رسید. در ادامه این رزمنده اطلاعات بیشتری از تیپ زرهی و گردان امام سجاد (ع) میدهد که میخوانید.
شما چه سالی عازم جبهه شدید؟
من سال ۱۳۶۲ به جبهه رفتم. قبل از این برای عملیات بیتالمقدس چند روزی به جبهه رفتم ولی از سال ۱۳۶۲ دیگر به صورت جدی در جنگ حضور داشتم. من در پادگان امام حسین (ع) در بخش تبلیغات بودم و از آنجا به تیپ زرهی ۲۰ رمضان رفتم. قبل از عملیات خیبر با اصرار فراوان به این تیپ رفتم. دوستی به نام مهندس محمد آزاده داشتم که مسئول تبلیغات تیپ بود و ایشان من را به تیپ برد. آن زمان دوستان همدیگر را پیدا میکردند و با خودشان به قسمتی که مشغول خدمت بودند، میبردند. ابتدا قرار بود من توسط حاج منصور نورایی که مداح معروفی است به غرب بروم.
ایشان نیروهای تبلیغات را انتخاب میکرد و به مناطق مختلف میفرستاد. میخواست من را به کردستان بفرستد که من مقاومت کردم و آقای آزاده را جلو فرستادم و با اصرار ایشان به جنوب رفتم و از همان زمان پایم به منطقه باز شد. ابتدا در قسمت تبلیغات گردان پیاده بودم و کمی بعد یکی از دوستان به نام فرید سرمست که استاد ممتاز خط بود و قد رشید و هیکل توانمندی داشت مسئول گردان امام سجاد (ع) شد و ایشان من را به گردان امام سجاد (ع) برد و من از اینجا دیگر زلفم با زلف رزمندگان گردان گره خورد. قبل از ایشان سیدمهدی لاجوردی به عنوان فرمانده گردان بود که به یکسری اختلافات خورد و از آنجا رفت.
فعالیتهای تیپ زرهی ۲۰ رمضان از چه زمانی در جنگ بیشتر و جدیتر شد؟
قبل از عملیات خیبر نام تیپ، ۵ رمضان بود و گردان الحدید تشکیل میشود و شهدای مظلومی دارد که خیلی شناخته شده نیستند. در سالروز فتح مجنون به تیپ زرهی ۲۰ رمضان تغییر کرد. گردانهای تیپ به نامهای سیدالشهدا (ع)، امام سجاد (ع)، گردان تانک بیامپی بودند و یک گردان پیاده نیز در خیبر داشت. این نیروها قبلاً در جنگ حضور داشتند و تجربه پیدا کرده بودند و نقطه عطف حماسههایشان از زمان عملیات خیبر شروع شد و تا پایان جنگ ادامه پیدا کرد. بعد از اینکه گردان امام سجاد (ع) در عملیات والفجر ۳ در مهران تشکیل شد در منطقه چنانه استقرار یافت و بعد وارد عملیات خیبر شد.
گویا عملیات خیبر برای تیپ از اهمیت بیشتری نسبت به دیگر عملیاتها برخوردار بود؟
عملیاتهای دیگر هم برایمان مهم بودند، مثل عملیات کربلای ۵ که شهدای زیادی در این عملیات دادیم. اما اهمیت خیبر برایمان به این دلیل مهم بود که فرمانده اصلیمان به نام شهید لاجوردی حماسههای زیادی در آن آفرید. متأسفانه هنوز اطلاعات کامل و جامع درباره شهید جمعآوری نشده و در آینده کتابی درباره این شهید بزرگوار منتشر خواهد شد. شهید لاجوردی قد بلند و رشیدی داشت و آستین کوتاه و شلور جین میپوشید. تا زمان شهادتش خیلیها نمیدانستند که ایشان پاسدار است. قبل از انقلاب عضو تیم جوانان پرسپولیس بود و حماسههای زیادی در دفاع مقدس آفرید. سیدمهدی چندین سال در رده فرماندهی گردان سجاد (ع) و بلال و همین طور به عنوان یکی از معاونان لشکر ۲۷ و مسئول محور شلمچه و... مسئولیتهای متعددی برعهده داشت. بیشتر شهدایمان از مظلومیت درآمدهاند ولی شهدای خیبر، غباری از مظلومیت و گمنامی رویشان نشسته است. شهدایی مثل احمد فرجی، حمیدرضا حبیبی، محمودیان، حسن محمدی، علیاصغر کلاته، سیدمرتضی طباطبایی، داود پریزن، سعید خورشیدیان، عزیز قهرمانی، میرجلیل ابولحسینی، حسین ملکی و علی سری از شهدای عملیات خیبر گردان هستند.
تیپ زرهی ۲۰ رمضان زیر نظر لشکر خاصی عمل میکرد؟
تیپ زرهی ۲۰ رمضان به صورت مستقل عمل میکرد و زیر نظر فرمانده کل بود. قبل از اینکه مستقل شود زیر نظر لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) عمل میکرد و پس از اینکه یگان زرهی راه افتاد و سپاه مطرح کرد که به یک گردان زرهی مستقل نیاز است این تیپ به صورت مستقل وارد عمل شد. بعد از جنگ تیپ به یگان زرهی لشکر ۲۷ تبدیل شد و از استقلال در آمد. تا پایان دفاع مقدس این تیپ فعالیت داشت. در عملیاتهای دیگر حضور داشت. در مهران، فاو، ماووت و امالرصاص بود. بیشتر رزمندگان از بچههای تهران بودند. از شهرهای دیگر هم نفرات کمی حضور داشتند ولی عمده نیروها را بچههای تهران تشکیل میدادند.
فعالیتهای تیپ تداخل با کار لشکرهای دیگر نداشت؟
یکی از تیپهایی که زیر نظر نیروی زمینی سپاه بود تیپ زرهی مستقل ۲۰ رمضان بود. این جزو اولین یگانهای زرهی بود که تأسیس شده بود. وقتی در جنگ برنامه رزمی و دستورالعملی داریم کارها طبق برنامه تقسیمبندی میشود و پیش میرود. نیروهای زرهی پشتیبان نیروهای پیاده میشوند و طبق برنامه عمل میکنند. ما همزمان بنا به درخواست فرمانده وارد عمل میشدیم. گاهی آماده میشدیم تا وارد عمل شویم ولی میگفتند فعلاً به حضورمان نیاز نیست و تیپ و لشکرهای دیگر عمل خواهند کرد. یا وقتی یک منطقه را میگرفتند و منطقه شش ماه یا یک سال خالی میماند و برای اینکه منطقه را حفظ کنند نیروها را در منطقه نگه میداشتند و نیروهای تیپ در منطقه مستقر میشدند.
فرماندهان تیپ چه کسانی بودند؟
اولین فرمانده یزدان حشم فیروز (موید نیا) بود. جزو سردارانی است که از حلقههای اول تشکیل سپاه بود. بعد آقای شریفی و نوروزی هم آمدند. یادبودی توسط دوستان برایش گرفتیم و شهدای گردان را شناسایی کردیم. از نیروهایمان چندین جانباز داریم. چندین نفر هم شهید مدافع حرم شدند. شهید شعبانعلی امیری، حاج عباس محرابی، شهید علیرضا قنواتی و سردار اللهداد از شهدای مدافع حرم تیپ هستند. رضا کلوخی ۳۰ سال جانباز بود و بعداً به شهادت رسید و زندگیاش ماجراهای زیادی دارد.
گردان امام سجاد (ع) چند شهید در دفاع مقدس دارد؟
۵۰، ۶۰ شهید به بالا داریم. شهید شاخصمان فرمانده گردانمان به نام سیدمهدی لاجوردی است. مصطفی شفیعیان، محمد ماژپناه. شهروز قربانی، ناصر مولانوری، سیدعباس نظامالدینی، مهدی عرغیانی، فرزاد اصغری، عباس اکبری، محمد اسدیان، محسن قرچایی، مجید غزاله، رضا رسولی، جعفر توزندهجانی، اصغر جلالی، رضا مرادیان و مجید پهلوانی دیگر شهدایمان هستند. شهید ضیاءالدین متبحری در طلاسازی کار میکرد و با وجود وضع مالی خوب دو ماه مانده بود خدمتش تمام شود خودش را در منطقه نگه داشت و وارد عملیات شد. چند روز پیش کنار مزار شهید نشستیم و خاطره بازی کردیم و از نحوه شهادت ضیاءالدین و گیر کردنش در تانک گفتیم که جگر همه ما را سوزاند. شهید محمد کرمی از بچههای ورامین، خدمه تانک بود و در شلمچه و در عملیات کربلای ۵ شهید شد. شهید علی قیومی نیز خدمه تانک بود و تا معاون گروهی هم آمد و در عملیات تکمیلی کربلای ۵ به شهادت رسید. چند روز پیش همراه دوستان سر مزار شهید قیومی رفته بودیم و یکی از همرزمان تعریف میکرد روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد و روز شهادت حضرت علی (ع) به شهادت رسید. شهید هنگام شهادت سرش شکاف برداشت.
شما تا پایان جنگ در تیپ حضور داشتید؟
دو سالی در منطقه بودم و بعد به تهران برگشتم. دیگر نمیگذاشتند به منطقه برگردم و به سختی چند وقت یکبار به منطقه میرفتم. مسئول ستادی به نام محمدعلی کارگر داشتیم که جانباز بود و ایشان به سختی اجازه میداد به جبهه بروم. من ۱۰ روز مرخصی میگرفتم بعد حکم مأموریت را هم میگرفتم و به منطقه میرفتم و به بچهها سر میزدم. به دوستان قدیمم در گردان سر میزدم و گپوگفتی با هم میکردیم. عکس و مصاحبه میگرفتم. چون نیروی تبلیغات بودم همصحبتی با همرزمان هم باعث افزایش روحیه خودم میشد و هم آنها را دلگرم و خوشحال میکرد. من حدود ۴۰ ماه بیشتر در جبهه نبودم و خیلی حسرت میخورم که چرا بیشتر در جبهه حضور نداشتم. خیلی حسرت میخورم که چرا جنگ تمام نشده من فرصت بیشتر در جبهه ماندن را پیدا نکردم. وقتی کنار همرزمان مینشینیم و خاطره بازی میکنیم بغضی در گلویم مینشیند و همراهم است.
پس از جنگ فعالیتهایتان در زمینه دفاع مقدس را ادامه دادید؟
در اصفهان که بودم خدا منت گذاشت و تشکیلاتی به نام موزه جنگ راه اندازی شد که رئیسش عباس اسماعیلی بود. قرار بود حفظ آثار جنگ را در استان داشته باشیم و بعدها در صحبتی که مسئولان موزه جنگ و استانداری با مهندس چمران رئیس وقت بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس داشتند، بنیاد حفظ آثار استان اصفهان تأسیس شد. چند سالی آنجا به عنوان مسئول فرهنگی کار کردم.
برای شهدای گردان چه برنامه و کار فرهنگی در نظر دارید؟
چند وقت پیش یکی از همرزمانمان به نام آقای ذوالفقار حسینی سکته قلبی کرد و در بیمارستان بستری شد. برای اینکه روحیهاش را برگردانیم، ۱۳، ۱۴ همرزم بودیم که در فضای مجازی گروه زدیم و خواستیم برای سلامتی دوستمان دعا کنیم. این گروه بهانهای شد تا بچهها همدیگر را پیدا کردند و به مرور بر تعداد اعضای گروه افزوده شد. ما گفتیم برای دلگرمی دوستمان از خاطرات دفاع مقدس برایش بگوییم تا روحیهاش برگردد. دیگر هر کسی هر خاطرهای داشت تعریف میکرد و بعد دیدیم چقدر حرف برای گفتن وجود دارد. نام گروه را خیمه گردان امام سجاد (ع) گذاشتیم و تا الان هم فعالیتمان ادامه دارد. الان حدود ۱۲۰ نفر در گروه هستند و با هم مرور خاطرات میکنند. حالا به دنبال جمعآوری خاطرات هستیم و نزدیک هزار خاطره در دو ماه جمع کردهایم. به همت چندنفر از دوستان از جمله نام سعید آذرفر و عیوضی از ۵۰ شهید خاطرات و مصاحبه با خانوادهها جمع شده است.
در پایان کمی از برادر شهیدتان علیرضا فرجزاده بگویید.
برادرم در عملیات مرصاد شهید شد. ایشان با برادر یکی از همکلاسیهایش به نام حمید آذرمی به جبهه رفت و هر دو در عملیات مرصاد شهید شدند. پس از شهادت برادرم، خبر را تعاون به محل آورد و یکی از همسایگان پدر دوست برادرم بود. ایشان برای دیدن پیکر شهید به بهشت زهرا رفت. ایشان وقتی پیکر برادرم را دید در حال خارج شدن بود که چشمش به تابوت شخصی به نام حمید آذرمی خورد که روی تابوتش نوشته شده بود از بچههای سه راه آذری. پدر شهید اول شک کرد که این اطلاعات اشتباه است ولی زمانی که روی پیکر شهید را باز کرد دید پیکر پسرش است. شهید آذرمی ۱۶، ۱۷ سال بیشتر نداشت که شهید شد. برادرم با شهید حمید آذرمی در یک روز شهید و پیکرشان کنار هم دفن شده است.
منبع: روزنامه جوان