
به گزارش حلقه وصل، شهریار زرشناس در کتاب «کاوشی در چیستی علوم انسانی مدرن» که توسط کانون اندیشه جوان منتشر شده، نوشته است:
قلمروهای اصلی ظهور پارادایم لذت طلبی مدرن، در رشتههای «اخلاق» و «روانشناسی» است که پیوندی تنگاتنگ بین این دو رشته، به لحاظِ بسیاریِ همپوشانیها وجود دارد.
اگر چه هنوز «علم اخلاق» به عنوان یک رشته مستقل علوم انسانی در نظام دانشگاهی ایران رسمیت نیافته، اما مدتهاست کوششی گسترده برای ارائه تصویری به اصطلاح «علمی» از اخلاق، به عنوان یک رشته علوم انسانی و جدایی آن از «فلسفه اخلاق» در غرب مدرن آغاز شده است و میتوان گفت تا حدود زیادی به ثمر نشسته است.
صورت اولیه این گرایش در اندیشه تامس هابز و پس از او در هلوسیوس (از فیلسوفان به اصطلاح عصر روشنگری) ظاهر شده و در قرن بیستم توسط اشخاصی چون «برترند راسل» و نیز برخی پوزیتیویستهایی که با آرای خود عملاً بنیان هر نوع اخلاق (حتی اخلاق بیبنیاد و منحط و بحرانزده سودانگار – لذت طلبانه اومانیستی) را نابود کردهاند، دنبال شده و بسط داده و البته نتایج فاجعهباری به بار آورده است.
یک جریان بسیار نیرومند اخلاقی در اندیشه مدرن غربی که میتوان آن را جریان اصلی و غالب در اخلاق مدرن دانست (و حتی نظام اخلاقی «کانت» که ظاهراً یا آن متفاوت است، در باطن و در نهایت روایتی دیگر از همین گرایش اخلاقی است) اخلاق «سودانگار-لذت طلب» است که در عین حفظ روحیه و صفت سودمحوری سرمایهسالارانه، «سود» را در «لذت» یا به تعبیری دیگر «شادی» (که در اندیشه و فرهنگ مدرن، در باطن خود همان لذت جسمانی و غریزی است که تداوم یافته است) جستوجو میکند و در بطن خود پیوند عناصر سهگانه سرمایهسالاری، استیلاجویی و لذتطلبی سکولار را در هیأت یک نظام اخلاقی نشان می دهد. [۱]
این جریان اخلاقی با «هابز» و «جان لاک» آغاز میشود و در «دیوید هیوم» و «جرمی بنتام» و «جان استوارت میل» (با همه تفاوتهای که در برخی آرا با یکدیگر دارند) دنبال و به انحنای مختلف در آرای «آلبرکامو» و حتی اخلاق اگزیستانسیالیسم فردگرایانه «ژان پل سارتر» دنبال میشود.
پینوشت:
۱- باید توجه کرد میان «معنای دینی و معنوی شادی» با «مفهوم اومانیستی شادی» که ریشه در اراده معطوف به نفس اماره دارد، تقابلی ماهوی وجود دارد که اولی تجسم «شادی سالم» و کمالآفرین است و موجب رشد و تقرب الهی میشود؛ حال آنکه دومی چون بر پردههای غفلت آدمی از حق میافزاید و موجب بُعد از خدا میشود، ابتذال نیستانگارانه (فارغ و منقطع و بریده از عهد امانت و بیاعتنا به آن) است که بشر را از حقیقت انسانیت -که با تذکر نسبت به عهد دینی عینیت مییابد- دور و دورتر میکند و به سطح و مرتبه «حیوانیت» و بلکه حقیر از آن تنزل میدهد.