به گزارش حلقه وصل، 25 و 27 مجموعه «نیمه پنهان ماه» منتشر شد. کتاب شهید «آبنیکی به روایت همسر» و کتاب شهید «صبوری به روایت همسر»، از تازه ترین کتاب های انتشارات روایت فتح است که راهی بازار کتاب شد.
گفتنی است نیمه پنهان ماه پرفروش ترین مجموعه از 13 مجموعه ی انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدا را از زبان همسرانشان روایت می کند.
مهدیه داوودی نویسنده کتاب «نیمه پنهان ماه 25: آبنیکی به روایت همسر» و نفیسه عطاییان فر محقق این کتاب است. در بخشی از این کتاب می خوانیم:
«اذان صبح بود. آقا محمد خودش جانمازم را پهن کرد. چادر نمازم را انداختم روی سرم. آمد جلو، صورتش را با گوشه چادرم خشک کرد. من نگاهش میکردم. یک آن خواستم بگویم نرو! بمان! اما نگفتم. خم شد، پاهایم را بوسید. بلندش کردم از روی زمین. خواستم بگویم نرو! اما نگفتم. گفت: حلالم کن! منو ببخش... »
قلبم داشت میترکید. داشتم له میشدم. داشتم میسوختم وقتی گفت: یه چیزی ازت میخوام، میخوام تا رفتن من دیگه تو چشام نگاه نکنی! قول بده.
اینها را که میگفت من هر بار میمردم. من مردم وقتی لباسهایش را تا کرد، توی ساکش گذاشت، اما چشمهایش را ندیدم. من مردم وقتی دیدم بچهها را بوسید، یکی یکیشان را، وقتی خواب بودند، اما چشمهایش را ندیدم. من مردم وقتی دیدم توی پله ایستاده، یقۀ کتش را گرفتم، ازش خواستم فقط یکبار، یکبار دیگر بگذارد نگاهش کنم، بگذارد نگاه کنم توی چشمهایش، اما نگذاشت.»
در بخشی از کتاب «نیمه پنهان 27: صبوری به روایت همسر شهید» به قلم لعیا رزاق زاده و تحقیق آذردخت داوری میخوانیم.
«یک ریوی ارتشی آوردند و ما را سوار کردند و بردند. هفده نفر بودیم؛ من و محمد، دو تا از برادرهایم، مادربزرگم، دوتا پسر عمه و خانمهایشان، عمهام که پیر و نابینا بود و چندتا زن و بچة دیگر از اقوام. توی جیبم یک دفترچه تلفن داشتم که پر از شماره تلفن بود. اگر دست اینها میافتاد، کلی آدم گرفتار میشدند. دستهایم را از آستین چادر بردم داخل. چادرهایی که ما آن موقع سر میکردیم، آستین داشت. از سر آرنج چادرهای معمولی یک حلقه جدا میکردیم و دو آستین اضافه بهش میدوختیم.
شبیه همین چادر ملیهای الان؛ ولی به همان گشادی چادرهای معمولی. دفترچه را از جیبم در آوردم و طوری که مأمور بالای سرمان متوجه نشود، یک صفحهاش را ریز کردم و از لای درزهای کف چوبی ماشین بیرون ریختم. یک لحظه از توی سوراخ چادر برزنتی ماشین دیدم، پشت سرمان این خرده کاغذها را جمع میکنند. ماشین ما را در محاصرة چند ماشین میبردند. به سرم زد که کاغذها را بخورم. روزه بودم. نزدیک ماه رمضان بود. نمیدانستم حکمش چه میشود. با خودم فکر کردم فوقش روزه خواری عمد حساب میشود و شصت روز روزه میگیرم، بهتر از آن است که شصت نفر آدم دستگیر شوند. «اللهم لک صمت» را خواندم و روزهام را شکستم»
این دو مجموعه که با تیراژ 1100 نسخه به ترتیب در 56 و 168 صفحه و با قیمت های 3500 و 8500 تومان منتشر و روانه بازار نشر کرد.