تاریخ انتشار: 00:58 - 14 تیر 1395
کد خبر: 16440
برشی از کتاب سلام بر ابراهیم؛

تهران: معجزه اذان گفتن شهید ابراهیم هادی

در ارتفاعات انار بودیم. هوا کاملا روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست. مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یکدفعه یکی از بچه ها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان!