به گزارش حلقه وصل، جانباز 70 درصد بهروز ساقی همرزم و دوست نزدیک جانباز شهید "غلامحسین براتعلی" که صبح روز 11 دیماه بر اثر مجروحیت ناشی از جنگ 8 سال دفاع مقدس آسمانی شد درحالی که برای وداع با پیکر مطهر شهید به معراج شهدا آمده بود در گفتوگو با تسنیم بخش کوتاهی از زندگی شهید براتعلی را بیان کرد.
من و شهید براتعلی در سال 1365 مجروح شدیم و مدتها در بیمارستان شریعتی با یکدیگر بودیم، بعد از تمام شدن دوران نقاهت در مرکز توانبخشی آسایشگاه امامخمینی (ره) چندین سال کنار یکدیگر زندگی کردیم، ما بیشتر از اینکه در کنار خانودههایمان باشیم با هم بودیم و همین موضوع باعث شد بیشتر یکدیگر را بشناسیم.
شهید براتعلی سال 1342 متولد شد و در همان دوران کودکی از نعمت پدر محروم شد، به همین دلیل فردی متکی به نفس بود و روی پایهی خودش بزرگ شد. مادر بزرگوارشان بعد از فوت همسر اداره زندگی را به برعهده گرفت. زمانی که شهید به سن و سال جوانی رسید به دلیل عشق و محبتش نسبت به مادر جایگاه عاطفی ویژهای در دل ایشان برای خودش ایجاد کرد. شهید براتعلی در همان سن و سال جوانی درسش را ادامه داد و دیپلم فنی را گرفت. شهید غلامحسین وضع مالیشان الحمدالله خوب بود و طعم دنیا را چشیده بود، با این حال به دنیا پشت پا زد و با تاثیری که کلامهای امامخمینی(ره) در ایشان ایجاد کرده بود به راحتی از دنیای پر زرق و برق گذشت. ایشان در جهاد سازندگی مشغول به فعالیت و از طریق جهاد به جبهههای نبرد علیه بعثیها اعزام شد.
ایشان چون از ناحیه گردن آسیب دید نسبت به ما که جانباز نخاعی کمری هستیم و توانایی تکان دادن دستهایمان را داریم و میتوانیم بسیاری از کارهایمان را با دست انجام دهیم خیلی مجروحیتش شدیدتر بود، مجروحیت نخاعی شهید ریههایش را تحت تاثیر قرار داد و نفس کشیدن را برایش خیلی دشوار کرد، اما با تمام این تفاسیر روحیه و توانایی خیلی بالایی داشت.
شهید براتعلی یک انسان فعال، خوش فکر و فهیم بود که بعد از مجروحیت تحصیلاتش را در رشته فلسفه ادامه داد. شهید غلامحسین در دوران مجروحیت به گونهای رفتار کرد که محبوب دل جانبازان آسایشگاه و کسانی که ایشان را میشناختند شد. ایشان به جامعه معلولین بسیار کمک میکرد، برای جانبازان و افراد عادی که با مشکلات رو به رو بودند کمک جمع میکرد تا گرههایشان باز شود و همیشه سعی میکرد به گونهای رفتار کند که دیگران ناراحت نشوند. او با تمام مشکلاتی که داشت یکی از کارآفرینهای فعال بود.
کسانی که جانباز نخاعی گردنی هستند ریههایشان روز به روز کوچکتر میشود و مشکل تنفسی پیدا میکنند، شهید براتعلی با تمام مشکلات جسمانی و تنفسی دست از تلاش و فعالیت نمیکشید.
بچهها خیلی ایشان را دوست داشتند و روزهای آخر تا اواخر شب کنار شهید در بیمارستان میماندند. یک شب شهید براتعلی به من گفت «شبها دو ساعت بیشتر نمیتوانم بخوابم» بخاطر مشکلات تنفسی زمانیکه روی تخت دراز میکشید حالش بد میشد و مجبور بود روی ویلچر بخوابد، من دیشب که پیش ایشان بودم دیدم خیلی عمیق و راحت خوابیده است، بعد از 36 سال نخوابیدن انگار آرام گرفته بود و احساس کردم که دیگر از این خواب بیدار نمیشود.
اواخر واقعاً مواضع سختی علیه کسانی که مصالح کشور را نادیده و به حرفهای رهبر معظم انقلاب توجه نمیکنند میگرفت و این افراد را مورد شماتت قرار میداد.
من که مجروح هستم میفهمم که این بچهها و شهید براتعلی به گونهای شب و روز درد و بیخوابی میکشند که برای کسی قابل تصرف نیست، اما با این حال بچهها در این شرایط خودشان را نمیبینند، بلکه تمام فکرشان آینده انقلاب، مردم و کشور است ویک لحظه هم از نادم وپشیمان نیستند.
این جانبازان نقش بسیار مهمی در فضای معنوی کشور دارند، اینها هرکدامشان یک محور و کانون هستند، وقتی جانبازان به شهادت میرسند در جامعه خلأ ایجاد میشود و مثلاً 10 سال دیگر که در جامعه حضور نداشته باشند این فضای خالی خودش را نشان میدهد، چه بهتر الان قدر این افراد دانسته شود و امیدوارم من خودم بتوانم قدر دان این افراد باشم.