به گزارش حلقه وصل، سبک زندگی شهدا و رزمندگان دفاع مقدس، همواره الگوی مناسبی برای نسلهای آتی است. دقت در زندگی انسانهای جنگ نکات آموزندهای را پیش رویمان قرار میدهد. ما که عادت کردهایم یک رزمنده را همیشه در قالب جبهه ببینیم، بهحتم وقتی با کتابی تحت عنوان «همسرداری سرداران شهید» روبهرو شویم متعجب خواهیم شد. با هم نگاهی به داشتههای این کتاب ارزشمند میاندازیم.
همسرداری سرداران شهید کتابی کمحجم (کمتر از ۱۰۰ صفحه) است که توسط انتشارات قدر ولایت منتشر شده است. نویسنده مشخصی ندارد و با تلاش جمعی پدید آمده است.
از آنجایی که نویسندگان اثر رسالت خود را الگوبرداری نسل جوان از سبک زندگی اسلامی ایرانی شهدا میدانند، لذا در ابتدای کتاب، نامه حضرت امام به همسرشان که در ایام جوانی نوشته شده است را به عنوان نمونهای از سبک همسرداری پیشوا و مقتدای شهیدان آوردهاند: «تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیزم و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است...»
کتاب پنج فصل کلی دارد که هر فصل شامل چند روایت از سرداران شهیدی، چون دکتر چمران، محمد ابراهیم همت، ولیالله چراغچی، اسماعیل دقایقی، عباس بابایی و... میشود. نام فصول همگی پسوند گل دارند که تشبیهی از همسران شهدا است؛ نوازش گل، دستگیری از گل، دلجویی از گل، هرس گل و وداع با گل. در هر فصل نیز بنا به عنوان آن، روایتی مرتبط آورده میشود. به عنوان مثال در فصل دلجویی از گل، با اختلافاتی که در زندگی خانوادگی شهدا مثل تمامی زوجها رخ میدهد آشنا میشویم؛ اختلافاتی که در آن نیز سرداران شهید بلندنظری خود را نشان میدهند.
در همین فصل از قول خانم معصومه همراهی همسر شهید اسماعیل دقایقی میخوانیم: یک بار سر یک مسئلهای با هم به توافق نرسیدیم. هرکدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد. معمولاً صورت بشاشی داشت، ولی اخم توی صورتش افتاد و لحن مختصر تندی به خود گرفت. از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، دوباره همانطور با روحیه باز و لبخند آمد. به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت میخواهم.»
سایر فصول کتاب نیز به فراخور عنوان و موضوع روایتهای مرتبط آورده میشود. در این میان روایتهای غاده جابر همسر شهید چمران مطالب جالبی در خود دارد. غاده که از یک خانواده مرفه بود در ازدواج با چمران دیگر آن امکانات سابق را نداشت ولی روح بلند دکتر و قولی که به مادر غاده داده بود، باعث شد تا وی در زندگی با چمران هیچ کمبودی احساس نکند و نهایتاً شهید چمران را با چنین جملاتی به تصویر بکشد: «مصطفی سعهای دارد که میتواند همه عالم را در وجود خودش جا بدهد و همه سختیهای زندگی مشترکمان در مدرسه جبل عامل را.»
در پایان با هم بخشی از کتاب را که روایتی از همسر شهید چراغچی است، میخوانیم: «خانه که میآمد به من مهلت تکان خوردن نمیداد. همه کارها را خودش انجام میداد. اما نگاهش که میکردم، میدیدم خسته است. میگفتم: «تازه اومدی استراحت کن.»
قبول نمیکرد، میخندید و میگفت: «وقتی من نیستم تو خیلی سختی میکشی. اما حالا که اومدم دیگه سختیها تموم شد.» بعد بادی به غبغب میانداخت و میگفت: «حالا شما امر کن، ما انجام میدیم.» من خجالت میکشیدم. خجالت میکشیدم که موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفشهایم را جفت کند. طعنههای دیگران را شنیده بودم که میگفتند آقا ولیالله کفشهای این جوجه را برایش جفت میکند.
آخر ظاهرش خیلی خشن به نظر میآمد. باورشان نمیشد. باور نمیکردند که خودش اصرار دارد کارهای من را انجام بدهد. آشپزخانه ما خیلی کوچک بود و آقا ولی خیلی درشت... تقریباً هر بار که به آشپزخانه میرفت تا کمک کند، صدای شکستن ظرف از آشپزخانه میآمد!»
منبع: روزنامه جوان