
به گزارش حلقه وصل، در گرگ و میش هوا ناگهان صدای رگبار شنیدم.یک لحظه احساس کردم روی سنگر کناری تیربار گذاشته اند و دارند شلیک می کنند.سنگر می لرزید.از سنگرپریدم بیرون.آرام سرم را از خاکریز بالا بردم.برای اولین بار دیدم تانک ها ردیف و به صورت دشت بانی-شطرنجی -آرایش گرفته اند.پشت سرتانک ها نفربرهای زرهی ایستاده اند.نگاهی به امتداد خاکریز خودمان انداختم.
یک جیپ 106ایستاده و سه نفر از نیروها داخلش خوابیده بودند.تا آمدم به خودم بیایم دو نفر کماندوی عراقی هم زمان دو عدد نارنجک به داخل جیپ پرت کردند.نارنجک ها منفجرشدند و نیروهای داخل ماشین تکان مختصری خوردند و به شهادت رسیدند.وقتی نیروهای دشمن را در حال پیش روی دیدم شوکه شدم.فریاد زدم:رسول!رسول!از سنگر بیایید بیرون،عراقیا!عراقیا!نفربرها نزدیک شده چند سربازاز ان پیاده شدند...
این بخشی از متن کتاب «بازمانده» در پشت جلد این اثر است.این کتاب شامل خاطرات نورمحمد کلبادی نژاد است که البته در بخش هایی زندگی نامه وی هم محسوب می شود.
این اثر به قلم حجت الاسلام سید ولی هاشمی در 12 فصل نگارش شده است که در فصل اول به کودکی و دوران تحصیل تا پاسدار شدن نورمحمدکلبادی نژاد می پردازد.در فصل های بعدی خاطرات وی از حضور در جبهه های مختلف جنگی در اهواز، کردستان و البته حضورش درشهر و زادگاهش, کلباد و گلوگاه مازندران می پردازد.
همپای خاطرات جنگی و حوادثی که برای او و سایر همرزمانش اتفاق می افتد زندگی خانوادگی و شخصی، به دنیا آمدن فرزاندانش و خاطرات وی از روزهای مرخصی و رفتن به خانه و زادگاهش نیز ذکرشده است.
8سال دفاع مقدس رزمندگان ایرانی از مرزهای کشور در جنگ تحمیلی با عراق انقدری طولانی بود که هنوز که هنوز است خاطرات جنگی شنیده نشده بسیاری داریم و زخم هایی که هنوز جایشان روی قلب و روح و جسم و جان این مردم مانده.خرابی هایی که درست شدنی نیستند. شیمیایی ها و مجروحان و جانبازان و مفقودالاثرها...
این جنگ حرف هایی بسیاری دارد علیرغم وجود ساخت فیلم ها و سریال ها و چاپ کتاب هایی که هر کدام قصه متفاوتی را روایت کرده و از دیدگاه های مختلف جنگ و خاطرات و مخاطرات آن را به تصویر کشیده اند.
«بازمانده» هم از همین دست آثار است که در قالب کتاب به خاطرات رزمنده ای اهل کلباد در گلوگاه مازندران می پردازد؛رزمنده ای که تنها 17 سال داشت وقتی عازم جبهه ها شد.اوشاهد شهادت همه دوستان و همرزمانش (تقی،ابراهیم،حسین ،بهمن و منصور و خیلی های دیگه ...)بوده و بازمانده جمع رفقایش است.عنوان کتاب هم درست از همین اتفاق وام گرفته شده است و اشاره به ماندن او از شهادت و تنها ماندن او دور از دوستانش دارد.
در بخش هایی از کتاب می خوانیم:«خرداد 1364 همراه دیگر نیروهای اطلاعات به سومار رفتم.عملیات خاصی نبود. وظیفه من در انجا دیده بانی از ارتفاعات و اطراف شهر مندلی عراق بود.همان جا بود که خبر تولد دخترم فاطمه را با تلفن به من دادند.فاطمه هفتم تیر1364 به دنیا امده بود...»
«از هر سو صدای شلیک توپخانه می امد.دستور این بود که تا می توانیم با فاصله حرکت کنیم.چون هواپیماهای دشمن به طرز وحشتناکی جاده های منتهی به اروند کنار را بمباران می کردند.از ابادان به خسرو آباد جاده باریکی کشیده بودند که دست اندازو چاله چوله های عمیقی داشت.آمبولانس ها در رفت و آمد بودند. وارد نخلستان شدیم. همه را پیاده کردند.باد سردی می وزید...»
با صدای بلند فریاد می زد:«عراقیای بی شرف!پدرتون رو در می یارم.» تا این حرف را زد،بچه ها مثل تیری شدند که از چله کمان رها شده باشد.چند نفر آرپی جی زن از بالای خاکریز چند دستگاه تانک را زدند.درگیری با عراقی ها به جنگ تن به تن تبدیل شد...»
«مجروحیت خودم را فراموش کرده بودم.ذهنم رفت سمت مادر سید جعفر،که حالا شده بود مادر سه شهید...»
«یکی از بچه ها گفت:آقا زیارت عاشورا بخونم؟»زیارت را حفظ بود.پشت کامیون زیارت عاشورا را خواندیم و سینه هم زدیم.قشنگی این زیارت به این بود که بچه ها پشت کامیون به سجده رفته بودند...»
«احساس کردم چیزی راه گلویم را بسته است. چشمانم را بستم و تمام خاطراتی که با ابراهیم و تقی داشتم به سرعت از جلوی دیدگانم رد شدند. تقی را چند روز پیش، در هفت تپه دیده و با او خداحافظی کرده بودم. از زمان کودکی با ابراهیم بودم و با او بزرگ شده بودم. حالا آنها رفته، و من مانده بودم. یاد بچههای ابراهیم، مصطفی و حنّانه، افتادم. احتمالاً این موقع شب، هر دو خوابیده بودند...»
این اثر که در ۱۲ فصل از زبان نورمحمدکلبادی نژاد(من راوی) روایت شده است بیانگر خاطرات وی با جمعی از رزمندگان گردان امام حسین (ع) لشکر۲۵ کربلا است که همگی به درجه رفیع شهادت می رسند و از جمعشان تنها او و رسول نبوی باقی می مانند و او به خود لقب بازمانده می دهد.
این اثر علاوه بر خاطرات همراه با عکس هایی از این رزمنده که در مناطق جنگی مختلف و در عملیات های مختلف گرفته شده است می باشد و البته بعضا عکس های شخصی وی نیز در بین این عکس ها دیده می شود.
چاپ اول کتاب «بازمانده» به قلم حجت الاسلام سیدولی هاشمی که سال ۱۳۹۲ به همت انتشارات سوره مهر و با حمایت حوزه هنری استان مازندران منتشر شد در ۳۳۶ صفحه و قطع رقعی چاپ شده است.