به گزارش حلقه وصل، آیتالله علی قدوسی، دادستان کل کشور چهاردهم شهریور ماه ۱۳۶۰ در عملیات ترور به شهادت رسید. در سالروز شهادت وی، بخشهایی از گفته ها با نجمه سادات طباطبایی، فرزند ارشد مرحوم علامه طباطبایی و همسر شهید قدوسی را بازنشر میکنیم.
*چطور شد با شهید قدوسی ازدواج کردید؟
ـ پدرم (علامه طباطبایی) معتقد به ازدواج زود دختران بودند، تعداد شاگردانشان هم زیاد بود و شهید قدوسی هم از شاگردان برازنده و گلچین پدر بودند که از من خواستگاری کردند و در سیزده سالگی من به عقد ایشان در آمدم بنابراین یکی از این شبهای پنجشنبه که حاج آقا درس داشتند ایشان از من خواستگاری کرده بودند البته من از شش سالگی خواستگار داشتم (با خنده)!
*با شهید قدوسی چقدر فاصله سنی داشتید؟
ـ 14 سال. زمانی که من کلاس سوم بودم برادر شهید قدوسی با پدر صحبت کرد اما حاج آقا گفتند که فعلا زود است خلاصه کلاس ششم که رسیدم با اصرار مرحوم مرتضی جزایری و دیگران پدر پذیرفتند. آقای جزایری به پدر گفته بودند که شما چه عیب و ایرادی در این پسر میبینید؟ ایشان هم جواب داده بودند که ما فقط عروس تحول نمیدهیم یک مادر، زن، همسر، کدبانو تحویل میدهیم بنابراین چند سالی شد تا ایشان موافقت کردند. آقای قدوسی پسر آخوند ملااحمد اهل نهاوند و آن زمان خیلی برازنده بود خطبه عقدمان را هم آیتالله شبیری خواندند.
*از ازدواج با ایشان راضی بودید؟
ـ بله شهید قدوسی بسیار مهربان بودند و با اینکه من سن کمی در زمان ازدواج داشتم بسیار مراعات مرا میکردند حتی یادم است که به من گفتند همه امکانات زندگی را برای من فراهم میکنند و هیچ گاه هم به من دستور نمیدادند ایشان هم سیاست مدار بود غیر مستقیم مسائل زندگی را به من آموزش میدادند.
*کجا زندگی میکردید؟
- ابتدا قم بودیم به این دلیل که شهید قدوسی درس آیتالله بروجردی، محقق داماد و امام خمینی (ره) میرفتند.
*مهمترین خصوصیات همسرتان را توصیف کنید؟
ـ بنده 27 سال با شهید قدوسی زندگی کردم، ایشان هیچگاه به دیگران برای کارها دستور نمیدانند، رضا خدا را در همه کارها در نظر داشتند، منظم و دقیق به درسها و کارهایشان میرسیدند و هیچ گاه بی نظم نبودند، بسیار مهمان نواز بودند و همیشه خانهمان پر از مهمان بود.
یکی دیگر از خصوصیات مثبتشان احترام به بزرگترها بود یادم نمیآید که زمانی جلوی پای مرحوم علامه و دیگر بزرگترها بلند نشده باشند یا اینکه همیشه دوزانو نزدیک درب اتاق در حضور حاج آقا مینشستند هر زمان شهید قدوسی هم میآمدند پدرم تمام قد بلند میشدند. بنابراین آقای قدوسی بسیار مراعات پدر و مادر و دیگر بزرگترها را میکرد.
*خبر شهادت ایشان را چطور به شما دادند؟
ـ ابتدا پسرم محمدحسن شهید شد شهید قدوسی مرا به خارج از تهران فرستاده بود بعد فهمیدم که پسرم شهید شده است به فاصله شش ـ هفت ماه بعد از آن هم پدرش شهید شد.