به گزارش حلقه وصل: این روزها با حجم عظیم تبلیغات مربوط به (Black Friday) یا همان جمعه سیاه روبرو هستیم. بازار پر زرق و برق تبلیغات مربوط به آن، از کف خیابان و فضای مجازی فراتر رفت و به تبلیغات صداوسیما هم رسید. در واقع، صداوسیما نیز به صورت غیر مستقیم و بدون اشاره به نام جمعه سیاه، در دام این هیاهو افتاد.
قبل از هر چیز باید گفته شود که اساساً کسی مخالف خرید و فروش کالاها و برطرف کردن نیازهای ضروری مردم نیست. کسی مخالف تخفیف به مصرف کننده نیست؛ اتفاقاً حمایت از مصرف کننده، خیلی هم خوب است. کسی مخالف فروش کسب و کارها نیست، اما همه قضیه این نیست؛ آن روی سکه را هم باید دید. اینکه برخی کسب و کارها از این شرایط سوء استفاده کنند و مردم را فریب دهند، بد است. اینکه مردم به سمت مصرف گرایی، اسراف و تجمل گرایی کشیده شوند، بد است. اینکه با بمباران تبلیغات، نیاز کاذب در میان مردم به وجود آید، بد است. اینکه مردم زیر بار قرض و هزینههای غیر ضروری بروند، بد است.
اما در این میان، واقعاً جای پرسش و تأمل وجود دارد که جمعه سیاه - که مربوط به خرید آخر سال میلادی و مختص غربی هاست - اساساً چه ارتباطی به زندگی مردم در ایران و آذرماه سال شمسی دارد؟ حقیقت این است که متأسفانه در فضای جامعه امروز ما از آنجایی که سیاستگذاری و حکمرانی فرهنگی مورد انتظار صورت نگرفته است، شاهد رخدادهایی هستیم که می تواند آرام آرام منجر به تغییر سبک زندگی مردم شود. کار به جایی می رسد که بدون دلیل و صرفاً از روی تقلید هم شده، برخی گزاره های غربی به راحتی در فضای جامعه، جریان پیدا می کند. در این میان، یله و رها بودن فضای مجازی کشور و همچنین فضای نگران کننده شبکه نمایش خانگی و حتی سینما و در برخی مواقع، صداوسیما نیز نقش برجسته ای دارند.
البته موضوع اصلی، جمعه سیاه نیست. موضوع آنجایی نگران کننده می شود که در یک نگاه کلان، خطر تغییر سبک زندگی اسلامی - ایرانی در جامعه احساس شود. برای مثال، روز عشق یا عشاق که به ولنتاین معروف است، هالووین و مانند آنها از جمله رویدادهایی است که ریشه های مسیحی و غربی دارد و مختص آنهاست؛ اساساً هیچ ارتباطی به جامعه ایرانی ندارد. غرب، عشق ورزیدن به خانواده و همسر را باید از ایرانیها و آموزه های اسلام یاد بگیرد؛ حال، چرا ما باید به یک فرهنگ وارداتی - که جنبه پر و بال دادن به روابط ناسالم میان دختر و پسر هم در آن وجود دارد – اهمیت دهیم؟ آن هم از جایی که خودش دچار بحران معناست و بنیان خانواده و عشق حقیقی در آن متزلزل شده است؟!
مثال دیگر که اتفاقاً اهمیت زیادی هم دارد و البته ظاهرا راه گریزی از آن نیست، موضوع زندگی در آپارتمان است که به شیوه کنونی آن، یک فرهنگ مخرب وارداتی است. شاید بتوان برای مراکز اداری و مانند آن، جایی مانند آپارتمان را تجویز کرد، اما این نوع سبک معماری، آسیب های فرهنگی، اخلاقی و احتماعی برای جامعه به همراه دارد. در حال حاضر بخش زیادی از مردم از آپارتمان ها رویگردان هستند ولی به دلیل مسائل اقتصادی، مجبور هستند که زندگی محدود و بسته آپارتمان با آفات آن را تحمل کنند.
همچنین، پدیده هایی نظیر نگهدای حیوانات خانگی به ویژه سگ بازی که به طور محسوسی رو به رشد است را نیز باید در همین راستای تغییر سبک زندگی نگریست.
به طور کلی، زندگی در دنیای فعلی با این همه تغییر و تحول، لوازمی دارد. وقتی ارتباطات، گسترده میشود، به همان اندازه باید نسبت به فرهنگ، آداب، رسوم و ارزشها نیز حساسیت نشان داد. کشورهای غربی نیز نسبت به همان چیزهایی که برایش ارزش دارد – چه صحیح باشد و چه غلط – حساسیت دارند. از همین رو، باید در عرصه های گوناگون مدیریتی جامعه، همواره پیوست فرهنگی وجود داشته باشد.
برای مثال، همین عدم وجود پیوست فرهنگی و نگاه کلان موجب شد که ما به صورت سراسیمه، مقولاتی نظیر پیامرسان و شبکه های اجتماعی را به گونه ای غیر استاندارد وارد زندگی مردم کنیم. نتیجه این رفتار، وارد شدن انواع آسیب های فرهنگی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی بود. حال اینکه می شد با یک پیوست فرهنگی منسجم، مدل فعالیت پیامرسان ها و شبکه های اجتماعی را در یک جامعه ایرانی - اسلامی ترسیم کرد و مردم را از مزایای آن بهره مند ساخت.
در هر صورت، تغییرات سبک زندگی مردم و دوری آنها از فرهنگ و رسوم متعالی، موضوعی نیست که طی یک شب اتفاق بیفتد. این مقولات به صورت نرم و تدریجی رخ می دهد؛ همه ساحت های زندگی را هم درگیر می کند. از نحوه تعاملات روزمره گرفته تا نوع پوشش، نوع غذا خوردن، نوع خانه، نوع تربیت و آموزش، نوع خرید و فروش و... . اینجاست که نقش نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و همچنین جایگاه خواص و نخبگان، برجسته خواهد بود.