
به گزارش حلقه وصل: تا همین چند سال پیش ماه رمضان برایم خلاصه میشد در همان روزهداری، بعد از نماز صبح، اگر عطر افسونگر خواب بیهوشم نمیکرد چندصفحهای هم قرآن میخواندم. گاهی پیش میآمد که تا افطار ذکری را روی زبان دوره بگیرم و دانههای تسبیح را بالا و پایین کنم اما بیشتر روزهدار از رمق رفتهای بودم که روزمرگیهایش را در اولویت چیده بود. بعد از افطار هم که تلویزیون علی برکت الله آنقدر سریال پشت سر هم برایمان ردیف کرده بود که حتی امان نمیداد سفره را از وسط خانه جمع کنیم. ما هم سنگینی تن و جانمان را بهانه میکردیم و تا آخرین سریال، وفاداریمان را به صدا و سیما حفظ میکردیم.
اوضاع سالها همین بود تا حدیثی از امام صادق علیهالسلام به چشمم آمد:«زرنگ کسی است که در کار آخرت زیرک باشد». من زیرک بودم؟! کسی که ماه مهمانی خدا را اینطور گذرانده بود، زیرک بود یا جاهل و نادان؟!
حالا درست که خواب روز دار عبادت است و نفَس كشيدن او، تسبيح، اما از بهترین ماه خدا فقط همین چند قلم را میخواستم در کولهبار بندگیام بگذارم؟! شبیه کشاورزی بودم که از باغ سیب چند هزار هکتاریاش فقط یک سبد چیده بود و بقیه را رها کرده بود تا روی شاخه پلاسیده شوند. امسال اما میخواستم زیرک باشم. میخواستم از باغ چندهزار هکتاریام چیزی بیشتر از یک سبد بچینم!
هربار سوال خدا را بیجواب میگذاشتم!
حکمت ۱۴۵ نهجالبلاغه تیر خلاصی بود بر سبک و سیاق روزهداریام آنجا که میفرمایند:«چه بسيار روزه داري كه از روزهاش جز گرسنگي و تشنگي سودي نَبَرد.» نکند من هم یکی از آن بسیارها بودم؟! دفتر و خودکارم را آوردم باید از امسال سحرهایم تغییر میکرد. زنگ ساعت خودش را میکشت تا بیدارم کند، انصافا همیشه تا چند لقمه اول غذا سر سفره خواب بودم، صدای استاد سید قاسم موسوی قهار که دعای سحر را میخواند هر چند دقیقه یکبار چرتم را میپراند. سفره که جمع میشد حالا باید در فرصت باقی مانده از ترس تشنگی آب ذخیره میکردم.
شیطان انگار ساعت کوک کرده بود برای وقت اذان، نمیدانم حکمتش چه بود تا اذان میگفت رختخوابها بیشتر وسوسهام میکردند، همین میشد که نماز را هولهولکی میخواندم و میخوابیدم!
سحرهای بیثمر پشت سر هم سی روز تکرار میشدند و دقیقا لحظهای که به نقل از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم خداوند ندا میدادند:«آیا درخواست کنندهای هست که از من درخواستی کند؟ آیا رجوع کنندهای هست که از من پوزش طلبد؟ آیا استغفار کنندهای هست که من او را بیامرزم؟» من یا خواب بودم یا درگیر خوراک و هربار سوال خدا را بیجواب میگذاشتم!
ضربه دوم را وقتی خوردم که فهمیدم بهترین اوقات ماه رمضان همین سحرهاست که من بیفایده میگذرانمشان. اگر قرار بود بنده مارکداری شوم و خدا کیف کند از روزهداریام، اینطور نمیشد! گوشه دفترچهام نوشتم که امسال دوست دارم شبیه امام سجاد علیهالسلام دعای ابوحمزه ثمالی را بخوانم، میدانم ضعیفتر از آن هستم که حوصلهام به زیادی صفحات دعا بکشد برای همین برای رو کم کنی شیطان هم که شده عهد کردهام هر سحر حداقل چند فرازش را بخوانم.
عجب بندهای داری!
چند دقیقه بعد گوشهایم هم در دفترچه یادداشتم رسالتشان را پیدا کردند. از این به بعد موقع پخش دعای سحر حواسم را میخکوب دعا میکنم. نمینشینم به بیهودهگویی که غذا چقدر شور شده یا فلانی چه کرد و آن یکی چه گفت! گوشم را ششدانگ سند میزنم به نام استاد قهار و فرازهای دلنشینی که زمزمه میکند. اصلا اگر خوب گوش کنم شاید ماه رمضان امسال بعد از این همه وقت دعای سحر را حفظ کنم و پزش را به خدا بدهم که عجب بندهای داری!
شاید چشمهایم را هم به کار بگیرم و ترجمههای زرد رنگی که هر چند دقیقه یک بار روی صفحه تلویزیون ظاهر میشود را بخوانم. حداقل بعدا پیش خدا آبرویم را نمیبردند و گلایه نمیکنند که این بندهات هیچ کار مفیدی برای ما نکرد جز دیدن سریال و دیدن تکرار سریالهای تکراری. با سریالها روزه گرفت و با سریالها افطار کرد!
من و خوبانِ خدا، شما همه!
تا اینجای کار وقتی از من نمیگرفت، گوشدادن به دعا، زنده کردن اوقاتمرده بود و خواندن چند فراز از دعای ابوحمزه هم کار ده دقیقه! برنامه پر و پیمان سحرم هنوز کم و کسری زیاد داشت برای همین هم دنبال آیات و روایات گشتم.
آیه ۱۸ سوره ذاریات سفارش به استغفار کرده بود:«وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ » دنبال ماجرا را گرفتم و نتیجه تحقیقاتم به آنجا رسید که گویا خداوند در وصف بندههای خاص و مارک دارش فرموده است:«و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش میکردند.» بندگان خاص؟! خود خودش بود! وصف خودم! برای همین زود نشست گوشه دفتریادداشتم:«سحرها حتما استعفار میکنم.» حالا قبول که بندهی خاص خدا نبودم اما ادایشان را که بلد بودم دربیاورم!
خدا خیر بدهد امام باقر علیهالسلام را که راهی نشانم داد تا خودم را زودتر بین آن جمع خوبان جا کنم:«کسی که در وقت سحر، هفتاد بار از خدا طلب آمرزش کند، از اهل این آیه [و از مصادیق آن] میباشد». نوشتهی دفترچهام تکمیلتر شد:«وقت سحر ۷۰ مرتبه استغفرالله ربی و اتوب الیه» روبهرویش هم چند ضربدر زدم که اصلا فراموشم نشود. کاری نداشت تا آن چایی که مامان همیشه سفارش میکند موقع سحر بخوریم سرد میشد بندهای انگشتم را تسبیح میکردم و ذکرم را میگفتم. اگر بیشتر هم طول میکشید مشکلی نبود. بالاخره بندهی برگزیدهی خدا بودن خرج دارد، به همین سادگیها که نیست! شاید خدا هم منتظر بود ببیند چقدر برایش خرج میکنم.
یک معامله پر سود البته اگر حسودخان بگذارد!
کار خدا بود که یادم آمد آیتالله مجتهدی تهرانی توصیه کرده است:«اگر کسی میخواهد زنگار دلش پاک بشود، باید موقع سحر قرآن بخواند». نمیدانم اصلا این سخنرانیشان را کی و کجا شنیده بودم اما احساس میکنم فرشته شانهی راستم نشسته و تند تند برایم تقلب میرساند. بنده خدا پیش دوست و آشنا سوژه شده که بیکار است و از بس چیزی ننوشته جوهر خودکارش خشک شده، طفلکی حتما ذوق زده شده وقتی فهمیده خیال دارم امسال ماه رمضان دست و بالش را به کار بند کنم.
خلاصه که چرتکه انداختم و دیدم عجیب این پیشنهاد آیتالله مجتهدی برایم میصرفد! همینطوری در ماه رمضان، خدا یک آیه را گرانتر و دولا و پهنا از من میخرد و برایم اجر یک ختم قرآن مینویسد حالا فکرش را بکن همین اجر چند برابر شده هم در سحر گرانتر و ارزشمندتر میشود! پیشنهاد وسوسهانگیزی است نمیشود جایش در دفترچهام خالی بماند. حداقلش این است که یک سوره کوتاه میخوانم، از همانهایی که حتی بچههای کلاس اولی هم بلدند. قدر خوب است! پیامبر به سوره قدر در ماه رمضان حسابی سفارش کرده. پس قرارمان این باشد که هر سحر یک صفحه قرآن بخوانم، اگر شیطان زیادی غل و زنجیرم کرده بود و نگذاشت پای قرآن بنشینم، سورههای کوچک را از حفظ میخوانم، اگر بازهم حسودخان همهی ارتشش را ردیف کرد که من از این معامله پر سود جا بمانم، صوت قرآن را میگذارم، اینطوری تا خوابم ببرد حداقل چند آیه گوش دادهام. بهتر از این است که هیچ چیز کاسب نشوم و با دست و دلبازترین خریدار دنیا معامله نکنم!
از یک بنده زیانکار تا ارتقا به مرحله قد افلح المومنین
نمیخواهم وظایفم را زیادی سنگین کنم، برای من که تازه میخواهم از خسره الدنیا و الاخره بودن به مرحله قد افلح المومنین ارتقا پیدا کنم همین چند کار ساده هم شروع خوبی است. خدا هم راضی نیست بندهی تنبلش بیشتر از این به زحمت بیفتد. بقیه ماجرا با سیستم «از تو حرکت از خدا برکت» حل میشود. البته اگر با چهارتا غیبت و پنجتا تهمت کبریت زیر ثواب سحرهای روزهداریام نکشم و دودشان نکنم!
حسن ختام سحرها را میگذارم برای دعای عهد...توی دفترچهام مینویسم:«این ماه رمضان خودم را به امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف ثابت میکنم. این ماه رمضان از غیبت بیرون میآیم امام حاضرِ من!»بعد هم از آن ضربدرهایی که بالاتر زده بودم ۶،۷تایش را جلویش میکشم. اینجا تنها جایی است که نمیخواهم تخفیف قائل شوم، شیطان کوچکترین دخالتی کند که آی بیا ببین چه پتوی گرمی و چه رختخواب نرمی، صاف و بی رودربایستی میزنم در دهنش!
دوست دارم وقتی خدا سحر به سحر یکی یکی سراغ بندههایش را میگیرد و میپرسد: آیا درخواست کنندهای هست تا او را اجابت کنم؟! آبروی روزهداری ام را روی دست بگیرم و چشمهای اشکیام را نشانش بدهم و بگویم: اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن و در ظهورش برای ما شتاب فرما که دیگران ظهورش را دور می بینند و ما نزدیک می بینیم، به مهربانی ات ای مهربان ترین مهربانان.
«زینب نادعلی»