حلقه وصل: جعفر علیان نژادی، خبرنگار، در یادداشتی نوشت: این روزها گفتارها، متنها، یادداشتها و تحلیلهای بسیاری به زبانهای مختلف و با گرایشهای سیاسی متنوع درخصوص حوادث پیشآمده، تولید و منتشر شده است. بهزعم نگارنده، اکثر قریببهاتفاق این متون نتوانستهاند چهارچوب استدلال یا بحثی را که ارائه دادهاند، از گزند پدیدهزدگی محفوظ بدارند. بهنظر میآید جای تحلیلی که بر جانهای تشنه آگاهی نشسته و نور فهم را در وجود این جانها روشن سازد، خالی است. به ذهنم زد بهجای تحلیل شخصی از حوادث و افزودن نظری دیگر بر این انبوهه گفتارهای تولیدشده، در حد فهم خود تلاش کنم از لابهلای بیانات و اندیشههای رهبری برای این سوال که چگونه میتوان از لایه سیاستزده حوادث عبور کرد، پاسخی درخور بیابم.
۲۹ تیرماه ۱۳۸۸ بود که مقاممعظمرهبری، لازمه عبور از لایه سیاستزده حوادث آن سال را، پناه بردن به عقل درک پدیده، دانسته بودند. «عقل، این سیاسیبازیها و سیاسیکاریهای متعارف نیست؛ اینها خلاف عقل است.»1 در حوادث واقعه با همین عقل است که میتوان از یکطرف مراقب جاهلانه گفتن یا ظالمانه موضعگیریکردن بود و از طرف دیگر موفق به عاقلانهگفتن شد. اما این عقل درک پدیده چیست؟ پاسخ بسیار ساده و سرراست به این سوال، همان عقلی است که انسان را به راه راست هدایت میکند. به نظر میآید با این پاسخ، همچنان اصل سوال باقی باشد؟ یعنی میتوان گفت حالا این عقلی که انسان را به راه راست هدایت میکند، چگونه عقلی است؟ اگر بخواهیم در یک جمله چگونگی این عقل را توضیح دهیم، چنین است: «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان.» عقلی که بهوسیله آن خدای رحمان پرستش شود و بهشت به دست آید.
دست بر قضا این حدیث که از امام صادق(ع) روایت شده، در پاسخ به چنین سوالی بیان شده است. درواقع شرط عبور از لایه رویین و سیاستزده حوادث، بهکار بستن همان عقل تربیتشدهای است که همیشه بهترین جهت و راه را نشان میدهد. اما این عقل قاعدتا قائم به یک عامل و فاعل انسانی است؛ عاملی که تصمیم گرفته عاقلانه رفتار کند، یعنی بهجا سخن بگوید یا موضعگیری کند و در جای دیگر بهجا سخن نگوید و موضعگیری نکند. تنها یک فاعل یا عامل عقلانی است که میتواند در میان حوادث چیزی را ببیند که با چشم سیاستزده یا پدیدهزده دیده نمیشود. تنها فاعل عقلانی است که موفق به دیدن کنه واقعیت درمقابل مشاهده جزئی از واقعیت میشود. بهزعم نگارنده مشاهده عقلانی یک پدیده بهمعنای عبور از لایه روئین واقعیت و رسیدن به کنه ماجراست.
از این نظر، تحلیل عقلانی حتی بهمعنای درک کل واقعیت نیست که بتوان آن را درمقابل تحلیل کسانی قرار داد که تنها به تحلیل جزئی از واقعیت میپردازند، یعنی اینطور نیست که بتوان تحلیلهای جزئی و از زوایای مختلف یک پدیده را کنار هم گذاشت و به تحلیلی کلی رسید و مدعی شد آن تحلیل، تحلیلی عقلانی است. در ماجرای اخیر، عدهای از جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی معتقدند آنچه واقعیت دارد برداشت مردم از حوادث پیشآمده است، چه این برداشت درست و مطابق با واقع باشد و چه نادرست و نامطابق با واقع. مثلا اگر برداشت بخشی از مردم در موضوع حمله تروریستی به حرم حضرت شاهچراغ(ع) این باشد که چنین اتفاقی کار خود جمهوری اسلامی است، این برداشت واقعیت دارد، حتی اگر درواقع اثبات شود، حمله تروریستی کار داعش بوده است. این دسته از جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی درواقع بین واقعیت حادثه رخ داده و واقعیت برداشت غلط مردم تمییز قائل نیستند و چهبسا واقعیت دوم را معتبرتر از اصل ماجرا تلقی کنند، به همین منظور اگر بخواهند چیزی در این خصوص بنویسند، میگویند: «فارغ از واقعیت حمله تروریستی داعش به حرم شاهچراغ(ع)، آنچه اهمیت دارد، برداشت مردم از حادثه رخداده است». یعنی گویا به هر دوطرف ماجرا قائلند و مدعیاند که ما کل واقعیت را تحلیل کردهایم.
مسلما تحلیل این طیف از کارشناسان و آن بخشی از مردم که برای آنها، درستی یا نادرستی برداشتشان با واقعیت، محلی از اعراب ندارد، عقلانی نیست، یعنی از این تحلیلها راهی به شناخت کنه واقعیت نمیتوان یافت. بااینحال بهنظر میآید نوعی فهم درک پدیده در این دسته وجود دارد. همان درکی که در لایه روئین یا نمادین واقعیت میماند. بههرحال این نوع فهم هم قائم به یک فاعل یا عامل انسانی است. فاعل و عاملی که ظاهرا از نوعی عقل هم تبعیت میکند؛ عقلی که البته راهبر به پرستش خداوند نیست. عقلی که مسیر دیگری را نشان میدهد. گویی عقلی دلبخواهی و تابع تصویر و برداشت افراد است، یعنی ملاک و شاخص اعتبار، خود آن فرد یا تحلیلگر است. فاعل یا عامل انسانی چنین عقلی را میتوان همان سوژه در معنای غربی کلمه دانست؛ سوژهای که در معنای عرفی بهعنوان فاعل آگاه مختار یا آزاد یادشده است، اما در معنای دقیقتر همان فاعل نفسانی است.
کرامتالله موللی، شارح و مترجم آثار روانکاوی بهخوبی این موضوع را توضیح داده است: «رنسانس در اروپا با تحولی فکری آغاز شد که آن را موضوعیت نفسانی subjectivity خواندهاند. بهموجب این تحول، انسان مرجع و مناط امور واقع شد. اما این بدان معنی نیست که فرد آدمی بهعنوان موضوع نفسانی فعال مایشاء بوده و بر همهچیز تسلط داشته باشد. آنچه در زبانهای اروپایی subject خوانده میشود، متبادر بهمعنای تابع است. خصوصیت اصلی این سوژه تبعیت از ضوابط و روابط (نفسانی) است که بر او حاکم است. موضوعیت نفسانی حاکی از عطف نظر به فردیت است و لذا میتواند مورد سوءتعبیر قرار گرفته، افراد جامعه را به من فرعونی و خودشیفته آنان سوق دهد. درواقع فاعل نفسانی، تابع عقلانیت نفسانی است. از عقلی پیروی میکند که نفس او خط و مرزهایش را ترسیم کرده است، به همین دلیل برای او، برداشت عدم مطابق با واقع نیز معتبر است. دروغ نیز معتبر است، حتی دروغ بزرگتری که مطابق با ضوابط و رابط نفسانیاش هست، برای او باورپذیر و لذتبخشتر است.»
درمقابل فاعل نفسانی، فاعل عقلانی قرار دارد که همان انسان خردمند است. انسان خردمندی که تربیت عقلانی شده، مومن به مسیر الهی است. انسانی که عقلش، وی را به پرستش خداوند، معطوف میکند. عقلانیت فاعل عقلانی از تقرب به خدا نشأت میگیرد، اما عقلانیت فاعل نفسانی از تقرب به خود ناشی میشود. از عقلانیت فاعل عقلانی، آگاهی برمیانگیزد، از عقلانیت فاعل نفسانی جهل و آگاهی کاذب، روان میشود. فاعل عقلانی، به ستیز با جهل برمیآید، فاعل نفسانی به ستیز با آگاهی مشغول است. تبدیل آحاد انسانی به فاعل عقلانی آنچنان اهمیت داشته که به بیان رهبری تربیت عقلانی در درجه اول بعثت نبیاکرم(ص) قرار دارد. درواقع در کارنامه همه پیامبران دعوت به عقل در درجه اول است. از این مهمتر آنکه مهمترین عامل جهل، همان نفس است که نیاز به مهار عقلی دارد. این حدیث از پیامبر که در بیان رهبری آمده است، بهخوبی معنا و مقصود این یادداشت را روشن میسازد: «انّ العقل عقال من الجهل و النّفس کمثل اخبث الدّواب، فان لمتعقل حارت. عقل عقال جهل است؛ این پایبندی است که مانع میشود از اینکه انسان با جهالت حرکت کند. نفس انسان مثل شرورترین حیوانات است، وقتی این نفس را عقال نکردید، مهار نکردید، کنترلش را در دست نگرفتید، سرگردان میشود، با این سرگردانی است که مشکلات به وجود میآید برای انسان در زندگی شخصی خود، در زندگی اجتماعی خود و برای یک جامعه انسانی.»2
برای عبور از لایه سیاستزده پدیده نیازمند، عقل درک پدیده هستیم، عقل درک پدیده نزد فاعل عقلانی است. فاعلی که تحتتربیت عقلانی قرار گرفته و برای مقابله با جهل یا آگاهی کاذب، به تقویت و رشد عقلانی و ترویج آگاهی صادق مشغول است. با این عقل است که میتوان کنه واقعیت حادثه را فهمید و از سیاسیکاری و موضعگیری غلط برحذر شد. نگارنده اگر بخواهد برمبنای اندیشه رهبری دو شاخص برای رسیدن به کنه واقعیت حوادث ارائه کند، آن دو شاخص چنین است: اول باید موانع فهم صحیح را با وساطت عقل عبادی شناسایی و بیان کنیم. دوم باید دید در هر نوع تحلیل، سخنگویی و موضعگیری پیرامون حوادث درحال تقرب به خود هستیم یا تقرب به خدا؟ «بین خودمان و خدا ببینیم، در بیان این حرف اخلاص داریم یا خیر؟» به فکر خداییم یا نه؟ من دارم برای خاطر خدا، رضای خدا حرف میزنم یا برای خاطر جلبتوجه شما دارم حرف میزنم؟ برای خاطر خداست یا برای خاطر دل مستمع و غیرمستمع است؟ معیارش این است. به خودمان مراجعه کنیم؛ قاضیالقضات نسبت به انسان، خود انسان است. خودمان را فریب ندهیم؛ بفهمیم چه کار میکنیم؛ بفهمیم چه میگوییم؛ چه حرکتی میکنیم.»3
در پایان این یادداشت، اگر بخواهیم بر مبنای همین دو شاخص، کنه واقعیت حوادث پیشآمده را فهم کنیم، عقل عبادی که متوجه آگاهیبخشیهای رهبری است، اینچنین راهنمای ماست: اول، بزرگترین مانع فهم حادثه، طبیعی سازی نقش دشمن و ندیدن دست او در پدید آمدن حادثه و روایت حادثه است، این موضوع نیاز به تبیین دارد. دوم. از افتادن در دام دوقطبیها و دوگانهسازیهای فاعلان نفسانی و جریانات غیرانقلابی که بهدنبال بهرهبرداری جناحی و سیاسی از حادثه رویداده هستند، برحذر باشیم. دوگانه خشونت و خشونتپرهیزی، دوگانه واقعیت و حقیقت، دوگانه کشته و شهید، دوگانه میانهرو و تندرو و... .
پینوشت:
1- بیانات در سالروز عید سعید مبعث. 1388/04/29
2- 1388/04/29 بیانات در سالروز عید سعید مبعث
3. همان