به گزارش حلقه وصل، عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: حجاب که بهخودیخود یک مسئله فرهنگی- اعتقادی است، نباید به امر سیاسی تبدیل شود و کمکم اصل هنجارشکنی به حاشیه برود و منازعه بین اسلامگرایان و براندازان سکولار جایگزین آن شود.
حقیقت این است که گشت ارشاد با بدحجابی بهمعنی عرفی آن کاری ندارد و اصلا مثال کلیشهشده «۲تارمو» محل منازعه نیست که اگر بود باید پلیس به ۱۵ تا ۲۰میلیون خانم تذکر میداد و برخورد میکرد.
آنچه پنهان میماند اینکه جامعه هدف گشت ارشاد بدحجابی عرفی-تربیتی نیست، بلکه چند دسته هستند که شاخکهای گشت ارشاد را حساس کردهاند که عمل آنان فراتر از ناهنجاریهای عرفی است.
«سیالیّت جنسیتی» یکی از این موارد است. دختری که پسرانه بیرون میآید تا جلبتوجه کند، پسرگونه باشد، کلاه و شلوارک و... دوم گروهی هستند که لباس راحتی درون منزل و بیرون آنها خیلی متفاوت نیست و حداقلها را هم رعایت نمیکنند.
سوم کسانی هستند که بدحجابی آنان امری عرفی-تربیتی و فرهنگی نیست که عناد میورزند و همزمان برای تقابل با پلیس سناریو میچینند که دوربین و جیغ ۲ عنصر این سناریو است.
پلیس هم از عواقب جنگ روانی هر برخورد آگاه است اما حقیقت این است که زمانی پلیس وارد میدان دستگیری یا برخورد میشود که ۳دسته ذکرشده درصدد شکستن اقتدار آن برمیآیند و طبیعی است که پلیس درصدد اثبات اقتدار خود برمیآید که البته بعضا اجتهاد در صحنه از جهت روش مواجهه مشکلساز میشود.
هیچ نظرسنجی در کشور نداریم که بالای ۷۰درصد مردم طرفدار حجاب نباشند اما درعینحال برخورد قهری با اقلیت ساختارشکن را نمیپسندند. شاید صدها جلسه برای اینکه چه کنیم در سالهای متمادی تشکیل شده است.
برخی بر این باورند که فرهنگ لذتگرای غرب پیشرونده است و انقلاب اسلامی فقط در آن اختلال ایجاد کرد، اما هستند دیگرانی که حجاب را فقط امری شرعی نمیدانند بلکه آنرا مانند زبان، مذهب و جغرافیا جزو هویت ایرانیان میدانند که عدهای چوب حراج به آن زدهاند. با این حال مواجهه با حجاب سطح کوتاهمدت و بلندمدت دارد و برخورد قهری نباید روش اول باشد.
کار فرهنگی همراه با خوندل است و البته میوههای آن هم دیررس است.
اما باید چه کرد؟
۱-هنر از اساسیترین روشهای حل مسئله حجاب است. آنچه با هنر آمیخته شود، ماندگار میشود. هنر فاخر الگوبخش و جذاب است. این حجاب تقریبا در سیما و سینمای ما غریب است. هنر الگوبخش، اصل اساسی است.
۲-آموزش و پرورش رکن تربیتی کشور ماست. اگر معلمانی همتراز با فرهنگ ایرانی-اسلامی سکاندار تربیت باشند، اثر شخص معلم بینظیر است. محیط مدرسه و دانشگاه، محتوا، ضوابط و تشکل همه ۱۰درصد و معلم و استاد ۹۰درصد تأثیرگذاری تربیتی دارند. جمهوری اسلامی هنوز منزلتی که بهترین و مؤمنترین جوانان این کشور به آموزش و پرورش سرازیر شوند، ایجاد نکرده است. معلم میتواند جامعه را سالم یا فاسد کند.
۳- NGOهای مسلمان میتوانند جایگزین روشهای قهری شوند.
این همه ngoکشور باید بهکار گرفته شود. مردم خود مسئله حجاب را بهروش عاطفی در محله، محیط کار و... حل کنند.
۴-تولیدات البسه بسیار مهم است. واقعیت این است که بازار لباس زنانه ما برای متدینین نیست.
ممکن است گفته شود که تقاضا این است، پس تولیدکننده بهسمت این نوع پوشش میرود. واقعیت اما این نیست که جوان مدلی را در ذهن دارد و در بازار بهدنبال آن میگردد و میخرد بلکه «تقاضاسازی» در ویترین مغازه اتفاق میافتد.
خیلیها بهدنبال مد میگردند نه اینکه مد ذهنی خود را به بازار خرید ببرند. آیا اصناف ما صرفا درآمد برایشان مسئله است و هویت و سالمسازی جامعه فرع آن است؟
۵-گفتوگو بخش فراموششده مسئله حجاب در جامعه ماست. تقریبا نه در کرسی آزاداندیشی و نه در سیمای ما مشهود نیست.
مبتذلپوشان هیچ دلیل منطقی و قابل ارائه ندارند. حرف اول و آخر آنان درباره چرایی پوشش و رفتار خود این است که «به شما ربطی ندارد. دوست دارم!»
فراتر از این خلع سلاح هستند و گفتوگو دست طرف مقابل میافتد و میتوان دهها دلیل عقلی و نقلی و آسیبشناسانه را به میدان گفتوگو آورد و سخن گفت. بدون تردید اکثریت بدحجابان جامعه ما عفیف هستند.
همینها روز غدیر در خیابان ولیعصر بودند، فردا همینها در جرگه عاشوراییان هستند، اما نقص دارند. این نقص فرهنگی را نباید سیاسی کرد. آن ۳دسته که در بدو این نوشتار آورده شد، اقلیت بسیار کوچکی هستند که علاوه بر برخورد باید گفتمان غالب علیه آنان باشد و فضای عمومی را برای خود تنگ احساس کنند. مردم باید به میدان بیایند.
حکومت باید جایش را به مردم بدهد. فرض کنیم اصلا نظام دینی مستقر نباشد. مگر مسلمانان نباید حجاب و امر به معروف را واجب بدانند و تکلیف «مثنی و فرادای» خود را انجام دهند. این هدایت به امر خداست. اسم آنرا تقابل و قطببندی نگذارید. بسمالله.