
سرویس حاشیه نگاری _ حسن قنبری: در مطلب قبل مقدمه ای درباره ورود بزرگان سینما و تلویزویون به فیلمسازی در شبکه نمایش خانگی اشاره کردیم. در ادامه میخواهیم ضمن بررسی حضور برخی دیگر از چهره های مطرح سینمایی در شبکه نمایش خانگی دلایل و همچنین موفقیت یا ناکامی آنها در این عرصه را بررسی کنیم.
منوچهر هادی نام پر کار این روزهای سینما و تلویزیون است ، او سازنده برخی از پر فروش ترین آثار سینمای ایران و به نوعی متخصص بازی گرفتن از مجموعه سوپر استارها در کنار یکدیگر است، هادی در شبکه نمایش خانگی سریال پر بازیگر و پر زرق و برق (عاشقانه) را برای نمایش داشت که حضور ستاره های سینمایی اش در کنار فرزاد فرزین خواننده محبوب موسیقی پاپ در این سریال نیز مجموعه ای پر فروش اما بی فروغ ایجاد می کند که با پایانی باز به امید فصل دوم رها می شود و سر به سر پر است از شیوه ها و دغدغه های زندگی لوکس و گرانقیمت که بالغ بر 90 درصد جامعه کنونی ما قادر به تصور لحظاتی کوتاه از این سریال برای خود نیستند و علاقه و جادبه ای که به دیدن این مجموعه از ستاره چون محمد رضا گلزار ، مهناز افشار ، حسین یاری ، هومن سیدی ، ساره بیات و پانتهآ بهرام و...در کنار هم و در یک قاب است سبب رویکرد مخاطب به سریالی با چنین محتوا و مفهومی تهی در روابط و سب زندگی می گردد.
بهروز شعیبی هم از آن دسته نام هایی است که در روزهای اخیر سوپر مارکت ها فروشنده سریال اش بوده اند (گلشیفته) ملغمه ای از طعنه ، درشت و گزافه گویی و کنایه است که محتوایی جز نیش زدن به هرچه هست را ندارد و به هیچ وجه نشانی از گذشته فوق العاده شعیبی در پرده نشین و دهلیز را به یدک نمی کشد و خبری از فن خاص کارگردانی او در تصاویر گلشیفته دیده نمی شود، این مجموعه هم پر است از بازیگران محبوب سینما ، از مهناز افشار با ظاهری نو تا مهدی هاشمی و نازنین بیاتی و یک هومن سیدی تکراری باقیمانده از مجموعه عاشقانه...؛ گلشیفته نیز رها می شود و جذابیت و خاطره سازی چندانی ندارد ، بماند که هیچ محتوایی را هم به جامعه تزریق نمی کند و قصه اش را فراموش کرده و پی در پی تند و تلخ و بی مهابا کنایه های کودکانه بی جواب می زند.....
(عالیجناب) را سام قریبیان با حضور محبوب ترین ستارگان سینمای کشور طراحی و کارگردانی کرده است که در ژانر و فضایی تقریبا سیاسی و متوهم روایت می شود و هیچ گونه سنخیتی با شرایط و حال و روز جامعه اش ندارد و در دنیایی غریبه سیر می کند، هیچ گونه بازخورد مناسبی از مخاطب نمی گیرد و باز هم بدون پایان رها می شود تا ادامه ای باشد بر مجموعه های بی پایان و پول ساز شبکه نمایش خانگی.
(ابله) مجموعه ای است که آن را کمال تبریزی ساخته است، یک کمدی دیگر که با نوسانات در انتشارش هیچ گونه جایگاه و چالشی در ذهن مخاطب نداشته و بدون پایان بندی مناسب رها می شود تا کارگردان به باقی آثار و کارهایش برسد و خاطره ای تلخ برای مخاطب از کارنامه هنری کمال تبریزی در یاد و خاطرش بماند، ابله نیز مجموعه از ستارگان سینما و تلویزیون را کنار یکدیگر قرار داده بود.
(آشوب) هم با مجموعه ای از ستارگان سینما توسط کاظم راست گفتار تولید شد و در 5 قسمت بازخورد مناسبی از مخاطب و بازار نگرفت و به دلیل همزمانی پخشش با شهرزاد حسن فتحی آنچنان که باید دیده هم نشد و نامی از خود به جای نگذاشت.
(آسپرین) هم در فضایی متوهم و غریب روایت می شد که مخاطب ارتباط چندانی با این اثر برقرار نکرد، سریال فضای و سبک خاصی را دنبال می کند بطور مثال در نخستین قسمت ها مخاطب با یک اکشن پلیسی مواجه می شود که ناگهان بدل به یک فضای جنایی و روانشناختی می شود و راهش را به سمت یک ملودرام اخلاقی پیش می گیرد تا سردرگمی را در مخاطب به جای گذارد و تنها نکته متمایز و قابل توجهش عدم استفاده چندان آن از سوپر استارهای سینما است.
و اما این روزها نامی دیگر با پوسترهای تازه اش بر دیوار ها و ویترین فروشگاه ها و شهر نقش بسته است ، مجموعه (ممنوعه) اثری از امیر پور کیان و با حضور خیل مجدد ستارگان سینمایی کشور ، مجموعه ای که شباهت هایی به قلب یخی و عاشقانه در سبک زندگی مورد بحثش دارد و در زندگی های لوکس شمال شهری پیگیری می شود و درد و مشکل قشر مرفه جامعه را مورد بررسی قرار می دهد با این تفکر که ضعف های این زندگی نوعی عبرت آموزی است اما صد حیف که مسیر اشتباه برای بیان عبرت آموزی به این مردم برگزیده می شود.
با بررسی اجمالی بر این نام ها و مروری بر آنچه گذشته است تقریبا در میابیم سریال های شبکه نمایش خانگی کشور بر خلاف نسخه های خارجی محبوب نمی شوند ، به یادگار نمی مانند و جذابیت شان را پس از اندک قسمتی از آغازشان از دست می دهند ، شاید به گونه ای سازندگانش پس از چند قسمت و فروش ناگهانی نخستین روزهایشان که اغلب بر پایه تصاویر و تبلیغات ستاره هاست از افزودن بر کیفیت آثار خود دست کشیده و کمیت فروش آنها را ارضا می کند.
سریال های شبکه نمایش خانگی بر خلاف مجموعه های تلویزیونی سازمان صدا و سیما به گرد مسائل ، شکست ها و ضعف های اخلاقی انسانی با رویکرد منفی می چرخند و به جای کوششی برای نمایش صحیح این رذیلت بشری آن ها را بوسیله نمایش زندگی جذاب و در رفاه قشر مرفه شهری به نوعی سبک زندگی رویایی بدل کرده و بعنوان محتوا به مخاطب عرضه می کنند، اغلب بدون پایان بندی مناسب و حتی پایان و نتیجه رها می شوند و مخاطب خود را با کوله باری از تردید و تشکیک رها می کنند.