
حلقه وصل؛ تصور کنید وارد فضایی میشوید و جمعیتی را میبینید که در کنار هم نشستهاند و نگاه همه به فردی در صدر مجلس دوخته شده. لبهای آن فرد به هم میخورَد و برخی حاضران با شنیدن حرفهای او آرامآرام اشک میریزند اما شما از آنچه در جریان است، چیزی متوجه نمیشوید. حالا نور مجلس کم و کمتر میشود و دقایقی بعد، همه در حالی که به شدت گریه میکنند، بر سر و سینه میزنند! حالا شمایید و یک حس غریب و کلی سئوالات بیپاسخ...
این، توصیف ناقصی است از حس و حال یک فرد ناشنوا در زمان حضور در مجلس عزاداری ایام محرم یا دیگر مناسبتهای مذهبی. این موقعیت که برای ما، گنگ و ناشناخته به نظر میرسد و محدودیتهایی بسیار فراتر از آن، تنها گوشهای از واقعیت دنیای ناشنوایان است. سهم ناشنوایان از جامعه و امکاناتش همینقدر ناچیز است؛ آنقدر کم که این قشر در گذر زمان، به قشری فراموششده تبدیل شده که نه خود توان دفاع از حقوقش را دارد و نه از نهاد و تشکلی برای حمایتش صدای موثری بلند شده. در این میان اما هستند تک گلهایی که یک بار دیگر ثابت کردهاند بهار، آنقدرها هم دور از دسترس نیست. حجت الاسلام «رضا اژدر محمدی»، طلبه جوان و خوشفکر مشهدی، یکی از همین دلسوزان بیادعایی بود که صدای مظلومیت این قشر بیصدا را شنید و پاشنههای همتش را برای کمک به آنها ورکشید. حالا 10سال از روزی که این طلبه 31ساله قصد کرد زندگیاش را وقف ناشنوایان کند، میگذرد و امروز کارنامه پربارش، گواه موفقیتش در این مسیر است. با ما همراه باشید تا با خادم جوانی که در حرم امام رضا(ع)، آشنا و قوتقلب ناشنوایان است، بیشتر آشنا شوید.
هجرت از دانشگاه به حوزه به عشق ناشنوایان
«پدر و مادرم انتظار هر اتفاق عجیبی را داشتند جز اینکه من بخواهم از دانشگاه انصراف بدهم. از وقتی یادم میآمد، دوست داشتند بچههایشان را در دانشگاه ببینند. ما 5 فرزند هستیم و بقیه خواهرها و برادرهایم همگی تحصیلات دانشگاهی دارند. به همین دلیل خیلی برایشان سخت بود بپذیرند من بعد از دو سال تحصیل در رشته عمران، بخواهم دانشگاه را رها کنم. وقتی گفتم میخواهم به جای دانشگاه در حوزه علمیه درس بخوانم، مخالفت پدر و مادرم وارد فاز جدیدی شد. وقتی توضیح دادم خلأیی که در چند سال حضور در هیئت ناشنوایان در زمینه ارتباط این قشر با روحانیون دیدهام، مرا مصمم کرده وارد این مسیر شوم، پدر و مادرم احساس کردند مقصر صلی در این زمینه، خودشان هستند. خودشان را سرزنش میکردند و میگفتند: «چه اشتباهی کردیم! کاش تو را وارد هیئتمان نمیکردیم که اینطور تحت تأثیر قرار بگیری و بخواهی مسیر زندگیات را تغییر دهی...»
هنوز ماجرا شبیه یک قصه رمزآلود است. دارم ارتباط بین تغییر مسیر «رضا اژدر محمدی» از دانشگاه به حوزه، هیئت ناشنوایان و پدر و مادرش را در ذهنم حلاجی میکنم که جملات بعدیاش عهدهدار این گرهگشایی میشوند: «من در خانوادهای متولد شدم که پدر و مادر هر دو ناشنوا هستند. بنابراین کاملاً با شرایط زندگی، مشکلات و نیازهای این قشر آشنا بودم و ازآنجاکه دلم میخواست قدمی برای کاهش مشکلاتشان بردارم، تصمیم گرفتم وارد حوزه علمیه شوم تا بتوانم به شکل تخصصی به ناشنوایان خدمت کنم.»
وقتی مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق «نمیآورد»!
اما چرا حوزه؟ طلبه جوان داستان ما دنبال چه خدمتی بود که تحصیل در حوزه میتوانست برای انجام آن آمادهاش کند؟ میپرسم و در پاسخ میگوید: «جرقه این ماجرا از دل یک هیئت خاص زده شد. ناشنوایان مشهد از سال 85 هیئت «عزاداران علمدار کربلا» را برای جمع خودشان تأسیس کرده بودند و با توجه به اینکه پدرم آشپز هیئت بود، من هم مرتب به این محفل رفتوآمد داشتم. آنجا میدیدم روحانیونی بهعنوان سخنران به هیئت میآیند اما نمیتوانند ارتباط خوبی با ناشنوایان برقرار کنند. شکل برگزاری مراسم به این صورت بود که حتماً باید در کنار سخنران، یک مترجم هم میایستاد تا با زبان اشاره، حرفهای او را برای ناشنوایان ترجمه کند. این موضوع باعث میشد افرادی که پای منبر بودند، خواه ناخواه به جای نگاه کردن به سخنران مجلس به مترجم خود نگاه کنند و این مسئله کار را برای سخنران سخت میکرد. روحانیون در هیئت ناشنوایان از یک طرف نمیتوانستند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند و از طرف دیگر، لازم بود برخی مفاهیم را برای ناشنوایان که هیچ پیشزمینه ذهنی در آن زمنیه نداشتند، سادهسازی کنند یا مطالبی که هفته قبل مطرح کرده بودند را دوباره برایشان تکرار کنند.
حجت الاسلام «رضا اژدر محمدی»
شرایط را که اینطور دیدم، فکر کردم بهتر است خودمان آستین بالا بزنیم. بهاینترتیب، من و یکی از دوستانم به نام «مهدی ظریفی» که او هم پدر و مادرش ناشنوا بودند، براساس ضرورت و کاملاً آگاهانه تصمیم گرفتیم وارد حوزه شویم. گرفتن رضایت پدر و مادر، چند ماه طول کشید و عاقبت به این شرط که همزمان با حوزه، دانشگاه را هم ادامه دهم، موافقت کردند. گرچه من بر سر قولم بودم اما در یک مقطع از طرف حوزه اعلام شد امکان تحصیل همزمان در دانشگاه وجود ندارد و تحصیل در حوزه با توجه به دروس سخت و سنگینش، یک کار تمام وقت است. البته حالا با گذشت 10سال از آن روزها، والدینم دیگر نهتنها ناراضی نیستند بلکه اصلیترین مشوق و پشتیبان من شدهاند.»
اینجا هیئت، بدون صدا برگزار میشود
«بعد از اینکه ما به حوزه رفتیم، دیگر خودمان مسئولیت سخنرانی در هیئت را بر عهده گرفتیم. بهاینترتیب، حال و هوای هیئت کاملاً تغییر کرد. قبلاً سخنران میآمد و یک نفر صحبتهایش را برای جمع ناشنوایان ترجمه میکرد و در این فرآیند، بهطور طبیعی بخشی از مقصود سخنران از دست میرفت. اما حالا ما خودمان با زبان اشاره و بیواسطه برای آنها سخنرانی میکردیم و در عمل میدیدیم این شیوه، تاثیرگذاری بسیار بیشتری بر پامنبریهای ناشنوا دارد. هر غریبهای به هیئت ما سر میزد، میدید مجلس کاملاً صامت است و هیچ صدایی در آن شنیده نمیشود اما آنچه اتفاق میافتاد این بود که انتقال معنا به صورت کامل در آن صورت میگرفت.
بازخوردهای بسیار خوبی دریافت کردیم که نشان میداد جای این فعالیتها چقدر خالی بوده. دوستان میگفتند: «تا قبل از حضور و فعالیتهای شما، بسیاری از ناشنوایان اصلاً از داستان کربلا و حرکت کاروان امام حسین(ع) آگاهی نداشتند! و بعضاً حتی احکام ابتدایی را هم نمیدانستند.» بله، عجیب است. اما این، نتیجه شرایطی است که در جامعه ما برای این قشر وجود دارد.»
تنها در میان جمع
«همیشه برای تشریح شرایط ناشنوایان، یک مثال برای دوستان میزنم. میگویم: تصور کنید ناشنوا هستید. اگر خیلی متدین و مذهبی باشید، در مناسبتهای مذهبی به مسجد سر کوچهتان میروید. آنجا میبینید چراغها خاموش است، یک نفر دارد چیزی میخواند و همه درحالیکه سرشان پایین است، اشک میریزند. شما هم سرتان را پایین میاندازید و خیلی همت کنید، سعی میکنید در چنین مجلسی خوابتان نبرد! هیچ انتقال معنا و معارفی در مجالس عمومی ما برای افراد ناشنوا صورت نمیگیرد و آنها اصلاً متوجه محتوای سخنرانی، روضهخوانی و سینهزنی نمیشوند. تازه، این فردی است که به واسطه خانواده، آشنایی مقدماتی با امور مذهبی دارد. شرایط درباره باقی افراد، بحرانیتر است. این یک مثال کوچک است برای اینکه بهتر درک شود ناشنوایان واقعاً یک قشر فراموششده در جامعه ما هستند که اصلاً دیده نمیشوند.»
هیئت ناشنوایان، طبل و سنج میخواهد چه کار؟!
حالا مشتاقم بدانم واکنش اهالی حوزه نسبت به مأموریت خودخواسته دو جوان دغدغهمند برخاسته از جامعه ناشنوایان چه بود. حجت الاسلام اژدر محمدی در پاسخ گریزی میزند به دستهروی خاص هیئت ناشنوایان در مشهد و میگوید: «نیازی نمیدیدیم درباره شرایط والدینمان و انگیزه ورودمان به حوزه با اساتید و طلبهها صحبت کنیم اما به طور طبیعی این موضوع، کمکم آشکار شد. برای مثال، وقتی در مناسبتهایی مثل عاشورا و تاسوعا، فاطمیه و شهادت امام رضا(ع)، هیئت ناشنوایان با دسته سینهزنی به سمت حرم میرفت، من و مهدی ظریفی، هم دسته را هدایت میکردیم و هم، روی ماشین پیشاپیش دسته میایستادیم و آن چیزی که مداح در حال خواندنش بود را با زبان اشاره برای جمع ترجمه میکردیم. همین فعالیتها بهمرور، دغدغه و انگیزه ما را برای دوستان معرفی کرد.»
حاج آقا مکثی میکند و در ادامه میگوید: «شاید جالب باشد برایتان بگویم در دسته هیئت ناشنوایان هم، بساط طبل و سنج به راه است. برخی به ما میگفتند: «چرا طبل و سنج آوردهاید؟ ناشنوایان که صدایش را متوجه نمیشوند!» اما واقعیت این است که ناشنوایان، ضربِ طبل را متوجه میشوند و با کمک همان، میتوانند خودشان را با ریتم سینهزنی هماهنگ کنند. ضمن اینکه ما در جمعمان، کمشنوا هم داریم و صدای طبل و سنج برای آنها قابل درک است.»
حجت الاسلام «مهدی ظریفی»
دعوتید به مجلس روضه با زبان اشاره
برگزاری مراسم مناسبتی ویژه ناشنوایان، به شهر مشهد اختصاص ندارد. آشنایی 14ساله با ناشنوایان کشور، باعث شده ارتباط نزدیکی با آنها داشته باشم. با همین پیشینه، از طرف این دوستان از بنده دعوت میشود برای سخنرانی به شهرهایشان سفر کنم. آنجا اگر مداح یا روضهخوان نداشته باشند، اجرای مراسم عزاداری را هم خودم بر عهده میگیرم.»
روضهخوانی و زبان اشاره، ترکیب ناآشنایی است. از قدیم الایام، مجلس روضه را صدای گیرای روضهخوانی گرم میکرد که با سوز دل اشعار را زمزمه میکرد. حالا اما از روضهای حرف میزنیم که اساساً بیصداست. حاج آقا انگار سئوالم را از سکوتم خوانده که نپرسیده، در جواب میگوید: «نباید انتظار فضای یک روضه معمولی را در روضه ناشنوایان داشت. مداحی و روضهخوانی برای ناشنوایان، با کشش صدا و لحن حزنآلود و استفاده از دستگاههای موسیقی انجام نمیشود. اینجا تنها چیزی که میتواند مکمل زبان اشاره باشد و تا حدی حزن را به مخاطب انتقال دهد، کم کردن نور در فضای مجلس است. مثلاً ما در هیئتمان در مشهد، فضا را به نحوی مناسبسازی کردهایم که موقع روضه، نور فقط در جایگاه ایستادن مداح باشد و تاریکی فضای هیئت، بتواند منتقلکننده احساس حزن باشد. در چنین شرایطی، اگر اشکی به چشم یک مستمع ناشنوا بیاید، به اعتقاد ما بسیار ارزشمند است چون با وجود تمام این محدودیتها، نشاندهنده این است که مفهوم را درک کرده و دلش شکسته است.»
منبع: فارس