به گزارش حلقه وصل، فیلم «تومان» دومین ساخته مرتضی فرشباف به لحاظ بهره نبردن از حداقلهای سینمایی به فاجعه نزدیک است. اساساً خزعبلسازی تنها مخصوص سینمای کمدی نیست. فیلم تومان نشان داد که فیلم میتواند بدون ژست کمیک به معنای واقعی جفنگ و خزعبل باشد.
تومان یک اثر بیهویت و بیهدف فاقدِ فیلمنامه و حتی یک طرح دوخطی است که ژانرش چیزی جز فریاد و سروصدا و فحش نیست! فیلمساز فکر کرده میتواند یک اثر بکر بسازد، اما این فیلم در حد و اندازه یک فیلم کوتاه تجربی هم از کار درنیامده است؛ اثری درباره قمار که به بدترین شکل ممکن ساخته شده، آیا فیلمساز بعد از تدوین نهایی فیلمش را دیده است؟
تصور میشود نسخهای که ما از تومان دیدهایم، راشهایی از فیلم باشد. مگر فیلم به این آشفتگی میشود؟ تومان با یک ایده دسته جمعی ساخته شده است؛ دیالوگها بداهه گفته شده، موقعیتها یکهویی شکل گرفته، آدمهای فیلم فقط حضور دارند، تیپ هم نیستند، فقط در قابها قدم میزنند، فریاد میزنند، همدیگر را کتک میزنند، برای چه؟ چرا آدمهای این فیلم دیوانه و عقب افتادهاند؟ چرا آدمها بیدلیل اینقدر لمپن هستند؟ چرا فضای فیلم اینقدر چرک و حال بههمزن است؟ فیلمساز فیلم نساخته، این چند نمای خامدستانه با چند آدمی که هیچ کدامشان بازیگر نیستند، لابد به انگیزه این ساخته شده که فیلمساز به شهر و دیار خود ادای دین کند! و همین قدر هم از کار درنیامده است.
فرشباف خواسته مثلاً یک اثر به شدت دلی بسازد، برای همین تومان نمیتواند یک اثر حتی ساده سینمایی باشد چراکه این فیلم با سینما فاصله زیادی دارد. تعدد نما و سکانس و لوکیشن در این فیلم قطعاً باعث نمیشود که تبحر فیلمساز به چشم بیاید و موقعیت جغرافیایی برای فیلمساز تبدیل به خاطرهگویی شده است و اگر بپذیریم که قمار هسته مرکزی این فیلم به حساب میآید، باید بگویم که اساساً موضوعی به این حساسی در لابهلای تصاویر به هم چسبیده از بین رفته است، شروع فیلم تا دقایق ۳۰ یا ۴۰ چیزی را به مخاطب نمیدهد و مخاطب تا آخر فیلم گرفتار ربطهای علت و معلولی است که داوود چه میکند! کار او چیست؟ رابطه او با عزیز و یونس چیست؟ چرا این ربطها تا آخر فیلم ادامه دارند؟ تومان را میشود ادامه داد و تمامش نکرد، نشان دادنِ این تصاویر به هم چسبیده که منطقی در آن احساس و رؤیت نمیشود، چه حُسنی دارد؟
چنین فیلمی برای مخاطب چه ارزشی میتواند داشته باشد. خلق موقعیتهای مقطعی و گذرا نه تنها تخصص محسوب نمیشود بلکه میتواند نابلدی فیلمساز را گوشزد کند. فرشباف در فیلم اولش یعنی «بهمن» نشان داد میتواند به عناصر سینما و تجربهگرایی در محتوا و ساختار نزدیک شود، اما بعد از چهار سال با ساخت تومان ثابت کرد هنوز دوست دارد تجربهگرایی کند و فیلمش هنر و تجربه باشد، اما تومان نه تنها هنر محسوب نمیشود بلکه تجربهای هم نمیتواند باشد، به این دلیل که فیلم در حد الگوهای متوسط هم نمیتواند برای مخاطب راضیکننده باشد چراکه از نداشتن فیلمنامه رنج میبرد و از سوی دیگر توانایی لازم در ساختار را ندارد، فیلم یک اثر ضعیف است که به دلیل زمان طولانی و تعدد سکانسها و از همه مهمتر ضعف در محتوا و ساختار پس از تیتراژ پایانی کاملاً فراموش میشود، چراکه یک اثر بداهه است و هیچ منطقی در مضمون و فرم آن احساس نمیشود، انگار متن و ساختار برای فیلمساز کاملاً شوخی بوده و درونمایه اثر با همان مضامین شلوغ و هپروتی شکل گرفته و خروجی اثر به شدت منفعل است.
این منفعل بودن باعث شده تومان ژست روشنفکری به خود بگیرد که کاملاً فیک و تقلبی است و فقط میتواند دلِ بعضی از منتقدان هیجانزده را خوش کند و اثری برونگر که چارچوب منطقی در متن و اجرا ندارد.
منبع: روزنامه جوان