به گزارش حلقه وصل، انتخابات ریاست جمهوری ورای اینکه چه نتیجهای را پیش روی مردم گذاشت، آبستن اتفاقات جدید سیاسی و جناحی در کشور شد. جریان انقلابی بحث معلومی دارد چون این جریان با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوی و شورای شهر، این امکان را یافت که با جبران ناکارآمدیهای ۸ سال گذشته، پایگاه و جایگاه خود را بین مردم تقویت کند.
جریان اصلاح طلب هم که محزون از، تضعیف پایگاه اجتماعی خود، فعلا کنش موثر و چشمگیر سیاسی از خود نشان نمیدهد.
در این میان اما جریان اعتدال، تحرکاتی دارد. اعتدال البته نه به معنای یک حزب بلکه به عنوان جریانی است که در ۸سال گذشته به نحوی همکار دولت بوده و هست. علی لاریجانی و حسن روحانی را شاید بتوان سردمداران این جریان نامید.
علی لاریجانی و تلاش برای غیریتسازی با نظام
لایجانی در ۸ سال گذشته یکی از حامیان اصلی حسن روحانی بود و اگر او نبود، برجام به تصویب نمیرسید، خیلی از وزرای ناکارآمد روحانی به راحتی استیضاح میشدند و عرصه برای روحانی خیلی تنگ میشد. اما خیلی جاها و از جمله در جریان تصویب برجام، لاریجانی با به میدان آوردن نمایندگان حامی خود، به یاری اهداف روحانی آمد و هم بود که خیلیها مجلس دوران لاریجانی را وکیلالدوله نامیدند تا وکیل الملّه.
یکی دو هفته مانده به انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم، لاریجانی رسما به میدان آمد. تیم خوب رسانهای برای خود به خدمت گرفته بود و معلوم بود که برنامه حسابی برای انتخابات دارد. روز ثبت نام هم با هیبتی خاص در وزارت کشور حاضر شد و ثبت نام کرد ولی نتوانست رای اعتماد بگیرد.
ورای اینکه حضور لاریجانی در میدان انتخابات چه فضایی را میتوانست ایجاد کند، او براساس قانون، دیگر نامزد انتخابات نبود ولی از فرصت ایجاد شده برای فضاسازی تبلیغاتی و مظلومنمایی استفاده کرد. همان موقع بود که مدام به شورای نگهبان نامه مینوشت که دلیل عدم احراز صلاحیتم را اعلام کنید و با پاسخ قانونی شورای نگهبان مواجه میشد.
انتخابات برگزار و آیتالله رئیسی پیروز شد ولی چندین بار لاریجانی بر اعلام دلیل عدم تایید صلاحیت خود تاکید کرد و هر با پاسخ شورای نگهبان مواجه شد که «ما براساس قانون حق افشای دلیل عدم احراز صلاحیتها را نداریم».
اینکه لاریجانی چرا تایید نشد، محل این بحث نیست ولی آنچه بدیهی است تا توانست در عرصه رسانه بر این بوق دمید که «من به ناحق رد شدهام». در آخرین مورد هم در پاسخ به اظهارات سخنگوی شورای نگهبان در مورد عدم اعلام عمومی دلیل عدم احراز صلاحیتش گفت که «به کسی ظلم نکنید؛ حتی به ایهام».
لاریجانی اما در این ایجاد فاصله بین نظام و خود، تنها جایگاه سیاسی خود یعنی مسئولیت قرارداد ۲۵ساله ایران و چین را هم کنار گذاشت. جایگاهی که نه وجهه جناحی دارد و نه مختص دولت فعلی است بلکه قراردادی است که کلیت نظام با آن درگیر است و لاریجانی نیز به عنوان شخصی که سابقه مذاکرات بینالمللی دارد، گزینه مناسبی برای پیشبرد اهداف این قرارداد بود ولی به یکباره خبر آمد که از این موقعیت هم کنارهگیری کرده است.
خروج روحانی از پستو
بعد از تحویل پاستور به آیتالله رئیسی، تقریبا دیگر خبری از روحانی نبود تا اینکه چند روز پیش با انتشار توئیتی با موضوع کشتار شیعیان در قندوز افغانستان، از پستو خارج شد. خیلی ها ورای موضوع این اظهار نظر، این توئیت را بازگشت دوباره وی به عرصه کنشگری سیاسی قلمداد کرده اند.
پس از بحثهای ضد و نقیض در مورد اینکه از او برای عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام دعوت نشده و یا خودش حاضر به عضویت رد مجمع نشده، این اولین نمود رسانهای روحانیای بود که در دوران ریاست جمهوری و بهویژه ماههای آخر تقریبا هر روز یکی دوساعت پخش زنده داشت.
یک شباهت بزرگ در کنار همه مواضع نزدیک سیاسی بین لاریجانی و روحانی هست و آن اینکه هر دوی اینها اکنون مسئولیت قابل توجهی در نظام جمهوری اسلامی ندارند و این بیش از پیش میتواند انگیزه را برای ائتلاف گفتمانی این دو شخصیت سیاسی فراهم کند. در همین راستاست که علی مطهری که در طیف سیاسی اعتدالیون تعریف می شود، اخیرا گفته است که «اگر روحانی صراحت و شجاعت بیشتری داشته باشد، میتواند در عالم سیاست همان نقشی را ایفا کند که اکبر هاشمیرفسنجانی بازی میکرد».
فعلا اتحاد سیاسی این دو شخصیت (روحانی و لاریجانی) نمود عینی و بیرونی به خود نگرفته است ولی همه قرائن سیاسی حاکی از این است که این دو شخصیت به زودی برای تعیین تکلیف وضعیت سیاسی جریان خود رسما دور یک میز جمع شوند و اکنون در پی آن هستند که با تقویت یک دوقطبی با نظام، برای خود ماهیتی جدید تعریف کنند، فلذا مترصد آن هستند که دولت سیزدهم ماههای ابتدایی خود را سپری کند تا بتوانند با غیریتسازی با وضع موجود، خود را یک آلترناتیو معرفی کرده و پایگاه اجتماعی خود و حتی اصلاح طلبان را به سمت خود جلب کنند. اتفاقاتی که در آینده بیشتر میتوان در موردش صحبت کرد.