سرویس معرفی: سیاست های حقوق بشری غرب همیشه درصدد آن بوده است تا با برتری اقتصادی و نظامی، کشورهای با نظام حاکمیتی ضعیف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به استثمار درآورد. انقلاب های نوظهور و موفق خصوصا انقلاب اسلامی ایران از ابتدای امر و حتی از قبل از پیروزی آن در صدر جوامع مورد اهمیت برای آمریکا و هم پیمانانش بود تا بتوانند به هر طریق ممکنی ضربه های مهلک خود را برای از ریشه درآوردن آن به کار برند. غافل از اینکه این ضربه ها انقلاب اسلامی را چون میخی فولادی محکم تر و آب دیده تر کرده و نوک پیکان آن را برای دفاع از حریم انقلاب تیز تر خواهد ساخت.
آغاز تحرکات انقلاب اسلامی و استقبال اجتماعی از این پدیده تاریخی، به آمریکا فهماند که پایه های سست حکومت پهلوی که با حمایت غرب و در راس آنها آمریکا سرِپا ایستاده است در حال فروریزی و فروپاشیست. و آمریکا به این نتیجه رسید که دیگر منافع غرب از طریق تدام حکومت الیگارشی و محدود پهلوی میسر نخواهد بود. از سوی دیگر هم می دانست که از بین رفتن یکباره این حکومت منفور میتواند مخالفانش در سراسر جهان را به نفع مخالفین حکومت پهلوی بشوراند و ستون های قدرت و سلطه غرب را به شدت متزلزل کند. از این روی سعی بر آن نمود تا با راهکارهای خشونت بار و جنایت ساز در برابر جریان قدرتمند انقلابی بایستد.
در آن زمان شورای امنیت ملی و رئیس آن دکتر زبیگینو برژینسکی مشاور امنیت ملی جیمی که حمایت وزارت دفاع و پنتاگون و هیئت مستشاری آمریکا در ایران را در پی داشت گفته بود: «در انقلاب اروپا هرگاه دولتها در برابر موج اعتراض مردم مماشات کردند و با خواست آنها همراهی کردند، نتیجه آن شد که انقلاب به پیروزی رسید. سران دولت، محاکمه و تیرباران شدند و دولت انقلابی با شدت هرچه تمامتر مستقر شد. ولی در مقابل هرگاه دولتها در برابر خواستها و اعتراضات مردم با شدت برخورد کردند و جمعی از رهبران مخالف را دستگیر و سریعاً تیرباران کردند، مردم در سایه وحشت به وجود آمده و فقدان رهبری، دست از ادامه مبارزه کشیدند و هیجان انقلاب فروکش کرد."
به همین خاطر، برژینسکی تأکید کرد که در جریان انقلاب اسلامی ایران، باید دست به اقدامات خشونتآمیز زد تا نیروی انقلابی مردم به انفعال کشیده شود.
این تنها نمونه ای از اظهار نظرها و ایده های خشونت بار و ضد بشری انتشار یافته متفکران غربی برای مقابله با انقلاب اسلامی بود. شخصیت های موثر ومورد اعتماد جریان انقلابی شناسایی و ترورها آغاز گردید. آنجا که دسترسی و ترور شخصی ممکن بود اشخاص به خاک و خون کشیده می شدندو اگر دسترسی محدود بود ترور شخصیتی را در حد اعلا در اولویت قرار می دادند.
سیاست ترور و نابودی رهبران انقلاب در چند مرحله پیشبینی شده بود. اولین و مهمترین اقدام اعزام ژنرال رابرت هایزر، معاون سرفرماندهی ناتو در اروپا، به ایران بود که برای حفظ ارتش و سازماندهی عملیات کودتا به ایران اعزام شده بود که تلاشهای وی در هماهنگ کردن با فرماندهان ارتش و اجرای عملیات کودتا ناکام ماند و تلاشهای دیگر وی و برژینسکی برای کودتا در آخرین روزهای 21 و 22 بهمن با شکست قطعی مواجه شد.
هرچند هایزر در عملیات خود ناکام ماند و سران ارتش شاهنشاهی توان آن را نداشتند که حتی خود را حفظ کنند ولی سیاست شورای امنیت ملی پس از مدتی دامن انقلاب را گرفت و در موج اول ترورها چند تن از اصلیترین شخصیتهای انقلاب، هدف ترور قرار گرفتند و این عملیات را گروه کوچک و افراطی فرقان انجام داد. اسناد سفارت آمریکا نشان میدهد که اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان، به طور مشخص با ایالات متحده ارتباط داشت. انتخاب گزینهها بسیار دقیق بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتداییترین شناخت درباره اسلام بیبهره بودند چه رسد به بینش لازم درباره مسائل معاصر.
رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیتهای مذهبی، موقعیت آنها را بهبود میبخشد، با همین تفکر، آنان دو تن از رهبران برجسته مذهبی، آیتالله مطهری و آیتالله مفتح، را شهید کردند. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت میکنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درست گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان میداد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.
توجه به نفوذ گسترده سازمان سیا در میان گروههای سیاسی در ایران خصوصاً گروههایی که برخوردهای افراطیتری داشتهاند، بعدها رد پای روشنتری از عوامل آمریکا یافت شد از جمله پدیدههایی که در انقلاب اسلامی باید بهطور جدی بررسی شود، همین پدیده فرقان و مسئله پیوندهای خارجی است.
جریان گسترده و مهم ترورهای بعد از انقلاب بعد از خاموش شدن آتش فتنه گروه فرقان، از تیرماه 1360 آغاز شد.
واقعیت این است که الگوی پیشنهادی وزارت امور خارجه مبنی بر مساعدت به نیروهای متمایل به آمریکا و یاری رساندن به آنها برای سوار شدن بر موج انقلاب، روزبهروز کارایی خود را از دست میداد. و اتفاقاً نیروهایی که در این مسیر با انقلاب همراه شده بودند، هر کدام به نوعی از گردونه انقلاب و اعتماد مردم خارج شدند.
اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران به وسیله دانشجویان پیرو خط امام عملاً بخش درخور توجهی از امید آمریکاییها در بهرهمندی از نیروهای سیاسی متمایل به ایالات متحده را ناامید کرد. و خود این امر به تشدید فضای خصومت در ایران علیه آمریکا دامن میزد که اقدامات آمریکا علیه ایران به گستره آن افزود، همزمان با سیاست تحریم اقتصادی ایران، ایالات متحده دو اقدام مهم دیگر را بر ضد ایران سامان داد.
سازماندهی کودتاهای نظامی علیه انقلاب و رهبری آن مستقیما بر عهده آمریکا بودست.یکی از این عملیاتها به کودتای «نوژه» معروف است. البته «کودتای نوژه» در زمره معروفترین اقدامات داخلی نظامی علیه ایران است. بیشک اگر کودتا به وقوع پیوسته و به پیروزی میرسید عراق به ایران تجاوز نمیکرد، چرا که حمله عراق مرحله بعدی بود تا در صورت شکست کودتا به ایران حمله کند.
بحث بحرانهای منطقهای در ان زمان، تشویق گروههای چپگرا در به راه انداختن شورشهای منطقهای بسیار واضح است. حضور فعال آنها در کردستان ایران به همراه عوامل کاملاً آشکار سیا و آمریکا و اسرائیل و اسحاق رابین در شهر وان ترکیه که با کردهای معارض انقلاب اسلامی همکاری میکردند و رهبری آنها با ارتشبد غلامعلی اویسی و ارتشبد بهرام آریانا و شعبان جعفری، که اقداماتی نظیر حمله به کشتی تبرزین و تصرف آن را برعهده داشتند، از موارد بلاتردید این همکاریها و حمایتهای آمریکا از عناصر تروریست و ضدانقلاب است.
حمایت های بی دریغ غرب از سازمان تروریستی مجاهدین خلق که دستشان به خون چندین هزار نفر از مردم بی گناه آلوده بود خود نشانی واضح از نقض حقوق بشرآمریکایی است.
هرقدر سازمان مجاهدین خلق قویتر میشد، حاکمیت باند رجوی در سازمان سیا بیشتر تثبیت میشد. علاوه بر اسناد موجود از ارتباط منافقین با آمریکا در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، حتی اسنادی در خصوص ارتباط رجوی با ساواک نیز موجود می باشد.
سیا و موساد روند ترورهای خود را در ایران تا به امروز ادامه داده اند و هرگز دست از این رفتار ددمنشانه و وحشیانه خود دست نکشیدند. رهبران انقلابی، مردم بی گناه، خواص و نخبگان و دانشمندان ما همیشه در معرض ترور این متجاوزان جنایتکار قرار داشته اند. و انجام وتاکید بر این عمل ضدارزشی ترور نشان از زبونی دشمن در برابر درخت تنومند انقلاب اسلامیست.
شرایط تاریخی شکل گرفته نشان داده است در این مسیری که آمریکا و اسرائیل پیش گرفته اند هرگز حقوق بشر شکل نخواهد گرفت و تا زمانی که خواست همیشگی این جنایتکاران سلطه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بر جهان است، حقوق بشر رویایی خام بیش نخواهد بود و این ماهیت نامساوی رابطه بین دول و قوانین ناقص حقوق و روابط بین الملل مانع مهم و اساسی در برابر تحقق حفظ حقوق بشریت است.