سرویس معرفی: کتاب «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» قسمتي از مجموعه مباحث استاد اصغر طاهرزاده در رابطه با «جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي» و نقش آن در حال و آيندهي جهان است.
در این کتاب نويسنده با اعتقاد به اينکه دنياي مدرن ديگر جايي در عالم ندارد، به انقلاب اسلامي به عنوان روح معنويِ اين عصر که هرگز کهنه نميشود، نظر دارد و خواننده را متوجه اين امر مهم ميکند، که در عصر گسترش عالَم غربي که سعي دارد ساير ملل را بيعالَم و بيتاريخ کند، انقلابي متولد شده که در جوهر و ماهيت خود، تحولي است بيرون از حوزهي فکر و تمدن غربي، و بر همين اساس تذکر ميدهد آن را با عينک غربي ننگريم که هرگز به حقيقت آن آگاهي نمييابيم. زيرا به گفتهي ميشل فوکو: «وقتي ايرانيان از حکومت اسلامي حرف ميزنند، وقتي جلوي گلوله در خيابانها، آن را فرياد ميزنند، ... و با اين کار شايد خطر يک حمام خون را به جان ميخرند... به نظر من به واقعيتي ميانديشند که به ايشان بسيار نزديک است... چون کوششي است براي اينکه سياست، يک بُعد معنوي پيدا کند».
توجه به تفاوت ذاتيِ دو رويکرد متفاوت نسبت به زندگي در اين دوران، رمز کليدي این کتاب است. رويکرد به نوعي از زندگي که آرمانهاي خود را در فرهنگ مدرنيته دنبال ميکند و رويکرد ديگري که ميخواهد از طريق انقلاب اسلامي، از غرب و فرهنگ مدرنيته عبور کند و زندگي زميني را به آسمان متصل گرداند.
روح حاکم بر زمانه که تحت تأثير فرهنگ مدرنيته است، آنچنان آشفته است که انسان بهراحتي معني حادثهاي را که آمده است تا ماوراء فرهنگ مدرنيته، متذکر رجوع بشر به آسمان باشد، نميفهمد و لذا نسبت به فهم جايگاه انقلاب اسلامي در اين دوران گرفتار برداشتهاي از پيش ساخته ميشود که ديواري در برابر فهم او و فهم انقلاب اسلامي ميکشد. نويسنده تلاش کرده با توجه به اين امر، ماوراء نگاه مدرنيته، انقلاب اسلامي را بنماياند. زيرا که بايد مواظب باشيم انقلاب اسلامي را در حدّ فهمهاي محدود ننگريم وگرنه بيتوجه به حقيقت روحاني و جايگاه تاريخي آن، سخن گفتهايم.
ممکن است در ابتدا به مولف ايراد گرفته شود که نگاه او به انقلاب اسلامي، نگاهي آرماني است که با واقعيت آن متفاوت است، ولي وقتي حقانيت سخن روشن ميگردد که سعي شود به همهي زوايايي که در رابطه با انقلاب اسلامي در کتاب توجه داده شده، عنايت گردد، در آن صورت است که معلوم خواهد شد چرا إصرار ميشود انقلاب اسلامي يک رستاخيز در همهي جهان امروز است و همچون روز حساب جايگاه هرکس را تعيين ميکند.
زبان فرهنگِ مدرنيته که ما نيز با تأسيس اولين دبستان، قبل از انقلاب مشروطه با آن آشنا شديم و بعد بهوسيلهي آن فکر کرديم، زباني نيست که بتواند جايگاه انقلاب اسلامي را تبيين کند و به همين جهت مؤلف محترم سعي فراوان کرده تا ماوراء گفتماني که تحت تأثير فرهنگ غرب است، ذات انقلاب اسلامي را بنماياند تا حقيقتاً با چهرهي واقعي انقلاب اسلامي روبهرو شويم و همين امر موجب شده که در بعضي موارد خواننده به زحمت بيفتد و آرامش خود را در حين مطالعهي کتاب از دست بدهد، چون يا واژهها را ناآشنا ميبيند و يا افقي که به ميان ميآيد افقي نيست که خواننده عادت کرده باشد از آن افق بنگرد.
مولف محترم با توجه به اين قاعده که «با آغاز عهد تازه، تاثير آنچه به گذشته تعلق دارد، کم ميشود» روشن ميکند که چگونه با حضور انقلاب اسلامي در عالم، عهد الهي از ياد رفتهي بشر به او برميگردد و در آن راستا فرهنگ غربي در عالم به سرعت فروکاسته ميگردد و به اين دليل بايد به آيندهي انقلاب اسلامي اميدوار بود.
بخشی از مقدمه این کتاب به قلم استاد اصغر طاهر زاده را خواهیم خواند: «مواردي که در ذيل مطرح شده نگاهي است که در اين کتاب از زاويههايي به انقلاب اسلامي و امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» انداخته شده تا سمت و سوي جستجوي خوانندگان عزيز را در متن کتاب به ايشان خبر دهد.
1- حساسترين مسأله در زندگي انسان درست و دقيقديدن واقعيات عالم است، و اين موضوع آنقدر مهم است که رسول خدا(ص) در تقاضاي خود به خداوند عرضه ميدارند «اَللّهُمَّ أرِنِي الأشياء كما هي»؛[1] خدايا! اشياء را آنطور که هستند به من نشان بده.
موضوعِ درستديدن پديدهها و واقعيات وقتي اهميت صدچندان پيدا ميکند که موضوع مورد شناخت، به زندگي دنيايي و آخرت انسان ربط پيدا کند.
در کنار معرفت به خدا و معاد و نبوت و امامت، در عصر کنوني، معرفت به جايگاه انقلاب اسلامي از موضوعاتي است که معرفت صحيح نسبت به آن نقش اساسي در نوع زندگي ما خواهد داشت و بهواقع همهي انتخابهاي ما را تحتالشعاع خود قرار ميدهد و پيرو آن سعادت و شقاوت ما را رقم خواهد زد.
2- انقلاب اسلامي يک پديدهي معنوي است که هرگونه موضعگيري ما نسبت به آن، ما را در جايگاه خاصي از قرب و يا بُعد نسبت به معنويت قرار ميدهد و اين است که نميتوان نسبت به آن چشم برهم گذاشت و آن را ناديده انگاشت، زيرا به همان اندازه، از جايگاه قرب معنوي به جايگاه بُعد از حقيقت پرت ميشويم. به همين جهت ميتوان آن را يک رستاخيز معنوي بهشمار آورد که حساب و جايگاه هرکس را در دوران کنوني که دوران تقابل انقلاب اسلامي با فرهنگ مدرنيته است، تعيين ميکند.
3- در دوراني که بشر مدرن از دين فاصله گرفته و ارتقاي انسان را در پيروي از انديشههاي منقطع از آسمان جستجو ميکند، يکمرتبه در قرن بيستم با وقوع دو جنگ جهاني در مهد تمدن مدرن و شکست ايدئولوژيهايي مثل ليبراليسم و سوسياليسم و ظهور نابرابريهاي آزاردهنده، انقلاب اسلامي به عنوان راهي براي عبور از آن فرهنگ به سوي فرهنگ الهي انبياء، عقلها و دلها را متوجه خود نمود و بر خلاف آنهمه تبليغاتِ منفي که نسبت به آن روا داشتند، بهخوبي از عهدهي نشاندادنِ معني تاريخي خود برآمد. اين است که روشن ميکند انقلاب اسلامي يک امر اتفاقي نيست، بلکه گشايش افق و زمان جديد در بحبوحهي پايان غرب است.
4- انديشههايي که گرفتار ظاهربيني دوران نيستند بهخوبي متوجه جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي خواهند شد و ذات الهي آن را که به عنوان يک رسالت، وارد زندگي بشر شده، خواهند شناخت و از تاريخسازي آن که حکمت و معنويت را به بشريت هديه خواهد داد آگاهي خواهند يافت و آرمانگرايي منطقي آن را که عامل نجات بشر از پوچگرايي و نيهيليسمِ بيمارگونهي بشر مدرن است، بهسرعت دريافت ميکنند و اين شروع تاريخِ طلائي معنويت حقيقي بعد از ظلمات مدرنيته است.
5-وقتي از انقلاب اسلامي سخن ميگوييم ولي به جايگاه آن که از غدير شروع شده و به حاکميت مهدي(عج) ختم ميشود و بايد از روح غربي عبور کند، چيزي نگوييم، عملاً از انقلاب اسلامي هيچچيز نگفتهايم. انقلاب اسلامي با نگاه تاريخي شيعه به غدير پديد آمد و نهتنها پديدهاي اتفاقي نبود، بلکه آشناي همهي شيعيان بود زيرا آن را در متن اسلام يافته بودند تا از طريق آن با روح توحيد اصيل زندگي کنند.