به گزارش حلقه وصل، چهل و دومین شب شاعر ویژه «ایرج قنبری» شاعر و ترانهسرای معاصر روز یک شنبه ساعت 15 در سازمان هنری رسانهای اوج برگزار خواهد شد.
به همین جهت «سورنا جوکار»، از شاعرانِ جوان کشورمان یادداشتی را منتشر کرده است که در ادامه می آید؛
بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند
بهاریه، یعنی شعری که درباره فصل بهار سروده میشود. ادبیات ما سرشار از بهاریههاست و در شعر کهن فارسی، بهار دارای مفهوم گسترد ای است و این نوع از شعر محور تصویرسازیها و بیانهای شاعرانهاست. اما اگر بهار در شعر کهن ایران بیشتر به خاطر طراوت و خرمی ستوده میشده در شعر روزگار حاضر علاوه بر آن، بار نمادین و معنایی تازهای پیدا کرده، چرا که در کنار حفظ فرم و محتوای سنتی، ظرفیتهای سیاسی اجتماعی نیز به آن اضافه شده و هر واژهای به صورت نماد وارد شعر میشود. نمادهایی که بیش از همه به شاعران آرمانگرا کمک رساندهاند و ابزار طبع آزمایی آنان در مقابله با ناملایمات روزگارشان بوده است.
چنان که یکی از معروفترین بهاریههای شعر انقلاب، یعنی شعر «بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند» اثر طبع جناب ایرج قنبری نیز بنا به گفته شاعر به درخواست استاد مشفق کاشانی سروده شده و قرار بر آن بوده تا از نمادهای مقاومت مردم ایران در سالهای دفاع مقدس در آن استفاده شود و این خود تاییدی بر آن است که بهاریهها در دوران معاصر فقط در خدمت توصیف بهار نیستند و این مهم با مراجعه به متن شعر جناب قنبری و نوع کاربری از واژگان و ترکیبهایی مانند لاله، صنوبرو شانههای زمین با توجه به سابقه ذهنی ما از آنها به طور کامل مشهود است.
آن چه بیان شد مقدمهای بود بر این که بی تردید بهاریه ایرج قنبری یکی از معروفترین و شنیده شدهترین بهاریههای ادبیات معاصر است و تمام مردم ایران حتی آنان که اهل شعر نیستند هم از دهه هفتاد به بعد بارها و بارها آن را شنیده و زمزمه کردهاند و دلیل این توفیق در کنار طراوت شعر، امتزاج مناسب و همگون آن با موسیقی صمیمی فرید شبخیز و صدای پرنیان بیژن خاوری است که این همکاری خاطرهای جاودان را برای مردم ایران به جای گذاشته تا آن جا که با جستجویی ساده میتوان آن را در تمام مجموعههای موسیقی ماندگار و خاطرهانگیز نسلهای بعد از انقلاب مشاهده کرد و چه سعادتی است که نام هنرمندی مانند ایرج قنبری با شعر خود به گوش مردم میرسد و در حافظه آنها ماندگار میشود نه با بیان خاطرات مشترکی که با شاعران و نامداران هم عصر خود دارد. که میدانیم امروزه حتی ذکر یک خاطره از دیدارهای اتفاقی با اشخاصی چون قیصر و سید حسن یا سلمان برای عدهی بسیاری دکان شهرت شده است.
چه این که ایرج قنبری نیز میتوانست به واسطه همشهری بودن با سلمان هراتی از این رهگذر نانی برای خود گرم کند. اما بدون هیچ تعارفی در مورد سلمان میگوید: «او تا اویل سالهای 64- 65 تسلط لازم را بر وزن و عروض نداشت و میتوان افزایشهای وزنی را در آسمان سبز سلمان مشاهده کرد» و گفتن چنین حرفی نشان از بی پروایی و زلالی چشمه ذات جناب قنبری دارد، شاعری که شاید کمتر شعرهای دیگرش به نظر آمده باشد، اما هیچ کدام از ما شعر بهار ایشان را فراموش نخواهیم کرد و هربار شنیدنش به طروات بهار نخستین است.
بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند
پرندگان مهاجر ترانهخوان شدهاند
دوباره پنجرهها بال عشق وا کردند
دوباره آینهها با تو مهربان شدهاند
شکوفههای معطر دوباره میخندند
که میزبان قدمهای ارغوان شدهاند
بهار آمد و آن لالههای روشن دشت
چراغ خلوت شبهای عاشقان شدهاند
صنوبران جوان روی شانههای زمین
دوباره چتر گشودند و سایهبان شدهاند