
به گزارش حلقه وصل، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه ها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعهی جهان اسلام و جامعهی جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیتالله محسن اراکی دبیررکل مجمع جهانی تقریبب مذاهب اسلامی میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
رهبر شایسته از دیدگاه آیات قرآنی
بحث ما در آیات 75 و 76 سوره نحل است که به نظر میرسد این آیات، دلالت بر اشتراط علم -علم به دین و علم به احکام دین- در ولایت امر دارد. آیه 75 چنین است که میفرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ».
ابتدا به دو مقدمه اشاره میکنیم. مقدمه اول این است که از سیاق آیات بر میآید که آیات در مقام بیان کسی است که شایستگی ولایت امر و رهبریِ جامعه را دارد، در مقابلِ کسانی که چنین شایستگی را ندارند. چرا که در ذیل آیه دوم میفرماید: «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛ فراز «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» و این آیه متضمن امر به عدل است و امر، ابتدا وظیفه فرمانروایان و کار فرمانروایان است. بالخصوص با توجه به اینکه جمله استمراریه آمده است که به این معناست که کار او امر به عدل است و حال او چنین است. اینکه کار او امر به عدل است با مقام فرمانروایی تناسب دارد که کار فرمانروا چنین است.
هر فرمانروایی، اقتضای فرمانرواییاش این است که آمر به عدل باشد؛ حالا ممکن است چنین کاری را انجام ندهد ولی مقام فرمانروایی، مقام امر به عدل است و لذا جملۀ «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» اشاره به کسی است که شایستگی فرمانروایی دارد در مقابل آن کسی که شایستگی فرمانروایی ندارد. این نسبت به ذیل این دو آیه است.
آیات پیش از این دو آیه هم علامت دیگر و قرینه دیگری است برای اینکه این دو آیه در مقام بیان شایستگیهای فرمانروایی است؛ چون این مجموعه آیات از اینجا شروع میشود که میفرماید: «وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَیْئًا وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ». ما در گذشته هم گفتیم که عبادت اساساً به معنی اطاعتِ فرمان است و در قرآن کریم در اغلب کاربریهای واژه عبادت همین معنا منظور است.
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی». در اینجا «لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ» یعنی لا تطیع الشیطان؛ چون معهود نیست که در جامعه بشر کسانی برای شیطان سجده و رکوع و نمازی که ما میخوانیم را انجام داده باشند. در اینجا عبادت به معنای نُسُک و به معنای قیام وسجده و رکوعها که نبوده است، قطعاً مراد این نیست. مراد از عبادت، همان خضوع کامل و اطاعت تام است که در لغت هم کلمه عبادت همین معنا را دارد.
میفرماید: «وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئًا وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ»؛ نه رزقی از آنها مالکاند و نه قدرتی دارند. خب اینکه قدرتی ندارند، رزقی ندارند و رزقی نمیدهند، رازقیت و قادریت از خصلتها و خصوصیات فرمانروایی است. فرمانرواست که رزقِ مادون خود را تأمین میکند. حالا یا آن فرمانروای بالاصل که اصل رزق را و کل وجود رزق را هم تأمین میکند یا آن مالکان و آمران و فرمانرویانِ جزء و فرمانروای غیر الهی و بشری هم همین کار را میکند.
به هر حال کارش تنظیم رزق جامعه بشر، تعدیل رزق جامعه بشر و تأمین رزق جامعه بشر است و کار دیگرش هم این است که حمایت میکند و قدرت دارد، قدرت حمایت و نصرت دارد، این کار فرمانروایان است. خدای متعال میفرماید اینها از فرمانروایانی تبعیت میکنند که نه رزق آنها دستان این فرمانروایان است و نه این فرمانروایان در دفع ضرر از آنها قدرتی دارند و نه جلب نفع میکنند و نه دفع ضرر میکنند. بعد میفرماید: «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ»؛ برای خدا ضرب المثل نزنید؛ یعنی مانند نیاورید و ادعا نکنید که افراد بشری هم مثل خدا میتوانند فرمانروا باشند، فرمانروایان بالاصل و بالذات. برای خدا مثل نیاورید.
«إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ خدا عالم است و خدا میداند. این هم شرط دیگری از شرایط فرمانروایی است که فرمانروا باید عالم باشد و در علم مقتدر باشد. بشر کلا نمیداند و فی نفسه جاهل است. آن کسی که علم ذاتی دارد و منبع همه علمهاست ذات اقدس حق متعال است. خب این آیات، قبل از این آیاتی است که مورد بحث ماست.
بعد میفرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا»؛ خب این فراز قاعدتاً در سیاق آن دو آیهای که قبلاً گفته شد یک ضرب المثلی است برای نشان دادن دو نمونه از انسانها؛ یک نمونه از انسانها که از سوی خدای متعال شایستگی فرمانروایی ندارند و خدای متعال آنها را شایسته فرمانروایی نمیداند و نمونه دیگر انسانهایی که خداوند متعال به آنها شایستگی فرمانروایی داده است و آنها شایسته فرمانرواییاند.
مرتبه علمی ولیّ در آیات قرآن
آن وقت در آیه اول میفرماید «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ». استدلال به این آیه بعد از آن مقدمهای که بیان کردیم با تبیین دو مقدمه روشن میشود.
ظاهر این است که در فراز «وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا» رزق حسن در این آیه و در بعضی از آیات دیگر به معنای علم الهی است، علمی است که خدای متعال به برخی از انسانهای برجسته عنایت میکند و همان علمِ تشریع و علم معارف الهی است. در سوره هود از زبان حضرت شعیب میفرماید: «قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا». وقتی آنها به شعیب میگویند: «أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ» -که این حلیم رشید، طعنه است- شعیب میگوید اینکه میبینید من شما را امر میکنم و نهی میکنم به این دلیل است که علم دارم، بیّنه با من هست، دلیل و برهان دارم، علم همراه من است. «وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ»؛ من که این حرفها را به شما میگویم برای ابراز مخالفت و برای روبرو شدن با شما و نفی شما نیست. «إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ». علم و دانش دارم و میدانم این راهی که دارید میروید راه غلطی است، راه درستی نیست و لذا شما را نهی میکنم از این کارهایی که میکنید.
رزق حسن، هم به قرینه سیاق آیات و هم به قرائن دیگری علم است.مرحوم علامه طباطبایی در ذیل همین آیه میفرماید: «و المراد بکونه رزق من الله رزقا حسنا أن الله آتاه من لدنه وحی النبوة المشتمل على أصول المعارف و الشرائع». اصول معارف و شرایع دست من است که به وسیله نبوت به من وحی شده است. این، رزق حَسنی است که خداوند به من ارزانی فرموده است. در تفسیر آیه «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ» هم کشّی و هم کلینی از زید شُحّام از امام باقر(ع) روایت میکنند که «فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ، قَالَ: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ». طعام در اینجا هم به معنی علم تفسیر شده است. طعام هم در حکم رزق است که در اینجا به علم تفسیر شده است. خلاصه اینکه میفرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ». ظاهر این است که مراد از رزق حسن، دانش است، آن هم دانش زندگی و دانش اینکه چگونه زندگی کردن بهتر است که همان دانشی است که ما از آن به دانش فقه تعبیر میکنیم.
رابطه علم و قدرت
ظاهر این است که در اینجا عدم القدرت دو منشأ دارد؛ یک منشأ، عدم علم است؛ یعنی کسی که نمیداند قدرت ندارد؛ چون علم قدرتزا و قدرتافزاست. کسانی که دانش ندارند قدرت هم ندارند. آنچه قدرتزاست و قدرت ایجاد میکند علم است. لذا لایقدر در این آیه، لایقدر از ناحیه عدم العلم است. آیۀ بعد افزون بر مسأله عدم العلم چیز دیگری هم دارد چون میفرماید: «أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأْتِ بِخَیْرٍ»؛ حتی اگر علمی هم به او بدهند او اصلاً توان این کار را ندارد. به او هم میگویند این راه است و از این راه برو و با اینکه میگویند راه این است ولی بازهم توان عمل ندارد. لایقدر علی شیء در آیه بعد، عدم قدرتی است که به سبب عدم قدر علمی است. لایقدر آیه قبل، لایقدری است که از انسان سلب قدرت میکند ولی به دلیل عدم علم و عدم دانایی.
یعنی در آیه دومی توانایی عملی و در اولی توانایی علمی مراد است. اگر کسی تأمل کند در سیاق آیه و در بخشها و مقاطع آیتَین به این نتیجه میرسد که مراد از «لَّا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ» در آیه اول لایقدر از ناحیه علم است و مراد از لایقدر دوم، از ناحیه عمل است، یعنی قدرت عمل ندارد.
آن وقت آیه میفرماید: آیا میشود این کسی که علم و توان عمل ندارد را با کسی قیاس کنید که «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»؛ هم علم دارد، چون «یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»؛ یعنی عدل و دانش عدل دارد و لذا امر به عدل میکند. هم عملاً توان دارد؛ چون «عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» است و رفتار او، رفتار به عدل است و به دلیل اینکه امر میکند قدرت بر اجرای عدل و انتقال عدل به دیگران را دارد و عدل را به دیگران منتقل میکند. «یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا». این رزق حسنی که دارد را به دیگران منتقل میکند و به دیگران سود میرساند.
از مجموع این دو آیه اینچنین استفاده میکنیم که این دو آیه در مقام بیان این مطلب است که آن کسانی که خدایانی را –یعنی آمران و فرمانروایانی را- میپرستند و اطاعت میکنند و از آنها تبعیت میکنند که نه دانشی دارند که بتوانند این دانش را به دیگران بدهند و به دیگران از ناحیه دانشی که دارند سود برسانند که مراد از دانش هم دانش سعادتمندکننده انسان است، دانشِ تضمین کننده سعادت بشر است، دانش زندگی است. نه این دانش را دارند که بتوانند از این دانششان به دیگران بهره برسانند و نه توان این را دارند که بتوانند این دانش را در جامعه پیاده کنند یا در بین خودشان پیاده کنند. به آنچه که دارند نمیتوانند عمل کنند و نمیکنند. آیا اینگونه انسانها قابل مقایسه هستند با کسانی که هم دانش عدل دارند و هم این عدل را به دیگران منتقل میکنند و هم خود پایبند به این عدل هستند؟
البته در روایات این بخش منطبق بر رسول اکرم(ص) شده است و ما در مقام خود گفتهایم که برترین مقام رسول اکرم، مقام آمر و ناهی بودن است، برترین مقام ائمه اطهار مقام امر و نهی است. همانطوری که خدای متعال هم جایگاهش، جایگاه امر و نهی است. ما اگر بخواهیم خداشناس باشیم باید بدانیم که اینجا در یک جهانی زندگی میکنیم که فرمانروای این جهان خدای متعال است. «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»؛ امر و دستور از آن اوست. خلاصه این تأدیبی است که از خدا ارائه میشود و در اینجا هم در مقابل رسول اکرم و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) است؛ چون در بعضی از روایت همین آیه بر امیرالمؤمنین(ع) تطبیق شده است. هر دو درست است و هر دو اَبرَز مصادیق «مَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» هستند.