
سرویس تلنگر: بهائیت یک فرقه تشکیلاتی منسجم و مرموز است که از ابتدا در مسیر اهداف شوم جریان استعمار در ایران شکل گرفت و با گذشت زمان بهتدریج عملاً به سیستم جاسوسی و تشکیلاتی صهیونیسم بینالملل بدل شد. این فرقه ضاله در بسیاری از بزنگاههای تاریخی به ضرر مردم ایران عمل کرده و همواره کوشیده است تا زمینه را برای تحقق اهداف غرب در ایران فراهم سازد. با این وجود، کمتر به ماهیت ساختاری این فرقه تشکیلاتی پرداخته شده و اطلاعات اندکی در خصوص ساختار تشکیلاتی آن منتشر شدهاست. به همین منظور و در جهت آشنایی بیشتر با اهداف و نحوه عملکرد فرقه بهائیت، گفتوگویی را با «سیدکاظم موسوی»، مدیر مؤسسه مطالعاتی «روشنگر» و مدیرمسئول ماهنامه «شفافیت» (که به صورت تخصصی به مسائل قربانیان فرقهها در ایران میپردازد)، ترتیب دادهایم. در ادامه مشروح این مصاحبه تقدیم میشود:
به عنوان سوال نخست ریشههای شکلگیری تشکیلات فرقه ضاله بهائیت به کجا بازمیگردد؟
شکلگیری بهائیت در ایران، در واقع تجربه جدیدی نبود و این فرقه ادامه جریان «بابیت» است. در مورد ریشههای تشکیل این دو جریان هم باید گفت روسها و انگلیسیها در ایجاد این فرقه دست داشتهاند و این از معدود رویدادهای تاریخی در ایران است که روس و انگلیس با هم همکاری داشتهاند. به نوعی میتوان گفت تا پیش از انقلاب اکتبر روسیه، هم روسها و هم انگلیسیها این جریان را هدایت و برنامهریزی میکردند اما بعد از انقلاب روسیه عملاً راهبری و هدایت این فرقه به انگلیس سپرده شد.
درباره سازمان اصلی ساختار اداری-تشکیلاتی بهائیت، معروف به «بیتالعدل» توضیح دهید.
تشکیل یک سازمان منسجم برای بهائیت به نوعی درس عبرت گرفتن از تجربه بابیت بود. انگلیسیها متوجه شده بودند آن چیزی که منجر به نابودی بابیت شد، فقدان یک سازمان منسجم بود و به همینخاطر، اجازه ندادند این خطا در جریان بهائیت تکرار شود و با کمک به ایجاد ساختاری تشکیلاتی، آن را جبران کردند.
در زمان «میرزاحسینعلی نوری»، بنیانگذار بهائیت، یک سازمان در حد اولیه وجود داشت که با مرگ میرزا حسینعلی و روی کار آمدن «عبدالبهاء» این سازمان به صورت جدی وارد مراحل تشکیلاتی شد و عملاً یک برنامهریزی گسترده برای آن صورت گرفت به گونهای که با روی آمدن «شوقی افندی» بهائیت از قالب فرقه بیرون آمد و به تشکیلاتی تبدیل شد که از سوی غرب، دستورالعملهای جهانی برای آن تعریف و صادر میِشد. یعنی سازمانی بزرگ با خواستههایی بزرگ!
شوقی افندی سازمان ابتدایی بهائیت را رنگ و لعاب و شاخ و برگ داد اما با مرگ زودهنگام وی -که حرف و حدیثهای بسیاری هم در خصوص چگونگی آن وجود دارد- مدیریت بهائیت از انگلیسیها به آمریکاییها واگذار شد. از زمان مرگ شوقی تا تأسیس بیتالعدل این فرقه شش سال بدون مدیر باقی ماند اما پس از آن تشکیلاتی به نام بیتالعدل تشکیل شد که ماهیتی «گشتاپویی» داشت بهطوریکه هر بهائی که آن را قبول نمیکرد عملاً از بهائیت اخراج میشد.
یکی از ویژگیهای انتخابات تشکیلات بهائیت عدم حق تبلیغ است. همچنین هیچکس حق ندارد درباره رأی خود حتی با پدر و مادر صحبت کند. آیا این رویکرد نوعی انحصارطلبی بهوسیله انتخابات نیست؟
بله. حقیقت این است که مسئله انتخابات برای بیتالعدل یک امر کاملاً صوری است و این انتخابات بههیچوجه ماهیت انتخاباتی ندارد. چون هیچکدام از الزامات آن مانند تبلیغات، فضای باز برای رقابت، آشنایی با نامزدها و... وجود ندارد و داستان انتخابات از این قرار است که اعضای بهائیت تنها میبایست به افرادی که از سوی «کمیته صیانت» مطرح میشوند رأی دهند در حالیکه هیچ شناختی از این افراد ندارند.
فضا در این تشکیلات بهقدری بسته است که تا قبل از انتقادات آقای «فیچیکیا»، اعضای بهائیت حتی حق دسترسی به مرجع اصلی بهائیت یعنی کتاب «اقدس» را هم نداشتند!
در خصوص شخصیت فیچیکیا و دلایل جدایی وی از بهائیت بیشتر توضیح دهید.
فیچیکیا یک کشیش مسیحی آلمانی بود که مدت 15 سال بهائی میشود اما بهتدریج با سؤالاتی در ذهن خود درباره بهائیت روبهرو میشود. وقتی این ابهامات را مطرح میکند، تشکیلات این پرسشگری را تخطئه کرده و در نهایت همین مسئله به جدایی فیچیکیا از بهائیت میانجامد.
وی بعد از جدایی در سال 1995 انتقادات گستردهای را به ساختار بهائیت وارد کرده و آن را در قالب کتابی تحت عنوان «آیا بهائیت، دین آینده است؟» منتشر میسازد. تشکیلات بهائیت نیز در سال 2000 کتابی با عنوان «راست را کج انگاشتن» منتشر میکند تا به انتقادات وی پاسخ دهد. در حالیکه واقعاً سؤالهای فیچیکیا بیجواب مانده است.
البته بعد از انتقادات فیچیکیا، فضا در بهائیت اندکی بازتر شد و اعضا توانستند به کتاباقدس دسترسی پیدا کنند. کتابی که ظاهراً قرار است شریعت بهائیت را توضیح دهد اما بیش از آنکه به تعالیم و شرایع پرداخته باشد، پر است از ناسزاگویی نسبت به خانواده و برادر و... .
از آنجاییکه در مسئله انتخابات بیتالعدل هیچ تبلیغی وجود ندارد بنابراین ورود افراد جدید و برنده شدن آنها در انتخابات، تقریباً محال است و در اکثر موارد به همان افراد قبلی رأی داده خواهد شد. این موضوع را چگونه تحلیل میکنید؟
دقیقاً همینطور است. همه افرادی که نامزد انتخابات میشوند، صرفاً با خواست تشکیلات است. این افراد حتی ممکن است سوابق فساد اخلاقی نیز داشته باشند اما چون تشکیلات آنها را انتخاب کرده، دارای «عصمت» میشوند. بر اساس عقاید بهائی، اعضای بیتالعدل دارای عصمت بوده و تصمیمات آنها عاری از هرگونه خطاست. این، آموزهای است که تمام بهائیان باید به آن ملتزم باشند.
در طی 9 دوره بیتالعدل، در مجموع 16 نفر در آن حضور داشتهاند و عمدتاً افراد جدیدی هم که وارد شبکه شدهاند، به سبب انصراف یا فوت اعضای قبلی بودهاست. در این زمینه چه نظری دارید؟
بله. از سال 1942 تاکنون، تنها 16 نفر در این تشکیلات حضور داشتهاند و این به معنای یک مونوپولی کامل است. تعداد اندکی هم که از تشکیلات بیرون آمدهاند مفسدههای اخلاقی داشتهاند. اما نکته مهم اینجاست که بدانیم این 9 نفر نیز رهبران حقیقی تشکیلات نیستند بلکه در این ساختار، افرادی به نام «مشاوران قارهای» و مؤسسهای به نام «صیانت» وجود دارد که حرف اول و آخر را در تشکیلات میزنند. مثلاً صیانت تشخیص میدهدکه اعضای بهائیت چه چیزی را صلاح است بدانند و چه چیز را نباید بدانند. البته در سالهای اخیر و با گسترش فضای مجازی، عملاً کنترل این مؤسسه بر اعضا به حداقل رسیدهاست.
چندی پیش، دو تن از اعضای قدیمی بیتالعدل («فرزام ارباب» و «بارنز»)، تقاضای انصراف از عضویت در بیتالعدل را آن هم بهدلیل مشغله کاری ارائه کردند. خروج این افراد از بیتالعدل با این سابقه به چه دلیل بودهاست؟ چرا آنها باید به این موقعیت به ظاهر مهم و اثرگذار پشت کنند؟
ببینید هم فرزام ارباب و هم بارنز (که یک هندیالاصل است) یک خطای راهبردی در تشکیلات داشتند و همین مسئله منجر به خروج آنها از تشکیلات شد. اما این استعفا در ایام نوروز سال 90 رخ داد و به همین خاطر اصلاً مورد توجه جامعه بهائیت قرار نگرفت. واقعاً اطلاعات دقیقی هم در این خصوص بیرون نیامدهاست اما گمانهزنیها حاکی از آن است که این افراد دچار مفسده شدهاند.
به اعتقاد بهائیان، دیگر پیامبری نخواهد آمد (یا هزاران سال دیگر میآید) و از آنجاییکه بیتالعدل تحت تأیید الهی است میتواند جامعه را به عدالت رهبری کند. دلیل شکلگیری این ادعا در تشکیلات بهائیت چیست؟
زمانی که قرار بود بابیت کلید بخورد، هزار سال از غیبت امام عصر(عج) گذشته بود و برای اینکه اینها خودشان را تثبیت کنند، ادعا کردند تا هزار سال دیگر پیامبری نخواهدآمد اما 18 سال بعد از باب یک پیامبر ظهور کرد و آن مؤسس بهائیت بود! این نشان میدهد که این ادعا تا چه حد پوچ و تو خالی است و تنها جنبه کاربردی دارد.
چرا بیتالعدل (به عنوان مرکز اصلی بهائیان) در بندر حیفا، واقع در فلسطین اشغالی قرار دارد؟
تشکیل بیتالعدل در فلسطین اشغالی سابقه تاریخی دارد. قبل از اینکه «میرزاحسینعلی نوری» ادعای پیامبری کند، در عراق بود. اما به دلیل فشار جامعه دینی عراق بهویژه مراجع تقلید، دولت عثمانی این فرد و یارانش را به ادرنه تبعید کرد. این منطقه یک شاهراه ارتباطی بود. به همینخاطر بعد از مدتی، دولت عثمانی دوباره این گروه را به نقاطی دیگر تبعید کرد که در این میان یک طیف که همراه «میرزا حسینعلی نوری» بودند به فلسطین تبعید شدند و گروهی دیگر که با «میرزا یحیی نوری» معروف به «صبح ازل» همراه بودند به یونان فرستاده شدند اما پس از مدتی «صبحازل» بهوسیله هواداران «حسینعلینوری» به قتل رسید و به اینترتیب با شکلگیری رسمی بهائیت به سرکردگی «حسینعلی نوری» مرکزیت این فرقه نیز در فلسطیناشغالی قرار گرفت.