به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
من امسال برای نمایشگاه کتاب هیچ اثر تازهای ندارم و نتوانستم کتاب تازهای جمع کنم، چون مطلب تازهای نداشتم. برای کاغذهای کتاب خیلی از درختها قربانی میشوند. برگ درختها دیاکسید موجود در هوا را میگیرند و اکسیژن به انسانها میدهند، اما ما این برگها را به ورق سپید تبدیل میکنیم. ما چه میتوانیم بنویسیم که دیاکسید کربن هوا را بگیرد و اکسیژن بدهد؟ من مطلبی که امسال این حال را داشته باشد، در کارهایم پیدا نکردم و وقتم را صرف مطالعه درونی و به قول امروزیها ریکاوری کردم؛ تلاشی مجدد برای یافتن انرژی از دست رفته.
در این مدت خودم را بارها بررسی کردم و دیدم مطلب تازهای ندارم و بهتر است فعلاً به جنایتی مرتکب نشوم، برگی به نوشتههای من اختصاص پیدا نکند و کمی از این نظر آسودهخاطرتر باشم. توقع من از پنجاه سالگیام بالا رفته است؛ چرا که گفت: «پنجاه سالگی سر کوچه نشسته است/ چیزی به جز غبار جوانی پدید نیست». اینقدر از خودم توقع دارم که نه درختی به خاطر من قطع شود و نه برگی برای من کمترین از بین رود: برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار»، اما به خودِ متوقعم قول دادم که یکمجموعه خوب از خودم جمع کنم.
آرزومندم به جای انتشار این همه مجموعه شعر، مجموعه نقد منتشر شود. ما نقد را دست کم گرفتیم و پیوسته از خودمان تعریف میکنیم؛ در صورتی که نیاز به سوهان کشیدن همدیگر داریم. به نظر میرسد کمی از سوهان کشیدن میترسیم. میترسیم از اینکه آیینه هم باشیم. هیچ آیینهای از هیچکس تعریف نمیکند و فقط خودش را نشان میدهد. امیدوارم در این دوره نمایشگاه و دورههای بعد، به جای اینکه این همه مجموعه شعر منتشر شود، مجموعه نقد منتشر شود؛ مجموعههای نقد آیینهوار تا معایب را به ما نشان دهد و از ما تعریف نکند.
ما هر ساله مثلاً 20 مجموعه شعر داریم، اما یک مجموعه نقد هم منتشر نمیشود؛ و اگر هم منتشر شود، وقتی این یک جلد را در ترازوی نقد میگذاریم میبینیم که بیشتر تعریف کردن از همدیگر است. من نمیگویم که کتاب نقد باید دیگری را تحقیر کند، همچنان که نباید تعریف کند، بلکه باید دیگری را تحقیق کنیم، در این حالت به این نتیجه میرسیم که نقد را دست کم گرفتیم.
دیگر اینکه آرزو دارم در نمایشگاه امسال و هر سال، شعر شاعران بزرگ به رخ کشیده شود، شعر قیصر امینپور، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، اخوان ثالث و حتی شعر بامداد بازخوانی شود. ما به این بازخوانیها نیاز داریم. هرچند قیصر مرده است، اما قیصر مردنی نیست چون شعر او زنده است. دوستان وقتی شعر قیصر را درست بخوانند تا مدتی به خود میگویند که شعر نگویند و اگر قرار باشد به رخ بکشند، شعر قیصر را به رخ بکشند. نباید شعر او را به 100 سال دیگر واگذار کنیم تا برای او نسخه بدل بزنند، در حالی که نسخه شعر او الآن بغل ماست.