به گزارش حلقه وصل، روزها یکی پس از دیگری میگذشتند و هنوز بلاتکلیف بودم، اما چارهای نبود، ترسیده بودم. مدام با خود زمزمه میکردم «شاید رویایی که شبها در خواب و بیداری به تصویر میکشم باتلاقی بیش نباشد».
چند روز پیش مهمان عزیزی داشتیم حاج عمو به خاطر من آمده بود، عموی پدریام است. حق پدری بر گردن پدر و همه ما دارد، آدم بزرگی است؛ همیشه حرفای خوبی میزند مثل بزرگان قصههاست. بهقول مادر، من هم بیشتر از حاج عمو حرف شنوی دارم؛ برای همین هم بود که مادرم حاج عمو را دعوت کرده بود تا مرا نصیحت کند و چم و خم زندگی موفق را برایم بگوید. حاج عمو میگفت: «درس بخوان که بعدا در به در دنبال یک لقمه نان نگردی، بیمهات میکنند. فردا روزی هم که عیالوار شدی شرمنده خانوادهات نیستی و میدانی سر ماه حقوقی برایت واریز میکنند». انصافا هم راست میگفت حاج عمو! حرف آدم دنیا دیده همیشه حرف حساب است. با اینکه حاج عمو خودش درس نخوانده بود مرا برای درس خواندن تشویق میکرد چون نمیخواست به در بسته بخورم.
یکبار حاج عمو تعریف میکرد که قصد داشت در یک جایی مشغول به کار شود اما چون سواد نداشته قبول نکردند و از آن موقع درس خواندن را جزئی از واجبات زندگی میداند.
رویای من به درد این روزگار نمیخورد، من هم دیگر این را میدانستم و راهم را به ناچار انتخاب کرده بودم؛ اما پدر و مادرم همچنان نگران بودند که نکند پشیمان شوم این را بهراحتی از چشمانشان میخواندم. هیچوقت آنگونه که باید از درس خواندن لذت نمیبردم، تا حالا هم به خاطر پدر و مادرم ادامه داده بودم، اینبار هم بخاطر آرزویی که پدر و مادرم برای من داشتند از آرزوی خودم دست کشیدم. قبل از اینها قصد داشتم بعد از گرفتن دیپلم بروم دنبال رویایی که ازکودکی در دل میپروراندم، اما انگار شدنی نبود باید درس میخواندم تا مبادا برای خانوادهام کمتر از دکتر یا مهندس شوم.
پدرم همیشه با ذوق میگوید: «پسر من باید مهندس شود تا هر جا نشستم با افتخار بگویم شازده پسرم مهندس است». مادرم هم هربار میگوید: «مهندسی هم برازنده پسرم است اما اگر دکتر شود در میان بچههای همسایه، پسرم یک سر و گردن بالاتر دیده میشود».
من هم وقتی اشتیاقشان را میدیدم خجالت میکشیدیم جلویشان بایستم و بگویم: پس آرزوهای من چه میشود؟
چندین ماه به کنکور مانده بود و من هم کمکم شروع کرده بودم به درس خواندن اما هربار که به کتابها نگاه میکردم، فکر به آرزویم آنقدر مرا در خود غرق میکرد که زمان و مکان را فراموش میکردم، انگار ندایی در سرم میگفت: «من آرزویت هستم، رهایم نکن».
***
* آرزوهایی که حیف شد از روزی که فلسفه کنکور به میان آمد، شاید رسیدن به آرزوهای بزرگ سختتر شد چون نه آنقدر راحت بود که بشود از سر گذراند و نه آنقدر سخت که نشود از پسش برآمد؛ اما کسب رتبه در این نبرد کار هرکسی نبود. به گفته برخی درجه سختیاش از آسانیاش بیشتر بود، پس اگر کسی در این نبرد موفق میشد با دیگران از لحاظ هوشی فرق بزرگی داشت! نقطه تاریک ماجرا شاید دقیقا همینجا بود، چرا که برخی خانوادهها تمام هوش و استعداد فرزندانشان را در پیروزی در این نبرد میدیدند.
نیکو تقوی ۱۹ساله از کسانی است که قرار است در کنکور۱۴۰۰ شرکت کند، میگوید: دخترخالهام سال پیش پزشکی قبول شد و از روزی که خبر قبولیاش آمد، دنیا برای من به جهنم بدل شد؛ چون مادرم خیال میکند اگر من هم پزشکی قبول نشوم جلوی فامیل کم میآوریم و فکر میکنند که من هوش قوی ندارم در صورتی که من تمام علاقهام نوازندگی است و همیشه دوست دارم در رشته موسیقی درس بخوانم و نوازنده مشهوری شوم. عاطفه تاجبخش۲۱ ساله دانشجوی رشته حسابداری، بیان میکند: آرزویم حیف شد همیشه دلم میخواست، به مسابقات جهانی تکواندو بروم و تمام تمرکزم روی ورزش باشد؛ از کودکی ورزش میکردم اما دقیقا از زمانی که وارد مقطع متوسطه شدم، پدرم دیگر اجازه نداد باشگاه بروم و مرا کلاس کنکور ثبتنام کرد، بعد هم که کنکور دادم، به انتخاب پدرم حسابداری را اولویت قرار دادم چون که به گفته پدرم بازار کار خوبی خواهد داشت و آیندهاش بهتر از ورزش است.
* کنکور حق خوری به تمام معناست در این نبرد طاقتفرسا، عدهای نیز هستند که علاوه بر تلاشهایی که میکنند از یکسری مزایا نیز برخوردارند و موفقیتشان حتمیاست که همین موضوع، برخی از پشت کنکوریها را نگران کرده و معتقدند که هر چقدر هم تلاش کنند بخاطر شانس کمی که دارند قبول نمیشوند.
میلاد بابایی ۲۵ساله از کسانی است که بعد از اولین شکست در کنکور، قید تحصیل را زد و در این باره میگوید: کنکور یک تبعیض در بومی گزینی است. اگر کنکور یک رقابت تحصیلی و یا یک مسابقه است باید شرایط همه یکسان باشد و برای همین ترجیح دادم وقتم را تلف نکنم و دنبال کار باشم تا اینکه درس بخوانم.
فائزه شریفی ۲۰ ساله دانشجوی رشته تربیت بدنی اظهار میکند: کنکور حق خوری به تمام معناست، از اول هم میدانستم وقتی یک عده با پول از قبل جای خود را در دانشگاههای برتر خریدهاند من هیچ شانسی ندارم، برای همین نه خودم را آزار دادم و نه خرج اضافی روی دوش خانوادهام گذاشتم، بدون کنکور رشته مورد علاقهام را در دانشگاه آزاد انتخاب کردم و درسم را ادامه دادم. * بهترین خودت باش! در میدان جنگی که عدهای به ناچار جلو میروند و برخی عقب میکشند، افرادی نیز حضور دارند که تمام سختیها را به جان خود خریدهاند و میخواهند به خودشان ثابت کنند که میتوانند. چون در راستای آرزویی تلاش میکنند که به کنکور گره خورده و هیچ چیز و هیچکس را در کنکور مانع ندیدند و با تمام وجود جنگیدهاند تا بهترین باشند.
یکی از دانشجویان رشته پزشکی، اظهار میکند: با اصل وجود کنکور مخالفم، بسیار رنج کشیدم تا به آرزویم رسیدم، من هم بدم نمیآمد بدون کنکور پزشکی بخوانم و سختی نکشم؛ اما کنکور پیش رویم بود و من هم شیفته پزشکی بودم، به هیچ مانعی فکر نکردم و دوسال برای رسیدن به رشته مورد علاقهام تلاش کردم؛ همچنین به خودم اثبات کردم که میتوان موفق شد. راضیه پیریایی دانشجوی رشته تربیت معلم نیز در خصوص کنکور، بیان میکند: به نظرم هیچکس با کنکور موافق نیست من هم نیستم؛ اما به نظر خودم در هیچ کاری به جز درسخواندن هم خوب نیستم. بنابراین با تمام وجود تلاش کردم تا توانستم وارد دانشگاه فرهنگیان شوم؛ همچنین معتقدم که اگر چیزی را واقعا از ته دل بخواهی و برایش تلاش کنی موفق میشوی و حتی کنکور هم نمیتواند آرزویت را تباه کند. *موفقیت، بدون کنکور برخی هم توانستهاند، بدون اینکه کنکور و دغدغههای کنکوری با حمایتهای خانواده خود مسیری را انتخاب کرده و موفق شوند، چرا که موفقیت خود را قبولی در یک آزمون چندصد هزار نفری نمیبینند؛ بلکه میخواهند در جایی حضور داشته باشند که برای آن ساخته شدهاند.
نازنین سلگی یکی از کسانی است که بدون کنکور فرد موفقی است و در خصوص سرنوشتی که بدون کنکور رقم زده میگوید: پدرم مربی کاراته است و از وقتی به یاد دارم زیر نظر پدرم آموزشهای رزمی دیدم آنقدر به رشته ورزشیام علاقهمندم که توانستم از ۱۸سالگی من هم مانند پدرم مربی شوم و تدریس کنم، برای همین ترجیح دادم دیگر درس نخوانم و در کاری که به آن علاقهمندم بدرخشم.
یکی دیگر از این افراد موفق، اظهار میکند: دو سال در رشته حقوق و در دانشگاه دولتی تحصیل کردم، اما در این دوسالی که در دانشگاه درس میخواندم اصلا حالم خوب نبود چون حس میکردم که به درد این رشته نمیخورم، برای همین انصراف دادم و برای رسیدن به آرزویم، یعنی داشتن یک گالری لباس تلاش کردم که خوشبختانه با حمایت خانوادهام موفق شدم. *نقطه سر خط در شرایطی که کنکور در نظام آموزشی وجود دارد و هنوز جایگزین مناسبی برای آن پیدا نشده است، شاید بهتر باشد که دانشآموزان را در راستای استعدادشان حمایت کنیم و سعی کنیم تا آنها را در مسیری ارتقا دهیم که خودشان نیز با تمام وجود به آن علاقه دارند.
نکته دیگر که به نظر باید تمام خانوادهها به آن توجه کنند این است که لزوما هرکس که در کنکور موفق باشد باهوش نیست، زیرا برخی از دانشآموزان در علاقه و استعدادی که دارند میتوانند بسیار خوش بدرخشند و موفق شوند؛ کنکور آخر خط نیست.