به گزارش حلقه وصل، واقعیت این است شاید والدین مسن در سال های پایانی عمر دیگر آن تاب و توان و قدرت جسمی سابق را نداشته باشند اما سال ها بیش از ما زندگی کرده و تجربه دارند. اصلاً ما حاصل تربیت و مراقبت های آن ها هستیم که امروز به اینجا رسیده ایم. درک این نکته در مراقبت از سالمند، هم مهم است هم حیاتی. یک مسئله بسیار مهم هم وجود دارد. ما از فرط علاقه و نگرانی گاه به خطای «مراقبت افراطی» دچار می شویم. از فرد کهنسال طوری مواظبت می کنیم که انگار از یک کودک! این خطای بسیار بزرگی است. به زودی هم ما را خسته و فرسوده می کند هم شأن سالمند از بین می رود یا خدشه می بیند. سالمند به جای اینکه با ما همراهی کند، لجباز می شود. «رعایت حرمت سالمند»، «شأن» و «منزلت» نکته ای طلایی در مراقبت از افراد مسن است. در این گزارش چند راهکار ساده اما به شدت کاربردی را مرور می کنیم.
از «چیدمان متناسب» استفاده کنیم
یکی از کارهایی که می تواند حال سالمندان را عوض و رسیدگی به آن ها را ساده تر کند، «چیدمان متناسب» است. چیدمان خانه های ما معمولاً در گرو سلیقه ما و مد روز است. در خانه افراد پیر اما این چیدمان کاربرد ندارد. سالمند به هیچ وجه دوست ندارد، لوازم زندگی اش را از دست بدهد چون حاصل یک عمر زحمت و دوندگی او بوده است. حالا یک مشکل پیش می آید؛ با خانه ای شلوغ روبه رو می شویم. هر گوشه خانه چیزی انباشته شده چون توان رسیدگی به امور خانه اش را مثل گذشته ندارد. لوازم را بر می دارد اما توانش را ندارد سرجایش برگرداند. پس اگر هر گوشه خانه وسایلی را روی زمین گذاشته، نتیجه شلختگی او نیست. فراموش نکنیم، زمانی خود او استاد چیدمان و کدبانوی بوده است.
حالا چه باید کرد؟ چیدمان خانه را با «اجازه»، در «حضور» و «راهنمایی» خودش متناسب کنیم. اقلامی که کاربرد چندانی ندارند در طبقات بالاتر کابینت و کمدها قرار بگیرد. طبقات پایین و دسترس برای چیزهایی خالی شود که بیشتر به آن نیاز دارند. بعضی اقلام که مدام به آن احتیاج دارند، نزدیک محل استراحت و سکونت آن ها قرار دهیم. پنجره خانه را باز کنیم تا حیاط و منظره روبه رو را ببینند. پرده ها ضخیم، خوشرنگ و ساده باشد تا بتوان آن ها را راحت شست. یک فلاکس بزرگ تهیه کنیم تا آب جوش نزدیک آن ها باشد تا برای پذیرایی و نوشیدن چای و دمنوش خودکفا شوند و اگر کسی مهمان آن ها شد، شرمنده نشوند چون جسمشان یاری نکرده، نتوانسته اند برایش حتی یک استکان چای بریزند. هیچ ایرادی ندارد سبد استکان و رختخواب آن ها یک گوشه اتاق روی زمین باشد، اگر آن ها را با سلیقه بچینیم. اگر چشم سالمند ضعیف است یا گردن درد دارد، ساعت رومیزی تهیه کنیم یا ساعت دیواری را پایین و دسترس قرار دهیم تا ساعت از دستش در نرود. یک چهارپایه ساده پلاستیکی یا صندلی تاشوی سبک قابل حمل برای فرد سالمند از هزار مبل گران قیمت بهتر است چون راحت می تواند استفاده و جابه جا کند. این همان چیدمان متناسب است.
عکس زیبای سالمند را قاب کنیم
سالمندان فرزندان ما نیستند که بخواهند یا بخواهیم آن ها را با مد روز پیش ببریم. با همان سبک و منشی که دارند بپذیریمشان. گاهی لباس مورد علاقه شان را بپوشانیم و عکس بگیریم. همان را قاب کنیم و به دیوار بزنیم. قربان صدقه شان برویم و تعریف کنیم تا حس کنند همان طور که هستند برای ما عزیزند و دوستشان داریم. رسیدگی و احترام به سالمند فقط کار کردن برای او نیست. اگر قرار باشد خدمت کنیم و منت بگذاریم، بی فایده است فقط زحمت بی اجر بوده. در برخی مطالبِ مسئولان سراهای سالمندان، نکته جالبی وجود دارد؛ وقتی سالمند پرخاشگر یا منزوی به آن ها سپرده می شود از تکنیک «کلام درمانی» استفاده می کنند همان مهارت «سنگ صبور» و «سراپا گوش» شدن خودمان. خشم غالباً میوه ناکامی است. سالمندی که گوشی برای شنیدن و هم صحبتی برای همکلامی ندارد تا حرف هایش را بشنود. تجربه هایش را مغتنم بشمرد و او را تحسین کند سرخورده، عصبی و منزوی می شود.
گاهی حرف زدن برای کهنسالان ساده نیست چون فکر می کنند ممکن است پرحرف و جلف جلوه کنند یا ابهت شان پایین بیاید. همین باعث شود از فردا هر کس هر رفتاری دوست دارد با آن ها داشته باشد. این ترس از صحبت کردن به مرور آن ها را مغرور و لجوج نشان می دهد. منزوی می شوند. در مواجهه با این گروه از سالمندان اصلاً منیّت نداشته باشید. وقتی قرار است کاری انجام دهید، حتماً نظرشان را بپرسید. مثلاً بگویید به نظرم این کار به این دلایل خوب است موافق هستی؟ این یخ ارتباطی شان را آب می کند. هم شما روی سازگاری می بینید هم آن ها وحشت کاذب از دست رفتن جایگاه و شأن خود را از دست می دهند.
رابطه شان را شکرآب نکنیم
رابطه پدربزرگ، مادربزرگ ها با نوه هایشان خوب است؛ اگر ما بگذاریم. یک مشاورخانواده می گوید بی حرمتی به سالمند فقط استفاده از الفاظ نامناسب یا رفتار زننده نیست. «نفیسه حسن زاده» معتقد است گاهی رفتار و تدبیرهای خاکستری ما خانواده را سرد و روحیه افراد پیر را شکننده می کند. پدربزرگ، مادربزرگ ها نوه هایشان را لوس می کنند/ بچه ام از وقتی پیش مادر همسرم می ماند حرف گوش نکن و ناسازگار شده/ می خواهم بچه ام را درست تربیت کنم اگر لی به لالا گذاشتن والدین همسرم یا پدر و مادر خودم بگذارد... این جملات مشابهی است که والدین را به یک تصمیم غلط می رساند، حسن زاده می گوید: «والدین سعی می کنند رابطه بچه هایشان با پدربزرگ، مادربزرگ هایشان را مدیریت کنند. در این «حساسیت عاطفی» که معمولاً با خامی و جانب داری همراه است فرد سالمند حس می کند فرزند یا عروس و دامادش رابطه بین او و نوه اش را شکرآب می کنند. از طرفی ما هم نگرانیم فرزندمان درست تربیت نشود چون محبت کاذب دریافت می کند. ما به نگرانی خام دچاریم چون فراموش می کنیم جایی که ما ایستاده ایم آن ها سال ها قبل ایستاده بودند. جایی که دل پدربزرگ یا مادربزرگ می شکند، تربیت صحیح شکل نمی گیرد. راه حل، دخالت عاطفی نیست. حرمت دوستی و ارتباط سالمندان با نوه شان را باید حفظ کنیم.»
همراهی با سالمندان بچه ها را پخته بار می آورد. از همان کودکی می توانند هنرهای زیادی از آن ها یاد بگیرند مثلاً بافتنی، خیاطی یا... نوجوان ها در کوران بلوغ و هجوم عواطف آنی و گذرا وقتی در خانه پدربزرگ، مادربزرگ هایشان هستند آرامش و امنیت عاطفی بیشتری حس می کنند. چای می ریزند، می نوشند و درد دل می کنند. مشورت می گیرند و... اینجا گارد کمتری در برابر نصیحت شنیدن دارند؛ تربیت چیزی جز این است؟!
من خوشبختانه محتاج نیستم
فرد سالمند به مراقبت نیاز دارد نه مواظبت. باید حواسمان به خوراک، پوشاک، نظافت، روح و روانش باشد اما قرار نیست از او فردی محبوس در خانه یا گوشه نشین بسازیم. از پا افتادگی و احتیاج بیش از حد به دیگران، مرگی ذره ذره و دردی بزرگ برای اوست. اگر والدین یا پدربزرگ، مادربزرگ پیر ما هنوز توان انجام کار دارند، به حرف مردم کاری نداشته باشیم و آن ها را به خیال بزرگ خانه بودن و احترام محدود نکنیم. اگر فرد سالمند می تواند راه برود به خرید برود مانع او نشویم. خریدهای کلی را انجام دهیم اما بعضی خریدهای جزئی و سبک را باقی بگذاریم تا او انجام دهد. همین بیرون رفتن از خانه و خرید ساده این پیام را به او می دهد که: روی پای خودم هستم نه محتاج! گاهی بگذاریم والدین سالمند به گردش کوتاه و نزدیک بروند. می توانیم آن ها را همراه خودمان ببریم اما از یک مسیر به بعد تنها بگذاریم. همین کار ساده کمک می کند بیشتر به آن ها خوش بگذرد و احساس غربت نکنند.
بعضی افراد متاسفانه از شدت علاقه، وسواس و افراط وقتی فرد مسن را بیرون می برند طوری رفتار می کنند که حس می کند مثل یک کودک دست او را گرفته اند تا گم نشود! حالا که کروناست حتما ماسک، دستکش و موادضدعفونی کننده در ظرف کوچک و سبک در اختیارشان قرار دهیم تا خیال خودمان هم راحت باشد.
بوی نان، افسردگی را از بین می برد
فکر کنیم پا به 70، 80 سالگی گذاشته ایم. کلی هم بدن درد و بیماری داریم. کمی که راه می رویم بدن درد سراغمان می آید و مثل قبل نمی توانیم پیاده روی کنیم یا از خانه بیرون برویم. ممکن است بیماری زمینه ای هم داشته باشیم و حضور در جامعه ما را بیشتر در معرض ابتلا به کرونا قرار دهد. پس، خلاف میل باطنی و ناچار، خانه نشین می شویم. این در حالی است که برعکس ما اعضای خانواده هر روز برای کار از خانه بیرون می روند. دلشان که می گیرد شال و کلاه می کنند، دوری می زنند و بر می گردند خانه. تحمل این شرایط دردناک نیست؟! افتضاح و سخت است؛ حس از دست و پا افتادن.
وقتی می خواهیم به سالمندی که ناچار به خانه نشینی است، توصیه کنیم در خانه بماند بهتر است این احوالش را با خودمان مرور کنیم. او نمی تواند بیرون برود اما قرار هم نیست کنج خانه غم برک بزند یعنی نباید هم بزند. البته نه با امر و نهی و مدام حرف زدن و نسخه پیچیدنِ ما که اصلاً و ابداً حوصله شنیدنش را هم ندارد و ممکن است کار به لجبازی و پرخاش بکشد. پس چه کنیم؟ برای او سرگرمی بسازیم. چند تکه پارچه بدهیم تا با چرخ قدیمی اش، خیاطی کند برای مثال روبالشتی یا دستمال سفره بدوزد. نان پختن، تهیه مربا و ترشی از او یاد بگیریم. اگر در جوانی هنری داشته آن را برایش تازه کنیم، هنرهایی که انجامش سخت و برای سلامتی او بد نباشد. مثلاً حصیربافی کند. می توانیم زمینه یادگیری و سرگرمی هم فراهم کنیم کادوی تولد، بوم و ابزار نقاشی یا گلدوزی بخریم و به او آموزش دهیم.
سالمند اگر فکر کند راکد مانده افسردگی می گیرد. کارهای سبک به او بدهیم تا حس کند هنوز هم خانم خانه و زندگی خودش است. کارهای یکجانشینی و ظریف که ما را کلافه می کند برای آن ها تفریح به حساب می آید مثل دانه کردن انار، تر و خشک کردن سبزی ها تا خشک شوند. تهیه آلبالو و برگه گوجه خشک. اگر کمی میوه شل در خانه داریم، بپزیم و صاف کنیم و از او بخواهیم لواشک درست کند. اگر ساعت قدیمی خراب شده از پدربزرگ بخواهیم نگاهی به آن بیاندازد.
یک سوزن هم بی اجازه کم نشود
سالمندان از یک چیز نفرت دارند؛ سرک کشیدن در وسایلشان و تصمیم گرفتن ما به جای آن ها برای لوازمشان. شاید در کلام و ظاهر چیزی نگویند اما ناخواسته با این کار به آن ها می گوییم از این به بعد من آقا یا خانم خانه تو هستم. من تصمیم می گیرم و دستور می دهم. بنابراین مدام سراغ انباری خانه نرویم و بخواهیم فلان کتری، بالشت، صندلی یا پنکه قدیمی را رد کنیم برود تا جا باز شود و پولش را بدهیم به او. خیلی راحت بگویم؟ معنی کار ما این است؛ من خاطرات و زحمات تو را می فروشم، این هم پولش! هر چقدر هم محترمانه این کار را انجام دهیم، فرقی نمی کند همین معنا را برای او دارد. با «حضور»، «اجازه» و «راهنمایی» خودش لوازم را جابه جا و مرتب کنیم. اگر خودش خواست وسیله ای را بفروشیم یا دور بیاندازیم. حالا چه کار کنیم خانه یا اتاقشان شبیه سمساری نشود؟ اول نظافت و دسته بندی وسایل. در مرحله بعد برای لوازم معیوب کاربری جدید تعیین کنیم.
برای مثال سالاد جوانه برای فرد سالمند خوب است. قوری قدیمی او را تبدیل کنیم به محل کشت جوانه یا سبزه عید. کتری قدیمی را به عنوان بخور آب گرم روی بخاری بگذاریم.گلدان های خانه را روی طاقچه بچینیم، مرتب و به خاکش رسیدگی کنیم. با همان گلدان های قدیمی و پنجره نورگیر، منظره زیبا درست کنیم تا حالش خوب شود با دیدن آن. قد گلدان ها طوری باشد که خودش هم بتواند رسیدگی و آبیاری کند. بشقاب قدیمی روحی را بشوییم و براق کنیم میوه اش را در همان بشقاب برایش ببریم. قالیچه قدیمی و کهنه را در بالکن یا حیاط خانه بیاندازیم تا بنشیند و هوایی تازه کند. این کارها را انجام دهیم و مطمئن باشیم، خودش دست بکار می شود برای بیشتر سر و سامان دادن به وسایل و خانه تکانی کردن.