
سرویس پرونده: به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان پایگاه خبری تحلیلی حلقه وصل در نظر دارد هر روز یک کتاب از نویسندگان برتر انقلاب اسلامی را به مخاطبین عزیز معرفی کند تا از این فرصت معنوی نهایت استفاده را داشته باشند.
«گذشته برایش زمان و مکان نبود که پشت سر جا مانده باشد و زیر گردوغبار فراموشی، محو و ناپدید شود. گذشته تمام خاطرات و احساساتی بود که وجودش را پر کرده بود، مثل آینهای که تصویرها را در خود منعکس میکرد، همهجا مقابلش بود و مدام در ذهنش تکثیر میشد.
نمیتوانست از آن فرار کند. نمیتوانست آن قسمت از زندگیاش را بکند و دور بریزد و انگار که هرگز نبوده، به جریان سیال و بیدغدغه زندگی بپیوندد.
برای یک لحظه دلش هوای آغوش گرم مادرش را کرد. دلش میخواست حالا مادرش آنجا بود تا سر روی شانهاش بگذارد و یک دل سیر گریه کند. دستهای زبر و کارکردهاش را توی دست بگیرد و به سر و صورت بکشد. اما مادرش مرده بود و این آرزویی محال بود. باید با این واقعیت کنار میآمد. نمیتوانست انتظار معجزه داشته باشد. خاک سرد بود و خاکهای انباشته شده روی مزار، مصیبتدیده را دلکن و صبور میکرد. اما هما هنوز مزاری ندیده بود که خاکش او را سرد کند، هنوز خاکی ندیده بود که سرمایش او را دلکن کند. هنوز داغ مادرش تازه بود، مثل روز اول...»
آنچه خواندید بریدهای از رمان «خواب باران» به قلم وجیهه علی اکبری سامانی است که توسط کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
رمان «خواب باران» ؛ با نثر و بیانی لطیف و روان، و نگاهی واقع بینانه به مسائل اخلاقی اجتماعی جوانان، تلاش می کند در پس قصه ای عاشقانه، تعریفی درست و واقعی از سرنوشت و قضا و قدر ارائه کند و مرز باریک میان تردید و ایمان را به درستی به تصویر بکشد. رمان «خواب باران» در ٢٠٠ صفحه و با مضمونی دینی اجتماعی است.
نویسنده در توضیحی درباره این اثر داستانی گفته است: سرنوشت بازیهای عجيب و غريبي دارد. مثلا اگر آن نيمه شب بهاري، «هما» پشت در هر خانه ديگري رگ دستش را زده بود؛ شايد سرنوشتش چيز ديگري ميشد. شايد اصلا زنده نميماند تا بين شك و يقين و ايمان به مهرباني خدا، عاجزانه دست و پا بزند و با تمام تلخيها و سياهيهاي كفر و عنادش، اسير چهارديواري تنگ و تاريكي ميشد كه مشتي خاك او را از دنياي زندگان جدا ميكرد. اما اينكه دست سرنوشت او را از ميان تمام در و ديوارهاي سنگي و سيماني و از ميان آن همه كوچه پس كوچههاي شهر، پشت در خانهاي كشيده بود كه آدمهاي قصهاش عزيز خانم و حسام بودند، براي اين بود كه مسير زندگياش جور ديگري رقم بخورد.
نويسنده در اين رمان تلاش كرده با نثر و بياني ساده و خواندني، نگاهي واقعبينانه به مسائل اخلاقي اجتماعي جوانان داشته باشد و در پس قصهاي عاشقانه، تعريفي واقعي از سرنوشت و قضا و قدر ارائه كند و مرز باريك بين ترديد و ايمان را به درستي نشان دهد.
پیشتر به قلم وی کتابهای «بادبادكها»، «آن مرد با باران میآید»، «عروس آسمان»، «تو را من چشم در راهم» و «پرستوها» منتشر شده است.