به گزارش حلقه وصل، نشست وزرای خارجه کشورهای عضو برجام روز دوشنبه هفته جاری به صورت مجازی برگزار شد. پس از برگزاری این مراسم بیانیه مشترکی در خصوص لزوم حفظ برجام، و آمادگی اعضا برای احتمال بازگشت بدون پیش شرط آمریکا به برجام و همچنین افق این سناریو مورد تاکید و بررسی قرار گرفت. آنچه از بند آخر بیانیه مشترک برمی آید، به نظر میرسد که گفتگوهای درباره بازگشت احتمالی آمریکا به توافق هستهای دنبال خواهد شد.
به نظر می رسد که کسی مخالفت جدی با بازگشت واقعی اعضا به تعهدات برجامی و رفع ملموس تحریم ها توسط آمریکا در صورت عمل به مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ یا الحاق مجدد برجامی، نداشته است. اما تجربه چندی سال گذشته و رفتارهای طرف های مقابل به ما می آموزد که در مسیر پیش رو با واقع بینی و احتیاط لازم حرکت کنیم.
آیا موضع برجامی اروپا تغییر کرده است؟
پیش از این عدهای در آمریکا از جمله افرادی مانند جیک سولیوان، نامزد جو بایدن برای مشاور امنیت ملی در دولت آمریکا، معتقد بودند که ورود مجدد آمریکا به برجام باید همراه با پیششرطهایی باشد و آن گنجاندن محدودیتهای بیشتر هستهای، منطقهای و موشکی در توافق هستهای است. پایتختهای اروپایی نیز در این ارکستر همنوا و هماهنگ با واشنگتن بودهاند.
اما پس از مصوبه اخیر مجلس و مواضع ایران، طرفهای مقابل، خواسته های خود را کمی تلطیف کردند. آنها الان بازگشت آمریکا را بدون پیش شرط عنوان میکنند. اما باید توجه کرد که آنها ظاهر بازی را تغییر داده و آن را بزک کردهاند. تیم بایدن و اروپاییها، فقط کمی زمانبندی پیش شرط خود را تغییر دادهاند. آنها در پی آن هستند که پس از بازگشت به برجام – که کیفیت آن چندان مشخص نیست – یک اجماع و انسجام در میان اعضای برجام و شورای امنیت ایجاد کنند و از آن به عنوان اهرمی برای فشار به ایران در زمینه نیل به توافقی با محدودیت های بیشتر برای ایران استفاده کنند.
در اصل آنها به دنبال «بیشتر» ایران در قبال تعهدات قبلی خود هستند. حال اینکه شاید بخواهند به لحاظ ظاهری یک «بیشتر مصنوعی» را به ایران بفروشند. بنابراین باید در نوع مواجهه با وعده وعیدهای اروپا و آمریکا دقت کرد.
اجتناب از قدمهای عملی در قبال اقدامات تئوریک غرب
مقامات دولتی، لازم است که حداقل به مواضع خود پایبند باشند و اقدام خود را متناسب با اقدام طرف مقابل تنظیم کنند. اتفاقات و تحولات گذشته، این تجربه را در جیب ایران قرار می دهد که قدمهای عملی خود را خرج قدمهای تئوریک طرف مقابل نکند. سوءسابقه اروپا و آمریکا به ما میآموزد که در وهله اول هیچگونه پیش شرطی را از آنها نپذیریم؛ چرا که آنها در مقام ناقض تعهدات بودهاند و از اگر بنای بر بازگشت به تعهدات است، اول آنها هستندکه باید خجلت و عبرتشان از گذشته را ثابت کنند. طبیعتاً زمانی که شما به فردی یک کالا در قبال چک بانکی می دهید و چک او بلامحل از آب در می آید، دفعه بعدی به او کالایی گرانبهاتر در ازای همان صاحب چک نمیدهید. عقل حکم میکند که تا زمانی که از او پول دریافت نکردهاید دیگر به او جنس ندهید.
نکته دومی که باید در مسیر بازگشت ایران به تعهدات برجامی مد نظر قرار گیرد، این است که چاره یا تدبیری اندیشیده شود، که تجربه تلخ چند سال گذشته تکرار نشود. نباید به گونه ای باشد که ایران دوباره به تعهداتش برگردد، اما طرف مقابل دوباره «دبه» کند. لازم است که در این خصوص ضمانتی از طرف مقابل برای عدم تکرار خسارتهای جبران ناپذیر اخذ شود. طبیعتاً الان که ایران در جایگاه طلبکار قرار دارد، بهتر میتواند این ضمانت را اخذ کند و موکول کردن آن به زمانی نامعلوم مثمر ثمر نخواهد بود.
پیشتر در این باره به رهیافتهای مختلف در مواجهه با برجام اشاره و تاکید شده بود که ایران باید تاکید کند که طرف آمریکایی نه بر مبنای تفسیر مندرآوردی و تجربه شده خودش، بلکه باید بر اساس فکتشیت مشخص ایران، یعنی همان نامه ۹ بندی رهبر انقلاب در ۲۹ مهر ۹۴ برجام را اجرایی کند.
در زمینه اجرای برجام، به ویژه در دوران ترامپ، این ایران بود که یک تنه، بهای حفظ و اجرای این توافق را پرداخت. نباید به گونه ای باشد که طرفهای مقابل دوباره قسر در رفته و مجدد هزینه حفظ توافق هستهای را از جیب ایران بپردازند.
بالطبع تهران زمانی میتواند به اهداف فوق برسد که از خود در این زمینهها جدیت نشان دهد. استفاده از اهرم مذاکراتی با نمایش سمبلیک اهرم با هم تفاوت دارد. تا زمانی که طرف مقابل تغییر محاسبات یا جدیت در تغییر رفتار تهران را درک و لمس نکند، از موضع غیرمنطقی خود عقب نخواهد نشست. این مهم نیازمند عزم و انسجام ملی دارد. در اینجا، دولت باید خود را با مجلس و سایر بخش های حکومت در یک کشتی بداند که همگی مقصد واحدی را دنبال می کنند.
در چنین مقطعی، به نظر می رسد تمام هم و غم کشور مجاب کردن طرف های مقابل به بازگشت واقعی به تعهدات و حصول اطمینان از عدم تکرار سناریوی چند سال گذشته باشد. پرداختن به موضوعات انحرافی و سناریوهای بیشتر در برابر بیشتر در اصل نُت های فالشی هستند که برآیند آن می تواند یک موسیقی غمگین برای ایران و دلنشین برای غرب باشد.
تکرار سناریوهای بیشتر در برابر بیشتر، بیش از آنکه با هدف حل مشکل باشد، با هدف مختل کردن تمرکز تهران است تا با ایجاد انشقاق در بخش نخبگی، از اثربخشی آن در احصای منافع ایران بکاهد.
پرداختن به بحث های فرعی و فرضی بیشتر در برابر بیشتر، در حالی که کمتر در برابر کمتر محقق نشده، در اصل تاکتیک مذاکراتی غرب است تا در نهایت کلاه کمتر خود را بر سر بیشتر شما بگذارد؛ یعنی از شما امتیازات بیشتر یا دُرّ غلتان بگیرد، و در عمل – در بهترین حالت – به شما معادل کمتر یا همان آب نبات را بدهد. انسجام و صدای رسا و واحد ملی می تواند باطل السحر چنین کلکی باشد. انشقاق و توجیه مواضع مذاکراتی حریف، بازی در زمین ها و در اصل گل به خودی خواهد بود.