
از سال 87 در دوره مسئولیت جناب دکتر خواجهنوری در مرکز توسعه و ترویج فعالیتهای قرآنی کشور، دورههایی در پی جلسات متعدد کارشناسی، تهیه شد و دروسی با عنوان دورههای آموزشی مدیریت و فعالیت قرآنی کشور، آماده شد که مورد نیاز مؤسسات قرآنی بود و به صورت مقدماتی در چهار مرحله کشور و در سال 87 برگزار شد.
فکر نمیکنم کسی اشراف من را به مؤسسات قرآنی داشته باشد، چون همیشه با واسطه یا بیواسطه از مؤسسات و حتی مجموعههایی که به تازگی تأسیس شدهاند، خبر داشتهام. پس عرایضی که دارم، مبتنی بر تجربه است.
فقط حضور مردم
الان به این صورت است که کسی احساس مسئولیت میکند، دو - سه نفر را همراه خود میکند و مؤسسهای تأسیس میکند. البته کار بدی هم نیست. در زمانی هم این کار، کاری منطقی بود؛ خودمان هم تشویق میکردیم؛ چون وقتی مسئولیت گرفتم، کلاً 33 مؤسسه در ظرف یکسال ثبتشده بود که در شرح خدماتشان، به قرآن هم اشاره شده بود و خیلیهایشان وجود خارجی نداشتند. بنده معتقدم اگر بخواهیم کار قرآن توسعه پیدا کند جز با حضور مردم و مؤسسات مردمی، عملی نیست، بنابراین خود ما هم تأسف میخوردیم. الحمدلله مؤسسات زیادی هم تأسیس شد و بعد از اینکه ما رفتیم هم این کار، ادامه پیدا کرد و تعداد خیلی زیاد شد و از یک جایی، جلویش را گرفتیم.
وقتی من به استان گلستان رفتم، ترسیدم و دیدم که بیرویه این اتفاق میافتد و تعداد زیادی مجوز با امکانات کم و بدون برنامه منظم، صادر شده و خیلی جاها هم مانع همدیگر هستند. گاهی مجبور میشدیم 7 مؤسسه را ادغام کنیم و امام جمعه را به سمت رئیس هیئت امنا منصوب کنیم. با این وضعیت باز کار را شروع کردیم اما باید یک جایی مدیریت میشد.
یک خیابان و هفت موسسه
در استان بوشهر در یک خیابان، هفت مؤسسه مجوز داشتند و البته فقط یکیشان از وزارت ارشاد مجوز گرفته بود. طبعاً اولین مشکلشان مالی بود چون اصلاً مشتری نداشتند. ممکن بود اولش مشکلی نباشد ولی بعداً قطعاً مزاحم همدیگر میشدند و نمیتوانستند کار کنند. تیم مطالعه، جزو اولویتهایی است که حتما باید انجام بشود. از هر کاری و از هر حمایتی واجبتر این است که مؤسسات قرآنی در شهر، احساس امنیت داشته باشند و احساس نکنند که فردا کنار دستش یک مؤسسه بلند میشود. تعدد مؤسسات خوب است ولی در جایی که مانع هم نشوند. آن وقت خدای ناکرده اتفاقات ناگواری بینشان میافتد که اصلاً با حوزه قرآن و اخلاق قرآنی، سازگار نیست.
باید مطالعه دقیقی انجام شود اما اولین شرط و اصول کار برای تأسیس مؤسسه، این است که کسانی احساس تکلیف کنند. اگر بخواهیم اقتصادی باشیم، سرمایهگذاری این کار جواب نمیدهد. خود شما کسانی هستید که زندگیتان را در این کار گذاشتهاید و از اول هم میدانستید که اینجا نان و آب زیادی ندارد. اگر هم کسی نمیدانست، الان دیگر بداند!
باید مطالعه دقیق کنید که شهری مثلا با 100 هزار جمعیت، چه نیازهای قرآنی دارد؟ این کار راحتی است و پیچیدگی مطالعاتی هم ندارد. مرحله بعد این است که بررسی کنید از این نیاز، چه مقدار در محل، تأمین شده است. ما باید دنبال کارهای واجب زمینمانده باشیم. مثلا اگر در این شهر نیاز به 3 مؤسسه قرآنی باشد، این سه مؤسسه وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد، سراغشان برویم و آنها را تقویت کنم. بعد از مطالعه، ملاقاتهایی را ترتیب دهید و مثلا امام جمعه که در منطقه صاحب نفوذ است را ببینید. اختلاف سلیقهها را کنار بگذارید. متاسفانه در بسیاری از جاها این اختلاف سلیقهها، لطمه جدی به کار زده.
کاسه را پنهان کنید
مسئله بعدی برای گروهی که میخواهد فعالیت کند، جا انداختن خود قبل از شروع است. برای این کار باید مسئولین اصلی آن منطقه را توجیه کنند و این کار برای پشتوانه لازم است و الا مؤسسه به کناری میافتد و هیچ توجهی به آن نمیشود. وقتی شما با استاندار، فرماندار، مدیر آموزش و پرورش و یا رئیس سازمان تبلیغات ملاقات دارید و با طرح جامع از وضعیت شهر در جلسه حاضر میشوید و تصریح میکنید که آیندهاش باید اینگونه باشد و ما هم برایش چنین برنامهای داریم و هیچ چیزی نمیخواهیم؛ اینطوری، همه کارها حل میشود. اشکال ما این است که تا به کسی مراجعه میکنیم، تجهیزات و امکانات میخواهیم. باید در مرحله اول از این صرف نظر کنیم.
علیکم به اطلاعرسانی!
از اشکالات عمدهای که ما داریم، این است که مشغول کار میشویم و از اطلاعرسانی منطقی بازمیمانیم. حضرت امام(ره) میفرمایند: خیلی قشنگ است، یک مرغ وقتی میخواهد تخم کند، همه عالم را خبر میکند ولی شما این همه کار میکنید و هیچکس نمیفهمد... اطلاعرسانی منطقی، بسیاری از نظرها را جلب میکند.
مثلا کمیته امداد صندوقی در منزل شما دارد؛ اگر هر ماه که مأمور مربوط میآید تا پولها را جمع کند، فرمی به شما بدهد و بگوید که با پولهای شما چه کارهایی کردهایم، شما چقدر لذت میبرید و احساس مسئولیت میکنید؟
چقدر خانواده قرآنآموزان ما در جریان و در بطن کارهای ما هستند؟! چقدر برای این کار وقت میگذاریم؟ من نمیگویم به خانهشان بروید که اگر این کار را بکنید هم خیلی خوب است ولی اطلاعرسانی دائم، هم برای مسئولین، هم برای مردم و هم برای خانوادهها لازم است. معمولاً تیپ مدیران و معلمان دوست دارند هر چه میگویند، همان بشود و این بدترین نوع اطلاعرسانی است؛ یعنی باید حرفش را گوش کنید و چیزی نگویی. طوری گزارش بدهید که پاسخی هم از طرف مقابل بشنوید.
همان که تو میخواهی
در ملاقاتها و در جلسات مشورتی با مسئولان طوری صحبت کنید که همین کارهای شما را، آنها به شما پیشنهاد کنند. بعضی در جلسه یک ساعت مخ آدم را به کار میگیرند و تا آخر حرف میزنند. بگذارید آن مسئول حرفش را بگوید. ذهنش را آماده کنید و بگذارید او چیزی بگوید. اگر او بگوید، حمایت هم میکند. به یکی از مؤسسات میگفتم: شما چگونه با استاندار کار میکنید؟ میگفت: هر وقت میرویم، 10 تا طرح میاندازد جلویمان. میگفتم: چرا زمینه را از قبل درست نمیکنید که در آن 10 تا طرح، سه -چهارتایش مال شما باشد؟ شما سه - چهارتایش را قبول کنید و او هم سه - چهارتا را قبول کند. گاهی مؤسسهای در یک شهری آنگونه از قبل مقدماتی را فراهم کرده که همه تشنه حضورش هستند.
هنر گدایی
جلسات مناسبتی با هزینه کم و با کیفیت بالا و بدون کاسه گدایی، میتواند بسیار مؤثر باشد. مثلا فرض کنید در میلاد پیامبر اکرم(ص) مراسمی باکیفیت، ساده و شاد برگزار شود و گزارش مختصری هم از عملکرد داده شود و بروشورهای تمیزی هم در اختیار قرار بگیرد، نه اینکه تقاضای کمک بکنند. این در بلندمدت جواب میدهد.
مسئله بعد، دریافت کمک از افراد خاص و با منطق خاص است. مردم برای کارهای معین و تعریفشده، که نسبت به آن توجیه شوند، پول میدهند. گدايي خودش يك هنر است. يك گدا وقتی همه ناراحت هستند ميآيد و يكي ميرود کنار بيمارستان و نزد کسی که بچهدار شده و فرزندش را در آغوش دارد. اين گدا معلوم است كه استاد است و ميداند كجا برود. كمك كردن هم جا و مکان دارد.
مسئله بعدي، كمكهاي ماندگار است. در شهرتان افراد خير، پولدار و متدين از خدا ميخواهند كه اثري از آنها باقي بماند. من رفتم جايي و ديدم که مردم آنقدر به یک مؤسسه اعتقاد دارند که نذوراتشان را براي آنجا هزینه میکنند و حاجت ميگيرند. يعني آنقدر آن مؤسسه باكيفيت و باحساب كار كرده که توانسته اعتماد مردم را تا اين حد جلب كند.
فرهنگ کمک به قرآن
چه کسی گفته كه ما به هر شكلي بايد به بچهها قرآن ياد بدهيم؟! حالا گاهی در يك نقطه محروم كه امكانات نيست ممكن است نیاز به این کار باشد. به جايي رفتم که مؤسسهای امكانات نداشت و در يك دخمه، به بچهها قرآن ياد میداد. اوليای آنها چه فكري ميكنند؟ مثلا در جزيره هرمز کسی يك اتاق داشته و آن را تبدیل به مؤسسه قرآن كرده؛ خب ناچار است و بايد تشكر كرد و دستش را هم بوسيد؛ اما مؤسسهای كه امکانات ندارد، براي چه وارد يك كاري میشود كه در آن گير کند؟ بنابراين اصل بر كيفيت كار است. يقين دارم اگر شما باكيفيت كار كنيد و تعامل منطقي با مردم و قرآنآموزان داشته باشيد، مشكلي پيدا نميكنيد.
مخارج روز عاشورا و روز تاسوعا چگونه تأمین میشود؟ اصلاً دولت ميتواند چنین كاري كند؟ اگر دولت همه امكانات نظام را جمع كنند، ميتواند اين كار را بكند؟ در عاشورا و تاسوعا هفتاد ميليون نفر میهمان امام حسين(ع) هستند؛ آن هم در چند وعده. مردم برای دينشان پول ميدهند. مردم به حسينيهها ميدهند. اين فرهنگ را بايد ايجاد كرد و البته عملكرد ما هم خيلي مؤثر است.
بلیط بختآزمایی قرآنی
مؤسسهاي گرفتاري مالي داشت و طلبكارها پشت در، چك به دست ایستاده بودند. از یک سازمان، پول خوبي بهشان كمك شد ولی رفتند و تمام پول را صرف پارتيشنبندي و تشكيلات كردند. خب در این صورت مردم چه احساسي نسبت به شما پيدا ميكنند؟!
بسياري از مؤسسات چون اطلاعات جامع ندارند و به حوزه اقتصاد وارد میشوند به انحراف كشيده میشوند. آيا درست بود كه فلان مؤسسه قرآني، بلیط بختآزمايي بفروشد و باعث آبروريزي شود؟ حالا هفت ميليارد هم دربياورد، نه خدا راضي به اين كار است و نه مردم.
به مؤسسهای رفتم و ديدم در کنار ساختمانش باغ اناري وجود دارد که صاحبش آن را وقف كرده و گفته: محصول اين باغ، وقف مؤسسه باشد. انارهايش را ميفروشند و در مؤسسه خرج ميكنند. اين كار اقتصادي نيست، پشتوانه است. وقف، كار بسيار قشنگي است؛ البته اگر فرهنگش ايجاد شود. اما اگر در حوزه اقتصادي وارد شوند، قطعاً مضر است. خيليها ميگويند بايد درآمدهايي باشد اما از راههايي كه من عرض كردم؛ مثلا سراغ نذر برويد؛ سراغ وقف برويد؛ سراغ وصيتنامهها برويد؛ راهش آوردن مردم در حوزه دين و قرآن و استفاده به سبك درست است.
اول دوربین!
از قديم ميگفتند: چو دخلت نيست، خرج آهستهتر كن. بعضي از مؤسسات را ميشناسم كه زندگيشان را به باد دادهاند و شب و روز فكر بدهيهایشان هستند. چرا انسان چنین كاری بكند؟! این انسان دیگر نمیتواند فكر و برنامهريزي كند. چنين چيزي را خدا از ما نخواسته است. همه كارهاي خوب را كه ما نبايد انجام بدهیم؛ به اندازهاي كه ميتوانيم، تکلیف داریم.
تجملات هم مشکل دیگری است که وجود دارد. تا ميگوييم چه نيازي دارید؟ ميگويند: يك دوربين ميخواهیم براي فيلمبرداري... وقتی برای مخارج يوميهات ماندهايد، دوربين ميخواهيد برای چهكار؟ در اتاقها صندلي مناسب براي بچهها نداريد، آنوقت دوربين ميخواهيد؟!
در يك مؤسسه در برازجان، دو - سه نفر خانم بودند و به قدري اينها زیبا كار كرده بودند که من مانده بودم. آنجا هيچ نداشت اما به قدري باسليقه تزیین شده بود که هر چه من گشتم يك عيب پيدا كنم، نتوانستم. مشكلشان برق بود چون اگر كولر کار نمیکرد، زندگي ممکن نبود. دو- سه كار خواستند که همه را انجام دادم چون وقتي نگاه كردم، همه چيز سر جاي خودش بود. اين نظم يعني برنامهريزي، يعني با حساب و كتاب كار كردن. بسياري از مؤسسات در زمان ما در مرحله ورشكستگي بودند و وقتي مجبورشان ميكرديم که دفتر حساب و کتاب داشته باشند، فهميدند که دارند ورشكسته ميشوند!
فعال قرآنی دور از قرآن!
دوستي داشتم و يك روز ديدم خيلي منقلب است. نذري داشت و بايد شبهاي اول ماه به مشهد میرفت. در يكي از سفرها خيلي منقلب بود و میگفت در حرم امام رضا(ع) و در كفشداري، تنهام به تنه پیرمردی فقیر خورد و به زمين افتاد. دست كردم و پنجاه هزار تومان دادم به او. بدون هيچ تشكري پول را گرفت و گذاشت توي جيبش، به سمت حرم چيزي گفت و راه افتاد. علت را پرسیدم. گفت: پولم را از آقا گرفتم و دارم ميروم. من از جواني كارگرم و صبح تا شب زحمت ميكشم؛ هر وقت كه گرفتاری مالي پيدا ميكنم، ميآيم اينجا و از آقا پول نقدي ميگيرم و ميروم. خانمم مريض است و پنجاه هزارتومان خرج بیمارستان شده. ديروز آمدم اينجا، ندادند. امروز رفتم به كفشداري و به آقا گفتم: اگر داديد، داديد و اگر نه ديگر نميآيم... من به دوستم گفتم: چرا اینقدر منقلبي؟ خوشحال باش. پولت را قبول داشتهاند و حواله كردهاند. هيچياش دست ما نيست. همه شواهد، روايات و آيات قرآن نشان ميدهد كه دست ما نيست.
خود شما كه در اين راه هستيد، روزانه چقدر قرآن ميخوانيد؟ فردی مؤسسه قرآني دارد و قرآن نميخواند. يك نگاه به كار خودمان بكنيم. مثلا آمار ميدهند كه از فلان برنامه فرهنگي كشور، پنج ميليون نفر بازديد كردهاند. پنج ميليون نفر در ده روز یعنی روزي پانصدهزار نفر و ساعتي پنجاه هزار نفر! يك جايي هم براي بقیه بگذارید. يك وقت اينجور نشود كه از جمعيت كشور بالا بزند. مثلا آمار تعداد حافظانی كه ميدهند، چقدر با حقیقت تطبیق دارد؟ واقعاً خدا بركت را از غيرحقيقت ميبرد. اگر اخلاص نباشد، نميگويم نتيجه نميدهد، بلکه نتيجه آني ميدهد و ماندگار نیست.