گروهی از کارشناسان و تحلیلگران هدف اصلی کودتای 28 مرداد 1332 را تلاش آمریکا برای سلطه تمامعیار بر ایران میدانند. اینان معتقدند ساقط کردن دولت دکتر مصدق یکی از نتایج کودتا بود و نه انگیزه واقعی کودتاگران. دکتر جواد منصوری از جمله این تحلیلگران است که رفتار آمریکا در دوران بعد از کودتا و برنامهریزی گسترده این کشور برای تصاحب همهجانبه ایران را نشانه هدف اصلی کودتاگران میداند.
از دید این کارشناس سیاسی، آمریکا توانسته است طی بیستوپنج سال سلطه بر تمام ارکان سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی دوم و همچنین هدایت شبکه نفوذ در ساختارهای جمهوری اسلامی ایران، هدف اصلی خود یعنی مسلط کردن «فرهنگ آمریکایی» بر شئون جامعه را به مرحله عمل برساند؛ فرهنگی که باعث بروز نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی و ا خلاقی جامعه امروز ما شده است.
دکتر جواد منصوری عضو حزب گروه ملل اسلامی معروف به گروه ۵۵ نفره بود که به دنبال فعالیتهای سیاسی نخستین بار در سال ۱۳۴۴ دستگیر و به شش سال زندان محکوم اما در سال ۱۳۴۸ آزاد شد. وی مبارزات خود در گروه حزبالله ادامه داد و مجدداً در سال ۱۳۵۱ دستگیر و تا انقلاب در زندان بود.
منصوری اولین فرمانده سپاه با حکم شهید بهشتی است. او به مدت یک سال، معاون آسیا و اقیانوسیه وزیر امور خارجه شد و سپس در سال ۱۳۶۸ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران به پاکستان رفت و تا سال ۱۳۷۲ در این سمت بود. جواد منصوری سال ۱۳۷۲ معاونت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی به عهده گرفت و تا سال ۱۳۷۴ در این سمت بود. وی همچنین از ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ سفیر ایران در پکن بود. او در حال حاضر در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشغول به کار است. گفتنی است، جواد منصوری از بازماندگان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از یارانش است.
از جمله تالیفات وی میتوان به این موارد اشاره کرد: شناخت استکبار، ۲۵ سال حاکمیت آمریکا در ایران، جنگ فرهنگی علیه انقلاب اسلامی، قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، هویت سیاسی و نهادهای اجتماعی، آمریکا و خاورمیانه، چالشهای ایران و آمریکا و نظام سلطه در قرن ۲۱.
*******************
استاد! ما حداقل در تاریخ سیصد سال گذشته، کشورهای مختلفی را داشتیم که رفتار استعماری با ما داشتند، همچون پرتغال و هلند، ولی در این میان همیشه نقش انگلستان خیلی برجستهتر بوده، یعنی به نوعی مخاطب ما استعمار در سیصد سال گذاشته را بیشتر با انگلستان میشناسد. دلیل این برجستگی استعمار انگلیسی چیست؟
شناخت دشمن، برنامهها و تهدیدات دشمن، یکی از ضروریات برای ادامه بقای فرد، جامعه و حکومت است. به عبارت دیگر به هر نسبتی که ما بتوانیم دشمنان خودمان را بهتر، بیشتر و دقیقتر بشناسیم و ابزار لازم برای مقابله با تهدیدات و برنامههای دشمن را تهیه و از این امکانات استفاده کنیم، به همان نسبت بیشتر میمانیم و اگر در دشمنشناسی ضعف داشته باشیم، قطعاً روزی دشمن مستقیم یا غیرمستقیم پیروز میشود. دشمنشناسی آنقدر اهمیت دارد که از ابتدا تا انتهای قرآن خداوند متعال به اشکال و تعابیر مختلف راجع به کفر و شرک و ظلم و افکارشان و برنامههایشان و رفتارهایشان و معیارهایشان صحبت میکند.
داستان موسی و فرعون، یک قصه و تاریخ نیست، جریان حضرت یوسف قطعاً یک تاریخ و قصه در اصطلاح متعارف نیست، دقیقاً ریزهکاریهایی است که یک امت برای بقای خودش چه کارهایی باید بکند. بیان بسیاری از حوادث دوران خود پیامبر اسلام و اینکه با مخالفین چگونه رفتار میکند و به چه دلیل، اینها دقیقاً درسهای دشمنشناسی است که قرآن به ما میدهد، ولی متأسفانه در این قسمت ما خیلی کم کار کردیم. ما بیشتر روی معلولها، عملکردها، ظواهر و شعارها کار کردیم؛ ولی روی مختصات، ماهیت، اهداف و برنامهها خیلی کم کار کردیم. به همین دلیل در خیلی از مسائل ضربه خوردیم، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب اسلامی. بعد از پیروزی انقلاب اگر اندیشهها، رهنمودها، تحلیلها و بیانات حضرت امام نبود، این انقلاب با آن عظمت به دلیل عدم شناخت دشمن از بین رفته بود. این امام بود که از صبح 23 بهمن 57 دشمنشناسی را به این ملت یاد داد و هر جا که ما سخنان امام را نادیده گرفتیم، بدون تردید ضربه خوردیم. من اعتقاد دارم وصیتنامه حضرت امام، یک سند بالادستی جمهوری اسلامی باید باشد و این وصیتنامه باید در قوانین، برنامهها، آییننامهها و معیارهای ما مورد استفاده بگیرد که متأسفانه نشده است. اتفاقاً دشمن از این نظر خیلی خوشحال است که ما به حرف امام گوش و عمل نمیکنیم.
یکی از مسئولین جمهوری اسلامی حدود ده سال قبل خدمت آیتالله سیستانی میرود. بعد از اینکه صحبتهایشان تمام میشود، به ایشان میگوید شما پیغامی، توصیهای برای مسئولین ایران دارید که من به آنها بگویم. ایشان قریب به این مضمون میگویند که واقعاً میخواهید عمل کنید؟! به تعبیر من ایشان میگوید فقط میخواهید حرف بزنیم یا اینکه عمل کنید؟! مسئول ایرانی میگوید میخواهیم عمل کنیم. میگویند اگر راست میگویید امام همه حرفهایش را در وصیتنامه زده، بروید عمل کنید. آقای سیستانی هم فهمیده بودند و ما نفهمیدیم. یعنی فهمیدند که ما نفهمیدیم و نمیخواهیم بفهمیم.
من کتابی به نام استعمار فرانو نوشتم. در این کتاب هم مبانی قرآنی، هم مبانی تاریخی و هم مبانی سیاسی استعمارشناسی را توضیح دادم و در بخش دوم کتاب در مورد سیاستهای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی و بینالمللی نظام سلطه را تشریح کردم.
استعمار آمریکایی یا به بیان شما استعمار نو دارای چه مختصاتی است؟
آمریکا در دنیا یک هزینه بسیار بالا، شاید بالاتر از هزینههای نظامی، دارد خرج فعالیتهای تبلیغاتی میکند. اما در اولین اصل دستورالعملشان نوشتند ما در دنیا فعالیتهای فرهنگی زیادی میکنیم ولی هیچگاه در این مورد صحبت نمیکنیم. خیلی جالب است. در دانشگاهها، رسانهها، کلیساها، فیلمها، کتابها، حوزههای علمیه، پذیرش دانشجو از کشورهای دیگر، خبرگزاریها و در ترجمه کتابهای خودشان به زبانهای دیگران سرمایهگذاری عجیبی میکنند. به عنوان نمونه یکی از کارهای فوقالعادهای که انتشارات فرانکلین در دوره شاه در ایران کرد این بود که تعداد زیادی از کتب آمریکایی را به فارسی ترجمه کرد و آن کتابها هنوز منبع مطالعاتی ما است. هنوز در دانشگاههای ما این کتابها دارد تدریس میشود.
نمونه جدید این راهبرد را در اوایل دهه هفتاد میبینیم که نهضت ترجمه کتب سکولار توسط افرادی همچون عزتالله فولادوند راه افتاد. این جریان غربگرا توانست در این نهضتِ خاموش، اندیشههای امریکایی را از طریق نهضت ترجمه وارد کشور کند.
دقیقاً ادامه همان راهبرد است. انتشارات فرانکلین بعد از انقلاب مصادره و تعطیل شد. اما اینها آمدند همان مجموعه را با نام جدیدی احیا کردند.
یکی از مباحث مهم در حوزه استعمار، تمرکز بر وجه نظامی و سیاسی آن است. عموم جامعه وقتی کلمه استعمار را میشنود، یاد دوران قاجار و نحوه برخورد روس و انگلیس با مقامات آن روز کشور میافتد. ولی ما میبینیم یکی از ویژگیهای استعمار امریکایی این است که تا جایی که مجبور نباشد از سلاح استفاده نمیکند و برعکس با تبدیل فرهنگ و هنر به سلاح، مرحله نوینی در استعمار را شکل داده است. این استعمار به گفته شما مرحله فرانو نام دارد. مختصات استعمار فرانو چیست؟
استعمار نوین امریکایی همان استعمار فرانو است. علت این است که تا جنگ جهانی دوم، استعمار مستقیم، رسمی و علنی بود، اما از جنگ جهانی دوم تا حدود دهه هفتاد میلادی استعمار نو بود، به این معنا که علناً کشورها به وسیله حکام خارجی اداره نمیشد، بلکه به وسیله عوامل و دستنشاندگان آنها اداره میشد، مثل سلطنت پهلوی، دولت لائیک ترکیه و دولت مصر. اما از حدود چهل سال پیش به خصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این شیوه تغییر کرد.
در شیوه جدید که اصطلاحاً فرانو گفته میشود، فرهنگ، حاکمیت دارد و کشور را اداره میکند، یعنی با پوشش جهانی تفکرات سرمایهداری تصمیمسازی، سیاستگذاری، معیارسازی و در نهایت حکومتسازی میکند. آدمها بدون اینکه خودشان بدانند سرباز بیجیره و مواجب امریکا هستند، یعنی دیگر احتیاجی نیست که زمامداران دستنشانده امریکا در صحنه باشند.
زمامداران در واقع برنامههای امریکایی را به عنوان برنامه خودشان اجرا میکنند. نمونهاش جمهوری اسلامی ایران است. شش تا برنامه پنج ساله ما در مملکت تصویب کردیم، بروید ببینید در این برنامهها ارزشهای اسلامی، اخلاق و نهادهای دینی چه جایگاهی در مدیریت کشور دارند.
برای اینکه برخی سازمانها و وزارتخانههای ما هنوز بر اساس معیارهای امریکایی اداره میشود. امروز زمان سلطه معیارها بر دنیا است نه سلطه آدمها. برای نمونه برنامه چهارم توسعه آنقدر در بیگانگی با مبانی انقلاب اسلامی آشش شور شد که مجبور شدند تمام نسخههای آن را خمیر کنند.
شما در شش تا برنامه توسعه نگاه کنید ببینید کدام مسئله ملی به طور جدی مورد واکاوی قرار گرفته و کدام مسئله ملی را حل کردند؟ صنعت، کشاورزی، آموزش، رفاه، مسکن، کدام را حل کردند؟ چه چیزی را حل کردند با این برنامهها؟ اما اجرای همین برنامهها باعث ترویج مصرفزدگی، لاابالیگری و ابتذال شد.
این دادگاههایی که الان شما دارید میبینید آیا جز این است که مناسبات و معیارها پول شده است؟ آیا این دادگاههای مفاسد اداری، این ناکارآمدی در دستگاههای اداری این رشوهخواری، رانتخواری، قانونشکنی جز این است که افراد میخواهند به پول بیشتری برسند؟ این همان فرهنگ امریکایی است، فرهنگ دینی این نیست. این همان است که میگویم فرهنگ امریکایی حاکمیت دارد. جالب است که اروپاییها میگویند ما از دست فرهنگ امریکایی خسته شدیم. دولت امریکا بزرگترین تخصصش در فرهنگسازی و تغییر فرهنگ است که بالاتر از تخصص نظامی و اینهاست.
یکی از اتفاقاتی که در دهه چهل رخ داد این بود که استعمار آنگلوفیلی آرام آرام جای خودش را به یک استعمار نرم میدهند. در دهه چهل سازمان برنامه بودجه تشکیل میشود، انقلاب سفید با معیارهای امریکایی رخ میدهد، تحصیلکردههای دانشگاه امریکا میآیند و نخستوزیر و وزیر اقتصاد میشوند. ما وقتی در مورد رابطه امریکا و رژیم پهلوی صحبت میکنیم، بحث مستشاران نظامی و امنیتی برجسته است، ولی نمیببینیم فرانکلین با ما چه کرد، نمیبینیم اقتصاددانان امریکایی که از دهه چهل بر ما حاکم شدند، با ما چه کردند که هنوز بعد از پنجاه سال افرادی به عنوان اقتصاددان برجسته شناخته میشوند. اصلاً هیچ توجهی نمیکنیم که اثرات کاریاش چه هست. در این زمینه بیشتر توضیح میدهید.
من در کتاب «قیام پانزده خرداد به روایت اسناد» بحثی دارم تحت عنوان اهداف کودتای بیست و هشت مرداد. یکی از این اهداف، اسلامزدایی است. در صفحه 42 این کتاب نوشتم در بحث اهداف کودتا غالب نویسندگان و تحلیلگران بیشترین توجه خود را به موضوعات اقتصادی، سیاسی و امنیتی معطوف داشتند، زیرا در گفتگوها و نوشتهها کمتر به مسائل اعتقادی و فرهنگی اشاره میشود. در حالی که واقعیت امر این هست که دولتهای بزرگ استعماری از نقش مذهب و فرهنگ و آثار آن بر حرکتهای سیاسی و اجتماعی اطلاع و آگاهی کامل دارند و به آن اهمیت میدهند.
حاکمیت و سلطه امریکا در ایران در ظاهر، شکل اقتصادی و نظامی داشت، ولی برنامههای گسترده فرهنگی به وسیله وزارت خارجه آن کشور و سازمان سیا به اجرا درمیآمد. هدف اصلی برنامهها از بین بردن هویت اسلامی ملت ایران و بالا بردن وجهه امریکا و تضعیف نفوذ احتمالی شوروی بود. بلافاصله بعد از کودتای بیست و هشت مرداد برای توسعه و تمرکز اینگونه فعالیتها، سازمان اطلاعات امریکا از ادغام چندین دستگاه امریکایی شکل گرفت. سازمان سیا فعالیتهای آشکار و پنهانی در زمینههای فرهنگی داشت، اقدامات پنهانی برای مخفی ماندن منبع حقیقی اطلاعات و انحراف اذهان بود، تا آثار فعالیتها بیشتر شود. انجمن دوستداران امریکایی خاورمیانه، برای توسعه نفوذ امریکا در منطقه و رویارویی با تلاشهای شوروی و نفوذ در گروههای مخالف امریکا، اقدام دیگری بود که سیا برای تحت تأثیر قرار دادن دانشجویان و دانشگاهیان شکل داد. یکی دیگر از اقدامات کمک به دانشجویان برای ورود به دانشگاه امریکا و دادن کمکهای مالی و تسهیلات لازم برای تحصیل و اشتغال آنان پس از بازگشت به کشور بود. یعنی آنجا درس میخواندند بعد برمیگشتند در ایران از اینها حمایت میکردند تا به پستهای بالا برسند.
گازیوروسکی نوشته انجمن دوستداران امریکایی خاورمیانه دفتر خود را در تهران در ماه اوت 1953 یعنی مرداد 32، یعنی درست زمانی که کودتا برای سرنگونی دکتر مصدق رخ داده راه انداخته است. انجمن دوستداران امریکایی خاور میانه برنامهای را برای کمک به فارغالتحصیلان ایرانی در امریکا برای یافتن کار بود. دست کم سه تن از پنج نماینده انجمن دوستداران امریکایی خاورمیانه در ایران، از افسران شاغل سازمان سیا بودند. بعد میگوید: در سال 38 همزمان با تغییر سیاستهای امریکا نسبت به ایران، انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا که تا آن زمان حرکت سیاسی نداشتند، ناگهان هماهنگ با نظر مقامات امریکا به مخالفت با شاه پرداختند، چون این انجمن، کاملا تحت سلطه آمریکا بود.
ایرانیان تحصیلکرده در دانشگاههای امریکا، پس از بازگشت بخشی از مدیریتهای حساس کشور را در دست گرفتند و با کمک و حمایت رژیم، مجری سیاستهای امریکا در ایران شدند. امریکا برای پیشرفت اهداف خود در قالب برنامههای کوتاهمدت و درازمدت اقدامات متعددی انجام داد. برای اجرای این راهبرد نیز اقداماتی انجام داد از جمله تأسیس شعبه دانشگاه هاروارد برای تربیت مدیران ایرانی، یعنی در خود ایران شروع به شبکهسازی کرد. ایجاد سپاه صلح، تأسیس مدارس ویژه امریکاییها، تأسیس کلیسا، راهاندازی کتابخانه، انتشار نشریات مختلف، تاسیس انجمن روابط فرهنگی ایران و امریکا، تأسیس دو ایستگاه تلویزیونی، آغاز فعالیت بخش برنامه فارسی صدای امریکا، اعطای بورسهای تحصیلی، فرستادن هزار نفر از دانشجویان ایرانی به امریکا، اهدای کتاب و لوازم آموزشی به مرکز آموزشی، تأسیس مراکز آموزش عالی، گسیل مشاوران فرهنگی و استادان دانشگاه به ایران و تولید فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بخشی از فعالیتهای انجام شده در جهت تغییر و استحاله هویت فرهنگی و استحاله مردم ایران بود.
نکته جالب این است که طی یک دهه اخیر، وقتی ایران یک مسیحی تبشیری را دستگیر میکند بلافاصله وزارت خارجه امریکا وارد و خواستار آزادی میشود. به نظر میآید هنوز هم بعد از چند دهه همان سیاست استفاده از مسیحیت تبشیری برای گسترش فرهنگ آمریکایی را پیاده میکنند.
ماهیت راهبردها و سیاستها قطعاً تغییر نکرده است، بحث بر اثر ابزارهاست. بحث تبلیغ مسیحیت برای خود مسیحیت به تنهایی نیست. اولا با پوشش مذهب کار اطلاعاتی و علیه هویت دیگران فعالیت میکنند یعنی وقتی دیگران را مسیحی میکنند در واقع آنها از هویت ایرانی اسلامی خارج میشوند. ما یک سند داریم که خیلی عجیب است. وزیر وقت آموزش پرورش یک نامه مینویسد به نخستوزیر و میگوید آقا اگر قرار هست که یک امریکایی بیاید در وزارت آموزش و پرورش به ما امر و نهی کند و کل برنامههای ما زیر نظر او باشد، لااقل یک آدم حسابی بفرستید نه یک گروهبان بیسواد امریکایی. یعنی یک نفر امریکایی که مشاور فرهنگی این وزارت است، نسبت به ایرانیان به خصوص فرهنگیان با نهایت خشونت و بیادبی رفتار میکند و از هیچگونه اهانتی نسبت به آنها خودداری نمیکند.
یکی از کارهایی که آمریکاییها میکردند این بود که بچههای ایرانی را تابستان میبردند امریکا و به عنوان اینکه زبان یاد بگیرند دو ماه در یک خانواده امریکایی میماندند. در نتیجه کاملاً آنها را امریکاییزه میکردند و برمیگرداندند. در سند ساواک آمده است که «سال گذشته گروهی از اطفال ایرانی با این برنامه به امریکا مسافرت نموده و در خانوادههای امریکایی مهمان بودند و از پذیرایی آنان برخوردار شدند. مؤسسه امریکنفیلتسرویس، معتقد است این برنامه بهترین وسیله حسن تفاهم و دوستی استوار مابین دو ملت است».
قطعا بچهای که دو ماه میرود در کنار خانواده امریکایی زندگی میکند، وقتی برگردد دیگر نه ایرانی است و نه مسلمان. در هر حال نکته بسیار مهم این است که اگر تصور کنیم تنها هدف کودتای بیست و هشت مرداد تغییر ساختار سیاسی در ایران بود، اشتباه است. بلکه قرار بوده کل ساختارهای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و حتی تغییرات به اصطلاح دیپلماتیک هم به وجود بیاید. به این معنا که تهران، مرکز سیاست خاورمیانهای امریکا و دولت ایران ژاندارم امریکا در منطقه بشود.، بنابراین قضیه انقلاب اسلامی یک اتفاق بسیار بسیار عجیب بود. یعنی اصلاً با انقلابهای معمول دنیا تناسبی ندارد. به همین خاطر رئیس سازمان سیا بعد از بیست و دو بهمن 57 میگوید «آنچه که در ایران اتفاق افتاد، یک واقعه مهم و فوقالعاده نبود؛ بلکه عجیب و باورنکردنی بود. زیرا ما ایران را به گونهای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم؛ اما نمیدانیم چطور ما را از ایران بیرون کردند!»
جالب این است که میگوید ایران را ساخته بودیم!
بله ساخته بودند، در اقتصادش، فرهنگش، ارتشش، ساواکش، سیاستش همه چیز. در سال 55 اعلم، وزیر دربار یک روز نزد شاه میرود و نامهای از نیکسون به شاه نشان میدهد و میگوید ایشان نامه نوشتند و این مطالب را خواستند. چهار تا مطلب نوشته و چهار تا مطلب هم خواسته است. شاه میگوید مطلب اول که اینطوری قرار بود بشود، دومی قرار بود این طور بشود. چطور ایشان مجدداً این نامه را نوشته؟! مثلاً نظرش عوض شده. اعلم برمیگردد به او میگوید قربان شما که میدانید شیشه عمر ما دست آنهاست، چرا چانه میزنید؟ شاه به او میگوید بروند هر چه میخواهند عمل کنند. توی یادداشتهای اعلم هست. به همین دلیل او میگوید هر چه که میخواهیم، ایران در اختیار ما بود، ما ایران را ساخته بودیم و قرار بود برای همیشه در ایران بمانیم.
آمریکاییها برای ادامه تسلط بر کشورمان بعد از انقلاب اسلامی قطعا برنامه داشتند. ابزار آمریکاییها برای اجرای برنامههایشان در دوران پساانقلاب اسلامی چه بود؟
با توجه به اهمیت ژئوپلتیک ایران و اهداف انقلاب اسلامی، طبعاً تحمل این انقلاب به هیچ وجه برای امریکا قابل قبول نیست، حتی در صد سال دیگر. یعنی این تصور که مثلاً ما بیاییم به امریکا هیچ کاری نداشته باشیم و فقط داخل کشور خودمان برای خودمان زندگی کنیم، امکان ندارد امریکاییها اجازه بدهند. آمریکا میداند که تسلط بر ایران یعنی تسلط بر کل منطقه راهبردی غرب آسیا. برای همین است که با تاثیرگذاری بر برخی نهادهای مرکزی ما به دنبال تغییر فرهنگ بومی و غالب کردن فرهنگ خودش بر جامعه ما است.
یعنی ما بدون اینکه متوجه بشویم به نوعی مستعمره فرهنگ امریکایی هستیم؟
دقیقا. آمریکا بر سیستم فکری و تصمیمگیری ما مسلط شده است. تازه به مبتذلات امریکایی مبتلا شدیم نه به خوبهایش. به قول دکتر شریعتی گفت که ما تصمیم گرفتیم پیشرفته بشویم، توسعه یافته بشویم، متمدن بشویم، فکر کردیم چکار کنیم؟ گفتیم به غرب کانال بزنیم. این کار را کردیم، اما کانال زدیم به فاضلاب غرب.
نهایت این مسیر چیز خوبی نیست. شما فکر میکردید شوروی به آن سرنوشت مبتلا بشود؟ چه کسی در دنیا فکر میکرد؟ یکی بیاید بگوید فکر میکردم شوروی به این سرنوشت دچار میشود. فقط امام بود که پیشبینی کرد و شد.
معروف است که اولین شعبه مکدونالد که در مسکو راه افتاد، صف هفت کیلومتری برای یک همبرگر ایجاد شد.
در یکی از سفرهایی که به بنگلادش داشتم، در حدود بیست و پنج سال قبل، دیدم در جایی جمعیت خیلی زیادی جمع هستند و صف است. پرسیدم این صف برای چیست؟ گفتند که مکدونالد میفروشند. طرف بنگلادشی گفت آدمهایی که میآیند و مکدونالد میخورند اکثرا فقیر هستند و قیمت این مکدونالد بیشتر از درآمد روزشان است، ولی فردا نزد دوستهایش افتخار میکند که من دیشب مکدونالد خوردم.
متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جریان نفوذ در ایران به شدت کار خودش را در بخش فرهنگی و آموزشی و هنری با ظرافت و دقت فوقالعادهای پیش برده است. ما تصورمان این بود که امریکا همه دشمنیاش را گذاشته در مقابله نظامی یا اقتصادی یا سیاسی، در صورتی که من نوشته یکی از مدیران سیا را خواندم که گفته ما برای پنجاه سال ایران برنامهریزی کردیم و در پایان پنجاه سال ایران برای ما خواهد شد.
متأسفانه مدیران کشور ما غالباً به این مسائل توجه ندارند و در نتیجه عملاً به اصطلاح رایج و معروف در پازل دشمن بازی میکنند. هنر ما، نظام آموزشی ما، نظام بانکی ما، نظام صنعتی ما، با نظام اسلامی فاصله دارند و این دقیقاً همان مسلط شدن تفکر فرهنگی امریکایی بر تصمیمگیران است.