
سرویس نقد هنری_ محمدرضا انیسی آرانی:
مخاطب کجای قصه است؟
سینما هنری است که با وجود گذشت حدود 120 سال از تولد آن، هنوز یک هنر جدید محسوب میشود. شاید آن زمان که برادران لومیر نخستین دوربین فیلم برداری را اختراع کردند، هرگز فکر نمی کردند که صنعتی را شروع کنند که به سرعت رشد کند و به تمام دنیا سر بزند! با این حال سینما به تدریج به عنوان هنری مدرن که میتوان با آن افکار را در قاب تصویر درآورد، مطرح شد. در طول تاریخ سینما، بزرگانی ظهور کردند که عمیقترین افکار و تفلسفها را در قالب فیلمهای سینمایی بیان کردند و سینما هنری شد که قبل از هنر بودن، یک بستر مناسب برای بیان افکار است. با این حال، مثل همیشه افراطهایی هم در این زمینه به وجود آمد و فیلمسازانی ظهور پیدا کردند که فیلمهای آنان تنها نمودی از درون و افکارشان بود و مخاطب را به هیچ وجه در نظر نمیگرفت. فیلمهایی این چنینی، گاهی با انتقادهایی تند و گاهی با تجلیلهایی پردامنه مواجه میشدند. ولی آیا واقعا کارگردان میتواند هر گونه که میخواهد فیلم خود را شکل و قالب دهد و مخاطب را در ساخت فیلم خود در نظر نگیرد؟
سینما همان قدر که بستری برای بیان فکر است، جایی برای سرگرمی نیز هست. در واقع سینما به عنوان یک عنصر تفریحی در زندگی مردم وارد شد و بعدها جنبهی هنری به خود گرفت و مجالی به سینماگران داد تا افکار خود را با آن ابراز کنند. با این وجود عدهای از سینماگران در این مسیر به شکلی افراطی از عناصر بصری و داستانی برای بیان افکار درونی خود بهره گرفتند، تا جایی که فیلم آنها یک «شرح حال شخصی» شد و مخاطبان از آنها رو گرداندند و هنرشان از مردم فاصله گرفت.
هنر باید مخاطببین باشد
هنر همواره باید با مخاطب خود در ارتباط باشد. البته نه به این معنا که ابتذال را سرلوحه قرار دهد تا عوام به آن تمایل پیدا کنند، بلکه هم نگاهی به زندگی مخاطب داشته باشد و هم سیر خود را در جهت بیان مطالب مورد نظر دنبال کند. نکته این جاست که هنرمند باید خود را زادهی جامعهی خود بداند و همواره سعی کند در آن و برای آن زندگی کند، وگرنه دچار انحراف و انزوا خواهد شد.
سینماتوگرافِ ناصرالدینشاهی
سینما در غرب، به واقع از دل فرهنگ و تمدن آن سامان جوشید، ولی در ایران، از ابتدا برای هوسرانیهای درباری از اروپا به ایران آمد. ناصرالدین شاه قاجار، سینماتوگراف را از اروپا به ایران آورد تا با آن از دربار فیلم بگیرد و برای خدمهی خود نشان دهد. شاه قاجار هرگز به فکر تعالی مردم نبود و نمیخواست سینما را به عنوان یک هنر برای رشد مردم به کار گیرد. از همان ابتدا سینماتوگرافِ ناصرالدین شاه در دربار محبوس شده بود و از او و قصرش فیلم میگرفت. از این رو اشتباه نیست اگر مدعی شویم از همان ابتدا، سینمای ایران جدا از مردم زاده شد.
نسلی با اطوار روشنفکری
آن چه امروز نیز در سینمای ایران میبینیم، ظهور نسلی است که با اداها و اطوارهای روشنفکری خود، درون پریشان و افکار در هم و بر هم خود را در فیلمها نشان میدهند و حداکثر فیلم آنها تقلیدی دست چندم از فیلمسازان متوسط غربی است، نسلی که خود را از جامعه برتر میبیند و در حالی که فرسنگها از مردم عقب مانده است، با خیال خوش پیشرو بودن، به شادی کاذبی دچار است... و چیزی که در این میان گم شده، ارتباط سینما و مخاطب است. امروز مردم از سینما روگردان شدهاند و با وجود فروشهای میلیاردی برخی فیلمها، تعداد بینندگان آن نسبت به سالهای قبل افت قابل توجهی داشته است. امروز با وجود آن که تلویزیون در چند سال اخیر اقبال خوبی به سینما داشته و پیاپی «انواع و اقسام سینماگران» را به برنامههای مختلف دعوت کرده است، باز هم مردم به سینما اقبال نداشتهاند! بیراه نیست اگر سینمای امروز ایران را یک سینمای منزوی ولی پر سر و صدا بنامیم که در آن عدهای خاص فیلم میسازند، عدهای خاص فیلم میبینند و عدهای دیگر آن را به نقد میکشانند و این «عدهها»، حتی بخش کوچکی از مردم نیستند.
سینمای امروز از مردم فاصله گرفته است و به همین خاطر «قهرمان» ندارد. سینمای ایران به وضعی دچار شده است که هر سال بهترین فیلمهای آن باید از بین آثاری انتخاب شوند که بیشترین همسانی را با غرب و طبیعتا کمترین تناسب را با مردم خود داشتهاند. وضعیت سینمای ایران، بغرنج و اسفبار است و حتی فیلمهایی که بالاترین فروشها را دارند، بدون «دوپینگ» دولتی توان جبران هزینههای خود را پیدا نمیکنند. در این میان، کسانی که بیشترین زیان را متحمل میشوند، مردم هستند، زیرا هم بیتالمال آنها در جیب عدهای روشنفکرنمای غربزده رفته است و هم به لذتی که ناشی از دیدن «فیلم خوب» باشد نرسیدهاند.