
حلقه وصل: قسمت دوم/
اگر میخواهید به ریشههای اختلاف چپ و راست در کشور پی ببرید باید برگردید به عقب و یکی از مهمترین مکانهای مورد نظر برای بررسی علت و چگونگی این اختلاف، حزب جمهوری اسلامی است. آن زمان چپ و راست معنی فعلی را نمیدادند و چپها طرفدار عدالت اجتماعی و حاکمیت دولت بودند و راستها طرفدار مالکیت خصوصی و حاکمیت نظام بازار بدون دخالت دولت. این تعریف در گذر زمان تغییر یافته و امروز چپها طرفدار حاکمیت بازار و عدم دخالت دولت در عرضه و تقاضا و سایر شئونات زندگی هستند و راستها طرفدار دخالت دولت. حزب جمهوری اسلامی که با هدف انجام یک کار تشکیلاتی منسجم ملی و گسترده و کادرسازی برای تحقق جامعه اسلامی و ایجاد وحدت و هماهنگی در پیشبرد اهداف این جامعه حیات خود را آغاز کرده بود در نهایت برای جلوگیری از عمیقتر و گستردهتر نشدن اختلافات با موافقت امام خمینی(ره) تعطیل شد.
با دکتر یعقوب توکلی ضمن بازخوانی چگونگی تشکیل حزب جمهوری اسلامی، اشتباهات و غفلتهای صورت گرفته و درسهای این کنشِ سیاسی-تشکیلاتی برای امروز ما را مورد واکاوی قرار دادیم. دکتر توکلی با نگاهی آسیبشناسانه دردهای امروز جامعه ما را هم بررسی و تحلیل میکند. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
***
در حوزه نیروی انسانی، حزب از ظرفیت تربیتی و به اصطلاح محصول انقلاب ارتزاق میکرد و برای آینده نیز کادرسازی برای انقلاب و خود حزب را در اولویت اهداف خود تعریف کرده بود. در این زمینه چه اتفاقی افتاد و حزب در حوزه کادرسازی چهقدر موفق بود؟
در این دوره بخشي از اين اتفاق رقم خورد و مسئولان حزب به همراه معلمان فرهنگي جامعه اين تلاش را داشتند كه در سطح كشور نیروسازی کنند. دورههاي مختلفي كه تحت عنوان «مواضع ما» برگزار و بعدا منتشر شد، بخشي از اینها به خاطر تربيت نيرو و كادرسازي بود. اما واقعيت اين است كه ما در ايران دچار بيماري «انقطاع» هستيم، يك كاري را شروع و پيش ميبريم و خوب هم پيش ميبريم، ولی بعد از مدتي نفسمان ميبُرد و ول ميكنيم. اين در طول تاريخ مصادیق مختلفي دارد. من در جاهای مختلف تحت عنوان نظريه «تداوم انقطاع» در مورد این بیماری بحث کردم. بعد از انقلاب بحث كادرسازي هم همينطور شد. جز در يك دوره كوتاه، مباحث كادرسازي پي گرفته نشد و بعد از ترورهاي دهه شصت که اوايل این دهه رخ داد، عملا اين كار رها شد. در ابتدای انقلاب طيفي از مديران انقلابي وارد سيستم شدند، ولی بعد شاهدیم که ورود بقیه افراد سازماندهي شده نيست. الان كدام يك از ائمه جمعه كشور ما براي امامت جمعه آموزش ديدند؟ كدام يك از مقامات سياسي ما براي آن كار سياسي تربيت شدند؟... بعضی افراد از باب شخصيت و جایگاهی كه خودشان پيدا كردند، به عدهاي هم روابط فاميلي كمك كرد و بعضيها هم به افتخار دامادي نائل آمدند و بالا رفتند. بعضيها هم مثلا براي حلقههاي خاصي هستند كه آن حلقههاي خاص باعث ميشود كه دوستان بالا بروند و بهصورت مجموعهاي قدرت را دست به دست كنند. ما اين مشكل را داريم. در دورههاي مختلف در حوزههاي فرهنگسازي، سياست و... ميبينيم که حالا حلقههاي خاصي هستند يا مثلا دوستان و بچهمحلههاي يك محلهاي از تهران يا بچههاي يك مسجد يا بچههاي يك مجموعه يا اعضاي حول و حاشيه يك شخصيت سياسي بالا میآیند. امروز متاسفانه اين حالت باندي جدي شده و تا حدود زيادی نهادينه هم شده و جا افتاده است. الحمدالله عصر هم عصر دريدگي است و همه هم با كمال دريدگي اين كار را انجام ميدهند. خيلي هم نگران مسائلش نيستند. لذا طي سالهاي اخير از روند نیروسازی فاصله گرفتيم و برعكس ما، دشمنانمان در جريانهاي مختلف همه دنبال ساختن كارد هستند. بخشي از این مشکل هم به اين خاطر است كه مسئولان انقلابي زياد از حد، خاطرشان به فداكاري بچههاي انقلاب جمع است. خاطرم هست يك بار به يكي از نمازجمعههاي تهران رفته بودم. در آنجا يكي از آقايان برگشت گفت که بله، الحمدالله ما شهيد حججي داريم، شهيد فلاني را داريم. من آنجا گفتم؛ شما چه؟! شما چه كار ميكنيد و وظيفه شما چيست؟! به دليل اينكه در يك نسلي مسئوليت و وظیفه شيعه بودن بهطور جدي جريان دارد، بقيه آقايان مسئولیتشناسی و وظیفهشناسی در این زمینه رها كردند و فكر ميكنند كه ديگران وظيفه دارند مواظب آنها باشند و از آنها حمايت كنند. اين نگاه معادله را به هم ميريزد. وقتي كه توازن قوا به واسطه عدم تربيت و به واسطه فقدان زحمت در پيشگامان انقلاب تغيير كند و به زيان جريان انقلاب اين توازن دچار تغيير شود، آنوقت راه براي جبران وجود نخواهد داشت. لذا يكي از ضروريترين كارهاي الان ما در جريان انقلاب در كنار همه مباحث و همه مسائل، تربيت نيرو است. آن هم نه تربيت نيرو با بار فكري حداقلي. ما نياز به تربيت نيروي عميق و كاردان و فعال داريم. به بازيابي این نیروها نياز داريم. بازيهاي حلقهاي براي ما خطرناك است، مثل سم ميماند. مثلا از حلقه نیویورکیها تا حلقه نياوران تا حلقه بچههاي فلان محله... اين حلقهها منافع خاص گروهها و مجموعهها را به دنبال خواهند کرد، نه منافع ملي و نه منافع انقلاب اسلامي و نه منافع تشيع و اسلام را. چون اين يك حلقه است و ميخواهد خودش را نگه دارد. امروز حتي حلقههاي خانوادگي هم شكل گرفتند و فراوان هستند و به زحمت هم بعضي از اينها قابل گسستن هستند. گسست اینها بار سنگيني دارد. ما نياز به كار تشكيلاتي جدي داريم، نياز به كار مطالعاتي جدي داريم و نياز به تربيت نيرو داريم. شرايط ما هم به گونهاي است كه از هر طرف مورد خطر هستيم؛ يعني اينطور نيست كه فردا در جامعه ما مثلا فقط نبود موشك خطر باشد، متاسفانه ظرفیت و مشکلات ما به گونهاي است كه به همان ميزان كه نداشتن موشك براي جامعه خطر است، ممكن است تغيير قيمت دلار هم خطرناك باشد، ممكن است فروش گوسفند در اين مملكت نابههنجار براي جامعه خطرناك باشد، فروش گندم خطرناك باشد. دشمن الان هر دفعه روي يك كالايي دست ميبرد و در این شرایط فرض بگیرید اعتصاب كاميونداران ممكن است خطرناك باشد. به دليل اينكه دشمنان ما روي فرآيند مختلف شورشگري كار كردند و تجربه دارند و ظرفيتهاي این کار را پيدا كردند. لذا من معتقدم هيچ چيز غیرمهمي در کشور نداريم که بخواهيم آن را از اولويت بيندازيم. براي مقابله با اين وضعيت و براي ايستادن و ماندن، نياز به كار منسجم تشكيلاتي داريم، نياز به تربيت نيرو داريم، نياز به تبديل تربيت نيرو به يك فرآيند مداوم و گسترده داريم. اين چيزي است كه متاسفانه به مقدار زيادي در جامعه امروز ما كمتر ديده ميشود.
امروز و بعد از گذشت بیش از سه دهه از تعطیلی حزب، شما به عنوان کسی که سالها در این حوزه تحقیق و پژوهش انجام دادید، علت اصلی تعطیلی حزب جمهوری اسلامی را چه میدانید؟
تعطيلي حزب به خاطر رشد اختلافات دروني آن بود. این را هم باید در نظر بگیریم که متاسفانه ما در ايران روحيه انجام کار حزبي و تشكيلاتي را كمتر داريم. در كنار فقدان روحيه تشكيلاتي، این را هم ياد نگرفتيم كه اگر كارهاي مثبتي را شروع كرديم، آنها را بسط و تداوم دهيم و بر قدرت آن بيفزاييم. این یکی از اشتباهات تاريخي ملت ماست. در خيلي از جاها خيلي از قضايا را شروع و در دنيا از همه جلو افتاديم و بعد از مدتي فروكش كردیم و خود اين بسط گستردهاي در مباحث تاريخي جامعه ما دارد. مسئله دیگر، عمليات تروريستي بود كه عليه حزب صورت گرفت. این عملیات، ضربات جديای به رهبران حزب زد. يك نفر آمده بود و مدتها در حزب نفوذ کرده بود و مانده بود و تقريبا موفق شد بخش وسيعي از شاكله رهبري حزب را به شهادت برساند. نيروهاي ديگر حزب نیز در شهرستانها بهصورت تكتك ترور شدند. وقتي هم که در سالهاي 64 و 65 تا حدودي حاكميت جريان حزبالله در حزب يك دست شده بود، اختلاف نظرها پيدا شد؛ اختلاف نظر بر سر اقتصاد دولتي و اقتصاد بازار و دعواي ميرحسين موسوي و بادامچیان در این زمینه. این مسئله هم دخیل بود که ما ياد نگرفتيم با وجود اختلاف در كنار هم باشيم. اين اختلاف درون حزب و بحثهايي از این قبیل به بيرون حزب هم سرايت كرد و مسئله در اختلاف و جدایی جامعه روحانيت و مجمع روحانيون خودش را نشان داد. اين كشمكشها به جاي اينكه حزب را به كانون وحدت در زمان جنگ تبديل كند، اختلاف اين دو حلقه و اين دو نفر یعنی آقاي بادامچيان و آقاي ميرحسين موسوي، حزب را تبديل به محل بروز اختلاف جديد كرد. اين اختلافات در سطح كشور گسترش پيدا كرد و شرايط در کشور هم شرايط جنگ بود و در آن زمان امام(ره) تشخيص دادند كه اين فعاليت پي گرفته نشود تا حداقل مناقشه گسترش پيدا نكند و خطری كشور را تهديد نكند. به اعتقاد من از حزب، درست حفاظت نشد و در غوغاي بعضي از نفسانيات، اين تشكل كه ميتوانست به تعبير مرحوم شهيد بهشتي معبد و مسجد و يك جريان نيرومند باشد، به انفعال كشيده و از صحنه سياسي حذف شد.
آیا این اختلافات در روزهای بعد از شهادت شهید بهشتی و جمعی از یاران تاثیرگذار و بدنه اجرایی حزب، قابل پیشبینی نبود و بهتر نبود بعد از این انفجار دفتر، حزب به فعالیتهای خود خاتمه میداد تا شاهد علنی شدن این اختلافها و تبعات بعدی این دوگانگیها نمیشدیم؟
نه. ببينيد انحلال حزب در آن زمان به منزله پذيرش شكست بود. سلسله علل را باید در تعطیلی حزب در نظر بگیریم. شهید بهشتی بهعنوان شخصيت اول حزب شهید شد، آقاي خامنهاي آسيب ديد و مدتها تحت درمان بود و بعد هم که رئيس جمهور شد و عملا نميتوانست در نقش دبيركل حزب خيلي نقش ايفا كند. کشور با مسائل مختلفي مثل جنگ درگیر بود. ضمن اينكه كانون اختلاف حزب هم تبديل به مزاحمی در حل مسائل كشور شده بود. لذا ترجيح داده شد كه اين محفل جمع شود تا اداره كشور دچار اختلال نشود.
چرا این اختلافها در نامهای که شورای مرکزی حزب برای امام مینویسند و از امام میخواهند که با تعطیلی حزب موافقت کنند، هیچ نمودی ندارد و حرف از تثبیت انقلاب است که چون دیگر نظام ثبیت شده فعالیت حزب از موضوعیت افتاده است و... در حالی که کسب قدرت سیاسی، سازماندهی و کادرسازی و انجام کار تشکیلاتی اهداف اساسی تشکیل حزب جمهوری اسلامی بود و هیچ یک از اینها از موضوعیت نیفتاده بود و همچنان هم موضوعیت دارند؟
این آدرسی که در بیانیه داده شده، درست است. چون گاهي وقتها شما در زندگي هم ميبينيد که يك زن و شوهر با هم اختلافات خاصي دارند و دعوايشان يك چيز ديگر است، اما شما از بيرون فكر ميكنيد اين دعوا مربوط به خصلت آقاست يا مثلا نسبت به شور كردن غذا توسط خانم است. حال اینکه ماجراي واقعي و علت دعوا اين نيست. بله مشكلات داخلي حزب جدي است، ولي اينكه بیانیه ميگويد من وظيفهام تثبيت نظام بوده و الان نظام تثبيت شده است و دیگر نميخواهم براي ماندن در اين حوزه به كشمكش ادامه دهم و چون نميخواهم به كشمكش ادامه دهم اصلا حرفي از كشمكش هم نميزنم، منطقي است. بیانیه ميخواست به اختلافات پايان دهد و اختلاف را از سر سفره حزب جمع كند. نميخواستند آن بيانيه ادامه اختلاف باشد يا تاريخ شروع اختلاف باشد. اين به هوشمندي تنظيمکنندگان بيانيه برميگردد. آنها میخواستند بيانيه نماد كشمكش و نماد اختلاف نباشد و اینکه ميگويد ما در روند تثبيت نظام عمل كرديم. اینکه بیانیه ميگويد حالا نظام تثبيت شده و من دیگر كاري ندارم و كارم تمام شد، اين حرف ميتواند درست باشد. عرض من این است که نياز ما به تشكيلات، نياز ما به كادرسازي انقلابي از طريق يك جريان سياسي كه بتواند خواستههاي مردم را نهادينه، سازماندهي و تدارك كند و تبديل به يك فرآيند سياسي و يك جريان سازمانيافته كند، همچنان هست. اين نياز در گذشته بود و الان هم هست و از موضوعیت نیفتاده است.