به گزارش حلقه وصل، کتاب «مبانی قرآنی و روایی قیام عاشورا» نوشته سید توقیر عباس کاظمی پشتوانهها و ریشههای قرآنی و روایی نهضت عظیم سیدالشهدا(ع) را در چهار بخش بررسی می کند.
سرفصلهای ارائه شده در این کتاب شامل: تعریف مفاهیم و واژههای کلیدی، بررسی مبانی فکری و اعتقادی قیام عاشورا، بررسی مبانی اخلاقی و رفتاری و بررسی مبانی سیاسی و اجتماعی است.
* مبانی اخلاقی و رفتاری
بخش دیگری از مبانی قیام عاشورا، مبانی اخلاقی و رفتاری است که در این فصل به برخی از آنها میپردازیم.
* حقمداری
از مبانی اخلاقی و رفتاری قیام عاشورا که در قرآن مجید نیز مطرح شده، حقمداری و مقاومت بر موضع حق است. سیدالشهدا(ع) با قیام خویش در پی آن بود که حق را احقاق و باطل را ابطال سازد که خداوند والامرتبه دراینباره میفرماید: {لِیحِقَّ الْحَقَّ وَیبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}؛ «تا حق را تثبیت کند و باطل را بردارد، هرچند مجرمان کراهت داشته باشند».
امام حسین(ع) در طول قیام عاشورا، همواره بر حقمداری تأکید میکرد، بر آن صحّه میگذاشت و فریاد میزد: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ...»؛ «مگر نمیبینید که به حق عمل و از باطل نهی نمیشود«
چون مرز حق و باطل کاملاً از هم جداست و به هیچ روی هماهنگی ندارند، پس هیچ انسان حقمداری نمیتواند با باطل سازگاری داشته باشد؛ ازاینرو سالار شهیدان(ع) همین معنا را با کارگزاران یزید و حامیان وی مطرح کردند و پس از خواندن این آیه فرمودند:
{لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ}. عمل من برای من، و عمل شما برای شماست. شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من نیز از آنچه شما انجام میدهید، بیزارم.
آن حضرت(ع) هنگام خروج از مکه نیز با اعلام همین مبنای قیام، فرمودند:
ما مانند پسر زبیر نیستیم که با کسی معامله سیاسی داشته باشیم و با باطلگرا کنار بیاییم؛ روزی به سود این گروه و روزی به سود گروه دیگر سخن بگوییم و موضعگیری کنیم.
مبنای حقمداری از همان ابتداء قیام عاشورا، در کلام امام حسین(ع) آشکار بوده؛ چنانکه وقتی کاروان آن حضرت در مسیر کوفه و منزلگاهی بهنام ثعلبیه برای استراحت فرود آمد، حضرت در عالم رویا، جدش رسول الله| را دید که به او نوید وصل میدهد.... سپس آن حضرت سراسیمه از خواب برخاست و به ذکر آیه استرجاع {إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ} پرداخت. فرزند بزرگوارش حضرت علیاکبر(ع) وقتی این حالت پدر را دید، موضوع را از آن حضرت جویا شد. امام حسین(ع) ماجرا را به آرامی برای حضرت علیاکبر(ع) بیان فرمود، آنگاه پرسید: پسرم چگونه خواهی بود هنگامیکه مرگ تو را درمینوردد؟ حضرت علیاکبر(ع) بیدرنگ پرسید: «یَا أَبَهْ أَفَلَسْنَا عَلَى الْحَق؛ پدرجان آیا ما در این راه برحق نیستیم؟!» حضرت پاسخ داد: «بَلَى یَا بُنَیَّ وَ الَّذِی إِلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبَاد؛ آری فرزندم، قسم به آن خدایی که همه بندگان بهسوی او خواهند رفت». آنگاه علیاکبر(ع) بارضایت و شادمانی گفت: «یَا أَبَهْ إِذَنْ لَا نُبَالِی بِالْمَوْت»؛ «پدرجان، دیگر ابایی از مرگ نداریم»یا فرمود: «إِذاً لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّین»؛ «پس دیگر ابایی نداریم که مرگ بهسراغ ما آید درحالیکه برحق باشیم».
بنابراین در قیام عاشورا، نهتنها سیدالشهدا(ع)، بلکه همه همراهانشان نیز فقط به حق میاندیشیدند و در راه حقمداری آماده فدای جانهایشان بودند. هرچند این یاران برحق، به ظاهر اندک بودند؛ اما بر تودهای کثیر و نابهحق غلبه یافتند و اراده الهی را محقق ساختند که فرمود: {کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ}؛ «چهبسا عده قلیلی که به اذن خدا، بر تودههای کثیر غلبه یافتند«.
چون یکی از مبانی سالار شهیدان در قیام عاشورا، حقمحوری بوده است، ازاینرو در بخشی از زیارت آن بزرگوار، خطاب به ایشان میخوانیم: «أََنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ»؛ «همانا حق با تو و به سوی توست و تو اهل حق و معدن آن هستی«.
* صبر و استقامت
صبر و استقامت، بهظاهر دو صفت جداگانه هستند؛ ولی با هم رابطهای تنگاتنگ دارند. با توجه به اینکه استقامت همان حد اعلای صبر است، ازاینرو میتوان ایندو صفت را با هم در نظر گرفت.
در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره صبر و استقامت آمده که مجموع آنها، تشکیل دهنده یکی از مبانی مهم قیام عاشوراست.
خداوند در قرآن مجید، گاهی بهطور خاص پیامبر را به صبر توصیه کرده و فرموده است: {فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل}؛ «صبر کن؛ همانگونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند». آن حضرت، در آیات فراوانی به صبر موظف شدهاند.
گاه به همه مؤمنان، در برابر حوادث تلخ و دردناک زندگی دستور به صبر داده و فرموده است: {وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ}؛ «و اگر صبر کنید و تقوا پیشه سازید [شایسته تر است]، که این از کارهای محکم و استوار است«
گاهی به آنان دستور داده که همدیگر را به صبر توصیه کنند؛ چنانکه فرموده است:{وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}؛ «همدیگر را به صبر سفارش کنید«
همچنین در آیات متعددی صبرکنندگان را تشویق کرده و به آنان بشارت داده و فرموده است: {إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین}؛ «همانا خداوند با صابران است». در جای دیگر نیز فرموده است: {وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین}؛ «و به صابران بشارت ده«
در برخی آیات نیز پاداش بیحساب صبر و شکیبایی را گوشزد نموده است: {وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون}؛ «و ما کسانی را که صبر و استقامت پیشه کنند به بهترین اعمالشان پاداش خواهیم داد». همچنین فرمود: {إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب}؛ «همانا صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میکنند«
در روایات نیز به صبر بسیار توصیه شده است؛ چنانکه حضرت علی(ع) میفرمایند: «اصْبِرْ عَلَى مَرَارَةِ الْحَقِّ وَ إیَّاکَ أنْ تَنْخَدِع لِحَلَاوَةِ الْبَاطِل»؛ «بر تلخی حق شکیبا باش و بپرهیز از اینکه بهسبب شیرینی باطل، فریب بخوری«
این سخن مولای متقیان، ضمن تأکید بر صبر، به این نکته مهم میکند که ایستادگی در راه حق تلخ است؛ درحالیکه فریب باطل، شیرین بهنظر میرسد؛ چون با هوای نفس موافق است؛ ولی با اینحال، باید بر تلخی حق صبر کرد و از فریب باطل دور بود.
در روایت دیگری، امام باقر(ع) میفرمایند که پدرم امام زینالعابدین(ع) هنگام وفات مرا به سینه چسباند و فرمود: ای پسرم، به تو سفارشی میکنم، همان سفارشی که پدرم حسین(ع) هنگام وفات به من کرد و گفت پدرم علی(ع) نیز همین وصیت را به من کرد: «یَا بُنَیَّ اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً»؛ «ای پسرم، بر [راه] حق صبر کن، هرچند تلخ باشد«
چه سفارش مهمی امیرمؤمنان(ع) به امام حسین(ع) فرمودند و ایشان به امام حسین(ع) و آنحضرت، به امام زین العابدین(ع) و ایشان نیز به امام باقر(ع) بیان فرمودند.
امام حسین(ع)، باتوجه به همین آیات قرآنی و فرمایش پدر بزرگوارشان، صبر را مبنای قیام و حرکت خویش قرار داد؛ چنانکه آن حضرت(ع) در آخر وصیتنامه معروفشان فرمودند:
...فَمَنْ قَبِلَنِى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِىَ اللَهُ بَیْنِى وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ.
... هرکس [دعوت] مرا بپذیرد و حق را قبول کند، پس خداوند به پذیرش حق سزاوارتر است و هرکس [دعوت] مرا رد کند و نپذیرد، پس من شکیبایی پیشه میکنم، تا آنکه خداوند میان من و این جماعت، به حق داوری کند که او بهترین داوران است.
امام حسین(ع) در طول قیام عاشورا بر این مبنا مانند کوه استوار بود و چنان صبری نشان داد که فرشتگان الهی نیز در شگفت بودند چنانکه در یکی از زیارتنامههای آن حضرت(ع) میخوانیم: «...قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلَائِکَةُ السَّمَاوَاتِ»؛ «...همانا فرشتگان آسمانها از صبر تو به تعجب درآمدند«
امام حسین(ع) در طول قیام خود، همواره بر مبنای صبر تأکید میکردند و حتی روز عاشورا نیز به بستگان و اهلبیت خویش این تأکید را داشتند و فرمودند:
صَبْراً عَلَى الْمَوْتِ یا بَنِی عُمُومَتِی، صَبْراً یا أَهْلَ بَیْتِی وَاللَّهِ لارَأَیْتُم هَواناً بَعْدَ هذَا الْیَوْمِ أَبَداً.
ای عموزادگان من! صبر و استقامت پیشه کنید و ای اهلبیت من! بردبار باشید که پس از امروز، دیگر هرگز ذلت و خواری نخواهید دید.
قیام عاشورا سرشار از نمونههای صبر و شکیبایی امام حسین(ع) است؛ اما اوج آن، زمانی بهوضوح نمایان میشود که ایشان(ع) پس از تحمل مصیبتهای بسیار، در آخرین لحظههای زندگی خویش و میان خاک و خون، با خداوند چنین مناجات کرد:
صَبْراً عَلى قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِىَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلى حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ،....
پروردگارا! بر قضا و قدرت شکیبایی میورزم، معبودی جز تو نیست، ای فریادرس دادخواهان! پروردگاری جز تو و معبودی غیر از تو برای من نیست. بر حکم تو صبر میکنم ای فریادرس کسی که فریادرسی ندارد! ....
استقامت از جنس صبر، بلکه مرتبهای برتر از آن است که درباره آن نیز آیات متعددی در قرآن مجید وجود دارد؛ چنانکه خداوند، پیامیر اکرم| و مؤمنان را به استقامت امر کرده است و میفرماید: {فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ...}؛ «پس همانگونه که فرمان یافتهای، باید تو و همراهانت که بهسوی خداوند بازگشتهاند (یعنی مؤمنان)، استقامت ورزید«
این آیه مبارکه به رسول خدا| و همه مؤمنان دستور میدهد که باید در دین توحید و بندگی استوار باشند و تردید و سستی به خود راه ندهند.
ازاینرو یکی از ویژگیهای مهم رهبران الهی و بندگان خالص خدا، استقامت بر موضع حق است که از مبانی مهم قیام عاشورا نیز میباشد.
قرآن مجید آنان که استقامت را مبنای زندگی خویش قرار میدهند، چنین معرفی کرده است:
{إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُون}َ.
کسانی که گفتند: پروردگارِ ما الله است. سپس استقامت کردند، پس نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهی.
در این آیه نیز مؤمنان راستین را به استقامت ستایش کرده است و میفرماید:
{إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ.}
به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است.
از این آیات به این نکته نیز پی میبریم که راهیان راه حق وحاملان رسالت الهی از هیچ قدرتی جز خدا نمیترسند و به هر صورت راه خود را ادامه میدهند. و به یقین استقامتکنندگان در راه خدا، جزای خوبی را دریافت خواهند کرد.
در آیات ذکرشده، ایستادگی بر اقرار ربوبیت پروردگار، پیروی از فرمان اوست؛ چنانکه حضرت علی(ع) در یکی از خطبهها، آیه ذکر شده را تلاوت کردند و فرمودند:
وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اللَّهُ فَاسْتَقِیمُوا عَلَى کِتَابِهِ وَ عَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَ عَلَى الطَّرِیقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِه....
شما گفتید پروردگار ما الله است. اکنون بر سر این سخن ایستادگی کنید، بر انجام دستورهای کتاب او و در راهی که فرمان داده و در طریق پرستش شایستهاش استقامت کنید....
از سویی لازمه استقامت بر اقرار ربوبیت، نافرمانی از طاغوت است؛ ازاینرو سیدالشهدا(ع) از بیعت با یزید سر باز زد و با وجود نداشتن قدرت مادی و تشکیلات ظاهری، بر مبنای صبر و استقامت حرکت کرد و در این راه پافشاری نمود.
چنین مبنایی، آثار خاصی دارد که نهراسیدن از پیامدهای ناگوار و مصیبتها، ازجمله آنهاست؛ بنابراین امام حسین(ع) تمام مشکلات را به جان میخرید و با آغوش باز، بدون نگرانی و پریشانی، به استقبال پیامدهای {به ظاهر ناگوار} استقامت میرفت.
طبق منابع تاریخی معتبر، هنگامی که حسینبنعلی’ حرکت خویش را بهسوی عراق اعلام کرد. عدهای با ایشان مخالفت کرده و پیشنهاد نمودند که از این کار خودداری ورزند. همچنین در شهر مکه و در طول راه تا کربلا نیز برخی با خیرخواهی و مصلحتاندیشی، تلاش میکردند تا ایشان را از این سفر منصرف کنند و گاه حتی با توسل به زور مانع این حرکت امام(ع) شوند. میان این افراد، اقوام، وابستگان امام، افراد معمولی و حتی مخالفان آن حضرت(ع) نیز بهچشم میخورد که مخالفت دوستان و علاقهمندان امام(ع)، در اثر دلسوزی، علاقه به اسلام و حفظ جان ایشان بود؛ اما مخالفت دشمنان، برای خدمت به یزید و جلوگیری از بهوقوع پیوستن هر حرکتی ضد او بود.
همه این افراد، پیشبینی میکردند که این سفر به کشته شدن امام(ع) و اسیرشدن خاندان آن حضرت منجر خواهد شد.
در واقع پیشبینی همه آنان صحیح بود و بههمین سبب امام حسین(ع) منطق آنها را رد نمیکرد؛ ولی واقعیت این است که همه آنها از مبانی قیام امام حسین(ع) ناآگاه بودند و فقط بُعد شهادت را میدیدند و تلاش میکردند که حتیالمقدور از کشته شدن امام(ع) ـکه به عقیده آنها و هر مسلمانی، مساوی با شکست اسلام و مسلمانان بودـ جلوگیری کنند. حال اینکه امام حسین(ع)، بُعدی را در نظر گرفتهبود که در آیات قرآن، سنت پیامبر| و امیرمؤمنان(ع) ریشه داشت. آن حضرت، برخی از آیات قرآنی و سخنان جد و پدر بزگوارش را مبنای قیام خویش قرار داده بود.
ازاینرو امام(ع) باآنکه منطق آنها را رد نمیکرد، ولی پیشنهاد هیچکدام از آنان را نمیپذیرفت و برای قیام پافشاری میکرد؛ بهطوریکه وقتی عبداللهبن عباس پیشنهاد کرد و گفت: «یَابْنَ عَمّ إنِّی اتصبر وَلَا اصْبِر...»؛ «ای پسر عمو! من در مفارقت شما، هر چند تظاهر به صبر میکنم، ولی نمیتوانم واقعاً تحمل داشته باشم؛ زیرا میهراسم که شما در سفری که پیش رو دارید، کشته شوید و فرزندانتان به اسارت دشمن درآیند؛ چون مردم عراق، پیمانشکن هستند و نباید به آنان اطمینان کرد».
سپس ابنعباس گفت: «چون شما سید و سرور حجازید و میان مردم مکه و مدینه محترم هستید، به عقیده من بهتر است در همین مکه اقامت گزینید و اگر مردم عراق همانگونه که اظهار میدارند، واقعاً مخالف حکومت یزید و خواستار شما هستند، بهتر است نخست استاندار یزید و دشمن خویش را از شهر خود برانند، سپس شما بهسوی آنان حرکت کنید«
ابنعباس ادامه داد و گفت: «اگر در خارج شدن از مکه اصرار دارید، بهتر است بهسوی یمن حرکت کنید؛ زیرا گذشته از اینکه پدرتان آنجا شیعیان زیادی دارد، منطقهای وسیع یا دژهای محکم و کوههای مرتفع و دوردست است و میتوانید دور از حکومت، به فعالیت خود ادامه دهید و با نامهها و پیکها، مردم را بهسوی خویش دعوت کنید و امیدوارم از این رهگذر، بدون ناراحتی به هدف خویش نایل گردید«
ولی امام(ع) در پاسخ وی فرمودند:
یَا ابْنَ عَم إنِّی وَاللهِ لَاَعْلَمُ أَنَّکَ نَاصِحٌ مُشْفِقٌ وَلَکِنِّیْ قَد أَزْمَعْتُ عَلَى الْمَسِیْرِ....
ای پسرعمو! به خدا سوگند، میدانم که پیشنهاد تو، از راه خیرخواهی، شفقت و مهربانی است؛ ولی من تصمیم گرفتهام حرکت کنم.
ابنعباس با شنیدن این پاسخ دریافت که امام حسین(ع) تصمیم قطعی گرفته و هر پیشنهادی برای منصرف کردن آن حضرت، بی اثر است. بنابراین گفت: «اکنون که تصمیم به این سفر گرفتهاید، زنان و اطفال را همراه خود نبرید؛ زیرا میترسم شما را در برابر چشم آنان به قتل برسانند«
امام (ع) در پاسخ این پیشنهاد ابنعباس فرمود:
وَ اللَّهِ لَا یَدَعُونِّی حَتَّى یَسْتَخْرِجُوا هَذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِی فَإِذَا فَعَلُوا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَنْ یُذِلُّهُمْ حَتَّى یَکُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَمِ (من فرام المرأة)
به خدا سوگند! اینها دست از من برنمیدارند، مگراینکه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند، خداوند کسی را بر آنان مسلط میکند که آنها را چنان به ذلت و زبونی بکشاند که پست و ذلیلترین گروه امت شوند (ذلیلتر از کهنه پاره زنان گردند)
از این گفتار، پافشاری و استقامت امام حسین(ع) برای قیام و حرکت بهسوی هدف روشن میشود. با اینکه آن حضرت(ع) به درایت و خیرخواهی عموزادهاش ابنعباس معتقد بود و میدانست که او همه مشکلات را بهدرستی گوشزد میکند؛ ولی در پاسخ وی میگوید: با همه این مشکلات، این راه را در پیش خواهم گرفت و آنگاه که ابنعباس ایشان را از بردن زنان و اطفال برحذر میداشت، باز هم با همان موضع قاطع سخن میگوید.
مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص) ، زیر نظر معاونت پژوهشی جامعة المصطفی العالمیه، با هدف ترویج و گسترش معارف اسلامی و نشر کتابهای مورد نیاز داخل و خارج از کشور در حوزه علوم اسلامی و انسانی، از سال 1379 آغاز به کار نموده و مفتخر است تاکنون 1276 عنوان کتاب چاپ اول در 27 زبان و 25 موضوع منتشر کرده است که بعضی از آنها به چاپ 12 نیز رسیده است. 340 عنوان از این آثار آموزشی و 936 عنوان آن پژوهشی است.