به گزارش حلقه وصل، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: امیرالمومنین(ع) گفت، وقتی دلتان با خوبان است هرچه خوبی از آنان سر زده شما هم در آنها شریک هستید. این خیلی شرکت خوبی است. شما فقط امضاء کن. تجارت بزرگی است. این همه مخلوقات خدا جان دادند، شهید شدند. در زمان خودمان چقدر زحمتها کشیدهاند و میکشند. شریک بودن با آنها چقدر خوب است. ما همهاش خوردهایم و خوابیدهایم. من که اینجورم شما را نمیدانم. من از کوچکی کارم شکم بوده است. هر که به من گفته بفرماً رفتهام آن بالا نشستهام. شما را هم اینطور شناختهام. شما هم تا میتوانستید میکشیدید بالا! آیا درست است یا نه. اگر راهتان نمیدادند احتیاط میکردید و گرنه همین که راهتان میدادند تا میتوانستید میرفتید بالا. چون آن بالا بهتر به آدم میرسند. اول بالا را غذا میدهند بعد به پایینیها میدهند. وقتی سفره را جمع کردند اگر چیزی ماند به فقرا میدهند. دنیا اینطور است. در دنیا انسان شکمو است. تا به او میگویند بفرما، می رود آن بالا مینشیند. حال وقتی خداوند او را با افراد متواضع شریک میکند، با اشخاص پاکیزه با ضعفا با فقرا شریکش میکند، آیا نپذیرد؟!
همه شما با خوبان شریک هستید. بیخود نیست که از کار خوب خوشتان میآید. تا کار خوبی میبینید میگویید به به! اگر شریک نیستید چرا به به می گویید. روز عاشورا حرّ آمد و به پسر و غلامش گفت آیا اسبها را آب دادهاید؟ بعد منتظر جواب نماند. پرید روی اسبش و نگذاشت بگویند بله یا نه. به طرف آب فرات رفت. پسر و غلامش هوشیار بودند، فهمیدند آقایشان شاهکار زده است. آنها هم سورا شدند دنبال او رفتند. اسبها را رها کردند و سه نفری آمدند خیمه امام حسین(ع) نشستند و سرها را پایین انداختند و جلوی امام حسین(ع) نشستند. آن قدر سرهایشان پایین بود و در فکر بودند که امام حسین(ع) گفت اِرفَع رَأسَکَ. سرت را بالا کن. حرّ تا سرش را بالا کرد دید امام حسین(ع) لبخند بر لب دارد. همه خطاهایی که کرده بود رفت پی کارش. در صورت ظاهر و به حساب خودش خیلی اذیّت کرده بود و به خیال خودش بخشیده نمیشد.
این در تاریخ و در روایات هست. میتوانید برای نفس خودتان بهرهبرداری کنید. وقتی شما گریه می کنید برای کاسبی خودتان است. دیدهاید بعضی تاجرها حرفها را گوش میدهند ببینند چند میخرند چند میفروشند. مومنین هم تاجر هستند. دنیا محلّ تجارت بندگان خداست برای اینکه تجارت کنی. یعنی خودت را برای شهادت آماده کنی.
کتاب طوبای محبّت جلد دوم – ص 209
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی